تا آواز پرنده راهی نیست


تا آواز پرنده راهی نیست
تورج پارسى

تا آواز پرنده راهی نیست ،
می آیم با گلی به رنگ عشق وکودکی تو ،
با برگ هایى پر از بیدارى و شوق ،
تا بودنت را ،
در نور ،
در شور ،
در برگ برگ شناسنامه ى گل روزا
در دست های آبی زمان جشن بگیرم .

یادت می آید پیر مرد را ،
که رخت هایش از جنس فلسفه و شعر بود،
وهمیشه ی خدا می خواند،
"انسان پایانی ندارد"
یادت می آید،
آرام می خواند همچون لالایى ،
انسان پایانی ندارد ....

تا آواز پرنده راهی نیست،
می آیم با گلی به رنگ عشق وکودکی تو ،.
و کلام آبی پیر مرد که همیشه می خواند .
انسان پایانی ندارد
یادت می آید ؟

اکتبر ۹۷ اپسالا

امروز بانوی فرزانه سولماز آزرمی یاداشتی برایم فرستادند

امروز بانوی فرزانه سولماز آزرمی یاداشتی برایم فرستادند ، یاداشتی دلسوزانه وخردمندانه که به گفته ی پیر توس "
کنون رزم سهراب رانم درست
از آن کین که با او پدر چون بجست
یکی داستان است پر آب چشم
دل نازک از رستم آید بخشم
اگر مرگ داد است بی داد چیست
ز داد این همه بانگ و فریاد چیست
ازاین رازجان تو آگاه نیست
بدین پرده اندر تو را راه نیست
به راستی یکی داستان است پر آب چشم ، من در تمام نوشته هایم مردم و دولت را هم زمان مسئول نگهبانی از میراث فرهنگی می دانم چرا آثار فرهنگی سرمایه ی تاریخی -ملی هر سررزمین است ، توجه تا ن به دو نوشته ی زیر جلب کرده از شما نظر خواهی کنم در این باره آیا خود را مسئول نگهبانی از میراث فرهنگی نیاکانت می دانی ؟
نامه ی سولماز آزرمی به این قلم :
با درود خدمت شما استاد فرزانه.سالها پیش که در یزد درس هنر می اموختم دوستی داشتم که از کارمندان سازمان ملل در ایران بود.و به واسطه شغلش مداوم در حال سفر به نقاط مختلف و بالاخص محروم ایران بود.شبی از شبها دیروقت با من تماس گرفت و خواست در همان زمان به منزلش برم.با ترس و پیشداوری از یک ترازدی به منزلش رفتم.فورا من را به اتاق کارش برد و عکسی که تازه ان را در تاریکخانه اش چاپ کرده بود به دستم داد و گفت این را ببین و نظر بده.عکسی از مجسمه اسب و سواری بود به غایت زیبا و چشم نواز.نتوانستم نظری قطعی در مورد ان بدهم و گفتم بگذار تا فردا در مورد این اثر تحقیق کنم و با اهل فن مشورت کنم.بعد گفتم داستان چیست؟یکباره شروع کرد به گریستن.........به بم رفته بود در یکی از روستا های مخروبه انجا مردی او را به منزل برد و چند صد اثر تاریخی ارزشمند را به او نشان داد و گفت که انها را از اطراف همان دهکوره پیدا کرده و بعد این مجسمه طلا را نشان داد و گفت این را به تو یازده میلیون تومان میفروشم و وقتی بهت و تعجب او را دید شروع به چانه زدن کرد و........به دویست هزار تومان که رسید این دوست نعره بر اورد که ای نادان چه اسان به گنجینه این مرز و بوم چوب حراج زده ای و با بهت و حیرت سریع انجا را ترک کرد.و در تمام این مدت گیج و پریشان از بی در و پیکری این مملکت که یک فرد بیسواد به راحتی تاریخ ما را به چوب حراج میزند مانده بود.تا اینکه ان شب و فردا ما شروع به تحقیق راستی و درستی و صحت گفته های ان مرد روستایی کردیم و دو روز بعد متاسفانه پی بردیم که ان اثر متاسفانه اصل بوده وهمچنین گنجینه با ارزشی که حتی نمی توان بر ان قیمت گذاشت.این بخش کوچکی از جهل ماست نسبت به ریشه هایمان استاد و اگر به حکیم فردوسی ودیگر بزرگان ما نسبت دروغ میبندند به خدا قسم که از کم فروشی وارزان فروشی خودمان است و از ماست که بر ماست........
مشاعى لعبتى است ازعصر دیرینه سنگى
تورج پارسى
حافظ شیرىن سخن که یادش همیشگى است زمینه ى رشد انسانى در جامعه را' فراهم ساختن اسباب بزرگى" عنوان کرده که به زبان ساده تر آموختن و آموزش است . حافظ که به گفته ى قزوینى دیوانش قربانى دستبرد و دستکارى زیادى شده است خوشبختانه برتاقچه خانه ى همه ى ایرانیان جز خانه ى خرقه پوشان،هست، تاکید دارد که " تکیه بر جاى بزرگان نتوان زد به گزاف " البته بزرگان منظور نظرحافظ همان کاردانان هستند . پس کاردانى یا تخصص درجه اى است که آدمى از طریق تحصیل و تجربه انرا کسب مى کند البته این راه  برای همگان باز است تا بتوانند اسباب بزرگى را فراهم آورده و تکیه بر جای بزرگان بزنند .در این شکى نیست که باید آموزش همگانی باشد و همه ی مردمان بتوانند از طریق تحصیل و تجربه مدارج ترقى راطى بکنند . در اعلامیه ى حقوق بشر هم در اصل بیست و ششم ماده یک برموضوع آموزش تاکید شده است " ١- هر شخصی حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود. آموزش و پرورش، و دست کم آموزش ابتدایی و پایه، باید رایگان باشد. آموزش ابتدایی اجباری است. آموزش فنی و حرفه ای باید همگانی شود و دست یابی به آموزش عالی باید با تساوی کامل برای همه امکان پذیر باشد تا هرکس بتواند بنا به استعداد خود از آن بهره مند گردد ".اما پس از بهمن۵۷ اسباب بزرگى یا آموزش معناى دیگرى به خود گرفت ، آقاى طالقانى در یکى از گفتار هایش گفت که پاسبان مى تواند رئیس شهربانی بشود یعنى پاسبان ازسر پستش در کوچه صدایش کنند که:حسن آقا چون مومن هستى،ومستضعف بیا بنشین روی صندلى کاردانى این هم چند ستاره ى ناقابل ، این به آن معناست که  به داشتن دانش یا کاردانى نیاز نیست ، علم بى علم ، طى کردن دوره ى سه ساله ى دانشکده پلیس نیاز نیست .! همین فتوا باعث شد که آبدارچى اداره شد رئیس اداره ،حال رئیس اداره را کجا بردند، این پرسشى است پر پاسخ  ...هم زمان مدرک سوزان شروع شد .،نا گفته نماناد که پس تر بخشى ازهمین کارگزاران کشور دهان خود را باحلواى مدرک هاى دانشگاهى آنهم به شیوه ویژه  خود شیرین ساخته وازمزایاى آن برخوردار گشته ومی گردند. 
اسف بارتر این است که مثلا پاسبان را از کلانترى یا آبدارچى اداره دخانیات  یا روضه خوان را به علت خودى بودن به دانشگاه یا ....منتقل کرده در راس کارى بگمارند که در آن هیچ سررشته اى ندارند (در حالی که چه بسا می توانستند در شغل های خود کارساز و مفید باشند)که ابعاد فاجعه ى چنین گماردگانى نا گفته پیداست . شوربختانه میراث فرهنگى کشور هم گرفتار یکى از همین پاسبان ها یا آبدارچى هاى ،تیمسار شده است ،  مشاعى که البته رحیم هم هست لعبتى است از عصر دیرینه سنگى ! که رییس سازمان میراث فرهنگی کشورست وهر  روزهم فاجعه می آفریند به عبارتى آشکارترماموریت ایشان ویران کردن میراث فرهنگى کشور است ، یعنى آنچه از هجوم گجستک یونانى ، تازى ، مغول و ... روی زمین یا درون زمین مانده بدست لعبتان عصر دیرینه سنگى که شوربختانه شناسنامه ایرانی هم دارند به تباهی کشیده می شود که یاد آور شعر رند شیراز است :
ز تند باد حوادث نمی توان دیدن 
دراین چمن که گلى بوده است یا سمنى
نتیجه اینکه آین لعبتان آینه ندیده نه کاردانند و نه علاقه به تاریخ و فرهنگ کهن سال و کهن یاد ایران زمین دارند
بنا بر این در یک جمع بندى چشم به مردم یعنی دارندگان و مسئولان واقعى  دوخته می شود . پرسش این است که مردم ما در این لحظه ی بس حساس تاریخى که " مزاج دهر تبه شده "به چه فکر می کنند ؟ منظورم همان مردمى که جلوى خلخالى و ... را گرفتند تا نتواند تخت جمشید را ویران سازد . در اینجایک باردیگر به،صداى کوروش بزرگ گوش کنیم که در سالن بزرگ تاریخ طنین انداخته است :
"ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه ‌های مقدسش قلب مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم. من برده‌ داری را برانداختم، به بدبختی ‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه ‌ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند"
 تاریخ در انتظار پاسخ ماست به خرد خود رجوع کنیم تاریخ در انتظار پاسخ ماست !

http://www.savepasargad.com/aa.from%20091806/January/parsi%20-07.htm

پشت دیوارهای بلند حادثه

پشت دیوارهای بلند حادثه
تورج پارسی
هنگامی که به عادت هزاره ها
قهوه ی سردم رامی نوشم
به رخ ات که رنگین کمان آغازین همه ی ترانه های منست
و پشت دیواره های بلند حادثه ی جهان پنهانست
خیره می شوم ،
تا در تو ، آواز خوانان سفر کنم .
به راستی لحظه هایم
همچون گل سرخ پر از تاریخ و بوسه و رنگ بو می شوند !
 و چه تلخ بار  می شوم، تلخ ، تلخ
 آنگاه که از گلگشت رخت ، ابری بر می گردم ،
و هزارباره بر روی همان صندلی ی کهنه ی روسی
که همه شعرهایم را از بردارد ، گوژ می کنم .
صندلی ی ساکت و کهنه ی روسی ، می داند که چقدر تنهایم
اما نمی داند که چرا اتفاقی نمی افتد !
هشتم مه دوهزار یازده

در آستانه ی دانشمندان : طبیعت مطلقیت را نمی پذیرد !

در آستانه ی  دانشمندان : طبیعت مطلقیت را نمی پذیرد !
تورج پارسی

‪"God did not create the universe and the "Big Bang" was an inevitable consequence‬ ‪of the laws of physics‬ "
ونامه ی یک ایرانی به پروفسور هاوکینگ
The Grand Design
 Stephen William Hawking
این ساعت رسیدم به سدمین مقاله ای که درباره پروفسور هاوکینگ خواندم به همین دلیل پیگیری کارهای علمی این دانشمند را سپارش می کنم :
پروفسور استفن هاوکینگ به  همراه فیزیکدان آمریکایی لئونارد میلودینوکتابی به نام  مدل بزرگ در سال ۲۰۱۰ منتشر ساخت . این کتاب همچون خود بیگ بنگ جهان را گرفت .هاوکینگ نابغه دوران  به بیماری ALSدچار است ،این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد تازش قرار می‌دهد و  به آهستگی اعصاب جنبشی بدن را تباه می سازد  و با ناتوان ساختن  ماهیچه‌ها سرتاسر اندام را تباه می‌کند . به مرور ناتوانی جای توانایی را می گیرد و بیمار از نظر جسمی به گوشت خام بی حرکتی تبدیل می شود ، شگفتا که این توانمند اندیشه در همچنین شرایطی سخت دشوار و دلخراش بر اسب باد پای دانش  حرف اخر را در این زمان می زند .کارهای علمی استاد  سابقه‌ای بیش از چهل سال دارد. و در سال ۲۰۰۹ میلادی مدال آزادی را از بارک اوباما ریاست جمهوری امریکا دریافت کرد.
در کتاب  مدل بزرگ می گوید "چون قوانین جدید فیزیک مثل جاذبه وجود دارند کهکشان می تواند خود را از هیچ بسازد. روند خلقت بدون مقدمه و یکباره دلیل وجود کهکشان و هستی ما است . هیچ ضرورتی ندارد که خداوند را برنامه ریز و مسئول آن آفرینش بدانیم.  وجود فرضیه های گوناگون و اکتشافات جدید ثابت می کند که جهان هستی ، یک خالق ندارد بلکه هستی خود را می سازد "
" خدایان در اثر بد فهمی انسان از طبیعت زاده شده اند ، رابته علت معلولی طبیعت برای انسان های باستان روشن نبوده است ، تالس نخستین کسی بود که رابطه علت و معلولی را پی گرفت "
" انسان در طی قرن ها با سختی های ویژه کوشش نموده یک مدل امتحان نشده را بر سرنوشت خود تحمیل نماید . در این میان دیدگاهای دین مدار بیش از همه کوشش در محکم کردن این فرآیند حماقت پروری نموده اند . تفکری که زمین و هستی روی آن رابی ارزش می انگارد و در تمام نگرش ها ی مذهبی و حتا عرفانی تبلیغ می‌شود . جز یک تفکر بطلمیوسی محتوم به شکست تاریخی بیش نیست . آیا عجیب نیست که سرانجام پس از پانسد سال ایستادگی در برابر حقیقت خورشید/مرکزی ، کلیسا ی کاتولیک در سال ۱۹۹۲ در یک نشست در پشت درهای بسته نگرش بی اعتبار خود را تغیر داده و با بیانه ای کوتاه تغیر موضع خود را اعلام می دارد ؟ آیا زمان ان نرسیده که انسان قرن بییست و یکمی با آموختن از درس های ناکام تاریخی به خود آید و ذهن خود را پذیرای حقایق علمی جدید سازد ؟ آیا محاکمه گالیله تنها یک شکست کلیسای مسَحیت است یا شکست همه ی انسان های جزم اندیش ؟ آیا هنوز باید به انتظار گالیله های آینده نشست . 
در رابطه با موجودات کره های دیگر هم توصیه می کند که " نباید ارتباط برقرار کرد چون در حد میکرب ها هستند "

این بخش از کلام استاد سبب شده ایرانی باذوقی نامه ای به ایشان بنویسد :
Wednesday, April 28, 2010
نامه ای به پروفسور هاوکینگ
استیو عزیز،
در شبکه ی بچه محل های خودت خواندم که گفته ای:
"پروفسور هاوکینگ معتقد است که انسان ها به جای اینکه سعی کنند با موجودات فرا زمینی ارتباط برقرار کنند، باید تمام تلاش خود را برای پرهیز از هرگونه ارتباطی با این موجودات به خرج دهند. پروفسور هاوکینگ معتقد است که بیشتر نمونه های حیات فرا زمینی به احتمال زیاد در حد میکروبهایی با ساختار ساده هستند." +

درد دلمان را تازه کردی استیو جان. ما ایرانی ها هم ۳۰ و اندی سال پیش مرتکب اشتباه مشابهی شدیم و با یک سری موجودات آسمانی ارتباط برقرار کردیم. این موجودات، خیلی اتفاقا عقب افتاده تر و ساده تر از ما هم بودند. برای همین هیچ کس فکر نمی کرد که اتفاق خاصی بیافتد. همه می گفتند آخی چقدر این ای تی های آسمانی مامانی و تو دل برو اند. سیگنال بفرستیم بیان پیشمون؟ بفرستیما؟ هی بعضی ها مثل شما گفتن که بابا سیگنال ندین. اینا مال یه کره ی دیگه ان. اینا خطرناکن. میان غارت می کننمون ها. کسی گوش نکرد. هیچی خلاصه یه سیگنال گنده فرستادیم و اینها هم سیگنال را که گرفتند و پیدایمان که کردند یک هو آن روی دارک ویدرشان را نشانمان دادند. حالا هم خوششان آمده و دیگر ولمان نمی کنند. هر شب و هر روز از بالا و پایین و چپ و راست با ما ارتباط برقرار می کنند. مثل میکروب در حال گسترشند و تنها راه نجاتمان هم ظاهرا مهاجرت به کره ای دیگر است. خلاصه خواستم بگویم که پیش آمده شبیه این قضیه.
دوستدار تو
ممل غیر فرازمینی
در 7:41
*******
Amyotrophic lateral sclerosis (ALS)*
برای آگاهی می توانید به سایت های زیر مراجعه بکنید:
ره آورد زمستان ۱۳۸۹ بهار  مسعود عسکری سروستانی۱۳۹۰
http://tazad.blogspot.com/2010/04/blog-post_28.html
http://tazad.blogspot.com/2010/04/blog-post_28.html
http://sv.wikipedia.org/wiki/Stephen_Hawking
http://sv.wikipedia.org/wiki/Big_Bang
http://en.wikipedia.org/wiki/The_Grand_Design_%28book%29

آنها آمدند و من گریستم


" اکنون مدتی است که وضعیت محوطه جهانی تخت جمشید، به شهادت گزارش ها و عکس هایی که حتی در نشریات دولتی ایران منتشر شده، در وضعیت بسیار بدی قرار دارد. بر اساس این گزارش ها آبروهای آن که بیش از دو هزار سال همچنان کارآ بودند، انباشته از زباله شده، رطوبت سراسر آن را فرا گرفته و گل سنگ ها و سیلاب ها تصویرهای کنده شده بر سنگ ها را تخریب کرده است. این تخریب  به شکلی است که  به نظر می آید این میراث با ارزش بشری از سوی سازمان میراث فرهنگی و بخشی از حکومت و به شکلی عمدی  به حال خود رها شده تا به طور کامل نابود شوند." از نامه ی بنیاد میراث پاسارگاد به یونسکو
آنها آمدند و من گریستم


 They came and I cray


تورج پارسى

طبق گفته ی پروفسور استیفن هاوکینگ در آخرین کتابش به نام طرح بزرگ۱۳/۷  ملیارد سال پیش هستى با بیگ بنگ آغازید و سى دو سال  پیش در سرزمین ما نیستى  آغاز گشت ، آنروز گریستم چون ژرفاى فاجعه را مى دانستم ، فاجعه اى که به گفته ى فردوسى :
سیه گشت رخشنده روز سپید ! گریستم و به یاد شهر زیگویچور  افتادم ، این شهر در جنوب کشورسنگال در کرانه ى رودخانه ى کاسامانس قرار دارد.معناى لغوى این شهر یعنى : آنها آمدند من گریستم .
I came and they cry"


پرتقالى ها نخستین گروه اروپایى بودند که در سال ۱۶۴۵میلادى این منطقه را اشغال کردند بومیان هنگامى که آنها را دیدند گریستند چون دانستند برده خواهند شد !

آینان نیزآمدند و روز سیه گشت ، آمدنشان خیانت به تاریخ و فرهنگ بود ، دین بر اریکه قدرت سیاسى نشست یعنى آرزوى در گور مانده ى ابن تیمیه و آخوند نورى به مراد رسید یعنى اسلام هم قانون مذهبی شدو هم قانون سیاسی ! خیانت به تاریخ یک فرهنگ چندین هزار ساله ، آنهم در حساس ترین لحظات این سرزمین . با آمدنشان عناصر سازنده ى تاریخ جا به جا شدند ، . فاجعه ى شکوهمند شروع به بلعیدن انسان و میراث هاى تاریخى و طبیعى نمود درواقع  مرگ جاى زندگى را گرفت .
میراث فرهنگی ایران
ایران در پگاه تاریخ زاده شد و در راستاى زمان توانست جاى ویژه اى در تاریخ بیابد . جاى ویژه سبب گردید که اندیشه ودست آوردها ى فرهنگى خود را به نام میراث فرهنگى به امانت نزد تاریخ بنهد . به نسبت گسترش وسعت سیاسى - فرهنگى آن اندیشه و دست آوردهاى فرهنگى آن بیش و بیشتر شد چنانچه ازشکوه  آن در دوره ى هخامنشی  تا غروب ساسانى مى توان یاد کرد . اما ایران از گزند روزگار در امان نماند نخستین هجوم از روى نسخه ى ارستو و به دست آن جوانک به این سرزمین و فرهنگش وارد گردید ،سوزاندند وتخریب وغارت کردند اما سرو ایران باز جاودانه ماند ، تازیان و مغولان نیزهمان کردند با تمدن ایرانى . اما در اینجا آهنگ آن ندارم که باز از اثرات این هجوم ها به گپ بنشینم بلکه مى خواهم از میراث داران یعنى از آنانى که مى باید میراث فرهنگى یا میراث بشرى را دلسوزانه نگهبانى کنند بنویسم .
بخشى از میراث فرهنگى ما به نام گنج به دست این یا آن غارت شده (حفارى هاى غیر مجاز) این یا آن مى تواند مردم  عادى باشند مى تواند گروه یا باند قاچاقچیان ، عتیقه فروشان و برخى عتیقه  بازان باشد که سوداگرند واهل سودا. از سوى دیگروجود میراث فرهنگى ما در موزه هاى دنیا باز حکایت ازناهنجارى ها و غارت هاى قراردادى دارد  . " عهد نامه ى قطعى نسبت به امتیاز عتیقه ایران '  که در ۱۱ ماه اوت ۱۹۰۰ میلادىدر زمان مظفرالدین شاه  تصویب شده است  سرنوشت آثار باستانى کشور و مالکیت آن رابه مدت ۶۰ سال در اختیار دولت فرانسه قرار داد ه بود ! این قرارداد یا غارت نامه که دست کمى از قرار داد گلستان و ترکمنچاى نداشت از یازده فصل تشکیل شده است . دراین یازده فصل ازهمه سوى  دست  غارت به میراث فرهنگی باز است بى مناسبت نیست که نظرى گذرا به آن انداخته بشود :
* مامورین محترم فرانسه در تمام وسعت مملکت ایران حق تجسس دارند مگر در امام زاده ها ، مساجد و قبرستان هاى مسلمانان و مکان هاى مقدسه .....
* دولت فرانسه متعهد است که هرگاه اسباب طلا و نقره کشف شود به وزن آن باید پول طلا و نقره تحویل خزانه ى دولتى ایران بنماید و تمام باقى اشیا  به دو قسمت مابین دو مملکت تقسیم شود .  مگر آنهایی که در حوالى شوش پیدا شده است بدون خسارت تعلق به دولت فرانسه دارد
*هر قسم بار که به آنها برسد و یا از آنها خارج شود در خود مملکت کسى حق گمرک و بازدید آنها را ندارد و فقط در گمرکخانه ى سرحد مملکت حق باز دید دارند."
ایران قاجارى در واقع در این غارت نامه دست بسته متعهد به همه نوع خدمتگزارى به فرانسویان مى شود !  .فرانسویان طبق اصل دوم همین قرداد  با داشتن ۱۲۰۰ کارگر آثارگران بهاى زیادى را از شوش به فرانسه بردند ، پس راز پر بودن موزه ى لوور از میراث فرهنگى سرزمین مان را آشکار مى توان دید. این قراداد غارت در سال ۱۳۰۶برابر با ۱۹۲۷ میلادى یعنى پس از بیست و هفت سال (۱۹۰۰-۱۹۲۷م ) لغو گردید . تلاش آگاهان و سرتیب فرج الله خان ( سپهبد آق اولى ) حاکم خوزستان در کوتاه کردن دست غارتگران فرانسوى کارساز بوده است .البته نا گفته نماناد که شخص رضا شاه نسبت به آثار باستانى توجه داشته است .
دکترعزت الله نگهبان استاد باستانشناسى دانشگاه تهران از قول سپهبد آق اولى که همسایه دیوار به دیوار او بوده در کتاب مرورى بر پنجاه سال باستان شناسى ایران مى نویسد : در سال ۱۳۰۶در ضمن یکى از مسافرت ها ى خود براى سرکشى به امور مناطق مختلف استان به شهر شوش که در آن زمان دهکده ى کوچکى در جوار دانیال نبى بود وآثار باستانى شوش قرار داشت وارد مى شود با مشاهده ى آثارعظیم خرابه هاى باستانى شوش تصمیم مى گیرد که از آثار باستانى و هم چنین مرکز کار باستان شناسان فرانسوى که به صورت قلعه اى بزرگ دفاعى بر روى بلند ترین تپه ساخته شده است دیدن کند .دربان قلعه به عادت بیشتر افرادى که در گذشته به وسیله ى هیات هاى خارجى استخدام مى شدند با حالت تکبر توام با خشونت از باز کردن دروازه ى قلعه به بهانه ى اینکه رئیس هیات فرانسوى فعلا در آنجا نیست خوددارى مى کند .سرتیپ فرج الله خان که انتظار چنین رفتارى از دربان قلعه ى شوش نداشته به اهواز بر مى گردد . وضعیت و طرز رفتار فرانسویان به طور کلى و دادن چنین امتیازى به آنها که بدون توجه به استقلال ملى کشور، تمام قوانین مملکتى را نادیده گرفته و در قسمتى از کشور از ورود مامورین دولت براى بازدید آن نواحى نیز جلو گیرى نمایند سخت بر تیمسار گران آمده و احساسات ملى و میهنى ایشان را جریحه دار مى نماید . تیمسار از اهواز تلگرافى  به تهران مى زند و این گونه امتیازات را با استقلال کشور مغایر دانسته وزیان هاى ناشى از این قرارداد ها را یادآور گشته و تقاضاى لغو قرارداد را مى کند و به گمرک خرم شهر که آثار به دست آمده از حفارى هاى فرانسویان در شوش عموما از این بندر بدون رسیدگى و بازرسى صادر مى شد اطلاع مى دهد از صدور محمولات هیات حفارى فرانسوى تا اطلاع ثانوى جلوگیرى و بازرسى دقیق بشود. تیمسار این کار را پیگیر می شود تا پس از پنج ماه سرانجام در ۲۵ مهر ماه ۱۳۰۶ لایحه ى لغو امتیازات فرانسویان در مجلس شوراى ملى ودر زمان وزارت فرهنگ تدین به تصویب مى رسد "
ازچگونگى آغاز تاسیس شعبه ى عتیقات !
فکر تاسیس تشکیلات باستانشناسى گویا از آغاز مشروطیت وجود داشته و صنیع الدوله این مهم را مطرح ساخته  اما عملی نشده بود تا زمان وزارت معارف ممتاز الملک و پس تر حکیم الملک یعنى سال ۱۹۱۸ میلادى _ هیژده سال پس از قراداد با فرانسویان در دوره ى مظفرالدین شاه - اداره عتیقات  در دارالفنون به ریاست ایرج میرزا جلال الملک تشکیل گردید .
در سال ۱۹۲۴ برابر با ۱۳۰۳خورشیدى یعنى در سومین کابینه ى سردار سپه آیین نامه ى عتیقات با ۲۹ ماده در جلسه ى هیات وزیران تصویب گردید . این تصویب نامه در واقع برآیند تلاش و پیگیرى برخى از آگاهان آن دوره بود .
لغو امتیازات فرانسویان در سال ۱۳۰۶ بى گمان یک گام سازنده در ره جلوگیرى از غارت و نگهبانى از میراث فرهنگى بوده است . پس ازآن  سازمانى به نام باستان شناسى ایران برآیند این تلاش ها شد  اما گماشتن آندره گدار فرانسوى در راس این سازمان نوپا یکى از کار هاى شتابزده اى بود که صورت گرفت .گدار ازسال ۱۳۰۸  کار خود را شروع و به مدت ۲۴ سال در این سمت باقى ماند در مجموع باید گفت زیان این شخص فرانسوى بیش از نفعش بود، زیرا   تا آنجا  که توانسته بود از پیشرفت دانش باستان شناسى در ایران جلوگیرى کرده است.
جهت آشنایی با غارت هاى گدار، پروفسور گیرشمن و درد سرهاى مارلیک  به کتاب مرورى بر پنجاه سال باستان شناسى ایران تالیف دکتر عزت اله نگهبان استاد دانشگاه رجوع بشود.
قانون ۲۰ ماده اى حفظ آثار عتیقه
در دوازدهم آبان ماه ۱۳۰۹ خورشیدى قانونى در بیست ماده به تصویب مجلس شوراى ملى رسید که طبق آن دولت موظف به ثبت ، نگهدارى وترمیم  آثار منقول و غیر منقول گردید و مجازات هایى را نیز براى خلاف کاران تعیین نمود  .
در این همه تلاش ها جاى یک اصل مهم که آن آموزش عمومى جهت شناخت میراث فرهنگى  باشدخالى و پیش بینى نشده است ( با در نظر گرفتن تعداد با سوادان از ۱۳۰۹تا بهمن ۵۷ ) ، بى گمان نا دیده گرفتن یا پیش بینى نکردن این اصل یا این حلقه ى تعیین کننده است که زمینه ى بسیارى از جرایم و نا بخردى ها را فراهم آورده است . از سوى دیگر اگر زمینه ى شناخت میراث فرهنگى فراهم مى بود آگاهى توام با مسئولیت  دررابطه با هویت ملى فرهنگى   را بارور مى ساخت . یادم می آ ید پیش از بهمن ۵۷ که در شوش به اتفاق دانشجویانم در خدمت استاد نگهبان بودم ، هنگامى که خواستم دردفتر بازدید کنندگان از موزه شوش سپاسم را از کوشش هایی که در نگهدارى از میراث فرهنگى مى شود بنویسم ، بازدید کننده اى نوشته بود ما را با مردگان و بازى فوتبال سرگرم نکنید !  این هم تفکر روشنفکر متعهد که تعهد او صرفا به معناى ضدیت با حکومت بود که منجر به نفى آنچه تاریخ و فرهنگ نام داشت   شد .

در اصل ششم حفظ آثار عتیقه نکاتى هست که وظیفه ى اشخاص را تعیین مى کند :
عملیات مفصله ى ذیل ممنوع و مرتکبین آن به موجب حکم محکمه ى قضایی به اداى پنجاه تومان الى هزار تومان جزاى نقدى محکوم خواهند شد ، به علاوه معادل خساراتى که بواسطه ى
عمل خود بر آثار ملى وارد ساخته اند مى توان از ایشان اخذ نمود
الف - منهدم کردن یا خرابى وارد آوردن به آثار ملى و مستور ساختن روى آنها به اندود یا رنگ و رسم کردن نقوش و خطوط بر آنها .
ب - اقدام به عملیاتى در مجاورت آثار ملى که سبب تزلزل بنیان یا تغییر صورت آنها شود .
ج - تملک و یا معامله بدون اجازه دولت نسبت به مصالح و مواد متعلقه به ابنیه مذکوره در فهرست آثار ملى.
اقدام به مرمت و تجدید بنایى از آثار ملى که در تصرف اشخاص باشد باید با اجازه و تحت نظر دولت واقع بشود والا مجازات هاى سابق الذکر ممکن است به مرتکب تعلق گیرد."
درهمین راستا  در سال ۱۳۰۱برابر با ۱۹۲۲ گروهى از ایرانیان آگاه و علاقه مند براى نگهبانى و ترمیم و تعمیر آثار تاریخى انجمنى را درست کردند به نام انجمن آثار ملى . بنیان گذاران این انجمن عبارت بودند از مستوفى الممالک ، مشیرالدوله ، فروغى ، محتشم السلطنه ، حکیم الملک ، تیمورتاش ، نصرت الدوله فیروز، نصراله تقوى و ارباب کیخسرو شاهرخ.

آنچه بر شمرده شد  نشان مى دهد که در مرحله ى نخست این دولت است که نگهبان میراث فرهنگى است ،  اما از بهمن پنجاه و هفت که خادمان تاریکى آمدند این دولت است که میراث فرهنگى راتخریب مى کند ، این دولت است که میراث فرهنگى راغارت مى کند ، این دولت است که میراث فرهنگى را مى دزد ، این دولت است که قاچاق مى کند این دولت است که با تاریخ مى جنگد .
درهمین راستا بنیاد میراث پاسارگاد به وسیله ی خانم شکوه میرزادگی در تاریخ ۲۵ ماه آوریل سال ۲۰۰۷ تأسیس شده و در تاریخ ۲ ماه مه ۲۰۰۷ به ثبت رسمی رسیده است. این بنیاد غیر انتفاعی، غیر سیاسی و غیر مذهبی یا  به کلامی دیگر   مدافعان فرهنگى در برابر خادمان تاریکى قرار گرفتند و به تدریج افرادى از همه گروه هاى اجتماعى به آنها پیوستند . درستکارى و درست کاوى این کمیته حقانیتش را ثابت کرده است . آنچه در دستور کار کمیته ى نجات هست در نام آن آشکارست و آنچه را مى آموزاند : از خودت مسئولیت بخواه ، اگر تو مسئول نیستى ، پس چه کسى مسئول است . بى گمان شناخت این مقوله است که ثابت مى کند هیچ معجزه اى نه در جامعه و نه در طبیعت رخ نخواهد داد ، معجزه در گام هاى مبتنى بر شناخت ماست و بس .
بیایید صدای  میراث فرهنگی جهانی بشوید ، باشد که بتوان میراث فرهنگی ملی /جهانی را نجات داد .
http://www.savepasargad.com
  Ziguinchor
 ازواژه اى پرتقالى casamanç گرفته شده است