اورمزد روز یا نخستین روز سال

بخش هشتم             
اورمزد  روز یا   نخستین روز  سال
تورج پارسی
سال را چهار فصل است ، هر فصل را درنظم کیهانی یا " قانون اشا " تباری است . هر فصل فرزند زمانست با نامی و نشانی ، بویی و رنگی ، آوازی و خمی و چمی . هر فصل آغازی است ، اماتنها سالار فصل ها بهارست که با رخت سبز تولد می شود و بر صدر می نشیند . آفتابش از بند زمستان تارو تیره رهایی می یابد تا به آن » سلامی دوباره داده شود «  برکت به زمین بر می گردد ، پرنده و چرنده بر خوانش می نشینند و زبان آهنگین به نیایش باز می کنند
. نسیم نرم نرمک گیسوی چمن را با ترنم و آرامشی بهارانه شانه می کند . دل آبی عاشقان در امنیت خاطر می خواند و به عشق شیدایی می اندیشد  . شب آبی عاشقان در طراوت بهاری ، » کلید صبح « در چاه می اندازد ، چرا که شب را خود باری است و معنایی در فرهنگ آبی و مهربان عشق . بهار پیغام عاشقان را می رساند ، آنکه عاشق نیست کیست ؟  
آنکه عاشق نیست یا به گفته ی
 Bob Dylan »
آنکه به تولد دوباره اشتغال ندارد مشغول  مردنست «
آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود   » مولانا «
نخستین روز سال ، یک آغازست ، یک آغازی سرشاراز امید و شادمانی ،  رو در رویی باجهانتابی آفتاب . روزی می آغازد که روزی دیگرست ، زایشی تازه در نظام کیهانی یا قانون اشا . در فرهنگ نیاکانی ما نخستین روز»  ماه « و» سال « یا » سر سال « نام اهورا مزدا را بر پیشانی دارد :
در سروستان بازست به سروستان چیست
 اورمزدست خجسته  ،سر ماه  و سر سال    منوچهری «
و مسعود سعد سلمان درباره ی چنین روز خجسته ای سپارش کرده است  :
امروز  اورمزدست  ای یار میگسار
برخیز و تازگی کن و آن " جام باده آر "
ای  اورمزد روی  بده » روز اورمزد
آن " می " که شادمان کند  اورمزد وار
و اورمزد روز همان روزی است که جمشید با تخت به فضا رفت و در گاه برگشت مردمان به گردش گرد آمده و انجمن کرد ند و چنین روز فرخنده را » نوروز « نام نهادند . این » جشن فرخ « یادمان روزگارانی است که » گرما و سرما و پیری و مرگ و رشک در جهان نبود «1
جهان انجمن شد بر تخت او     
از آن بر شده ، فر اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر  آنروز  را  روز نو  خواندند
 سر سال نو  یا  هرمز فرودین  یا  اورمزد روز « بزرگان چه کردند ؟
 سر سال  نو  هرمز فرودین      
برآسود از رنج د ل ، تن زکین
بزرگان به " شادی " بیاراستند    
  می و جام و رامشگران خواستند
چنین " جشن فرخ " از آن روزگار   
       بماندست ازآن " خسروان  یادگار
 البته در این خجسته گاه مردمان » آیین کهن نوروزی  « را  که نوشیدن باده باشد به جا می آوردند ، مسعود سعد قطعه ی برای روز اورمزد سروده است :
امروز اورمزد ست ای یار میگسار      
  برخیز تازگی کن و آن جام باده آر
ای اورمزد روی  بده روز اور مزد     
 آن می که شادمان کندم اورمزدوار
تا بر نشاط مجلس سلطان ابوالملوک       
 باشیم شادمان و نشینیم شاد خوار
چنانچه زنده یاد  دکتر ماهیار نوابی استاد دانشگاه شیراز هم ، همین آیین را یاد آور می شود ، یادش به خیر باد که چه شادمان این شعر را در اپسالا به موقع زمزمه می کرد و درهر گاه سرزمین یخ و سرما را هوایى دیگر می بخشید.
 می  بایدمان خورد ، ازیرا که نشاید     
فرخنده چنین روزی  بی " می  گذارنیش
گر " می  خوری"  و سرت گران گردد زان " می "    
 با " جام دگر " چاره توان کرد گرانیش
آیین کهن باشد " می خوردن نوروز "
 آیین کهــــــــــــــــن را بمهل تا بتـــــــوانیش  2
 

بخش هفتم : ریشه های پیدایى جشن نوروز


بخش هفتم : ریشه های پیدایى جشن نوروز :
تورج پارسی
نو روز یعنی روز نویی که بیانگر نقطه پایانی روزهای کهنه است ، نخستین روز است از ماه فروردین که در روز شمار باستانی روز نخستین هر ماه به نام اور مزدست ، این روز برابر با۲۰ یا ۲۱مارس است .
ریشه ی های پیدایى :
فرزانه ی توس نوروز را یادمانی از جمشید پیشدادی می داند :
آنگاه که جمشید پیشدادی در روی زمین کار مردمان را سامان بخشید در اندیشه گشت در فضا پرداخت :
به فر کیانی یکی تخت ساخت
چو مایه به دو گوهر اندر شناخت
دیوان به دستور جمشید تخت را از زمین به فضا بردند ،جمشید در آن تخت چو خورشید تابان میان هوا سیر کرد ، جهانیان از شکوه و توانایی او در شگفت شدند آنگاه که به زمین بازگشت :
جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده فره بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آنروز را روز نو خواندند
این گشت و گذار فضایى در روز اورمزد یا هرمزد از ماه فروردین انجام یافت پس مردمان به جشن شادی نشستند و این روز را نوروز خواندند . این جشن فرخ یادمان روزگارانی است که گرما و سرما و پیرى و مرگ و رشک در جهان نبود۱:
سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج دل تن ز کین
چنین جشن فرخ از آن روزگار
بماندست از آن خسروان یادگار
در ترجمه ی تاریخ تبری آمده است : پس جمشید خردمندان را گرد آورد و از آنان پرسید چگونه توانم این پادشاهی را جاودانه سازم ؟ گفتندش میان مردمان که آفریده ی خدایند داد بگستر  . جمشید خردمندان را گفت : آن را روزکه بنشینم به مظالم شما نزد من باشىد تا هرچه در او داد عدل باشد بنمایید تا منآن کنم و انروز که به مظالم نشست روز هرمزد بود از ماه فروردین پس از آن روز رسم کردند و بر گبران اکنون سنت گشت ۲
بیرونی دانشمند در کتاب التفهیم مى نویسد : نخستین روز است از فروردین ماه ، وزین جهت روزنو  نام کردند زیراک پیشانی سال نوست و ...اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آنست که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازیدن گشتن ۳
گردیزی در تاریخ خود در شرح جشن های ایرانی می نویسد :  مر مغان را جشن های فراوان بوده است اندر روزگار قدیم و آنگاه در علت پیدایى نوروز نویسد : این روز را نوروز گویند زیرا که سر سال باشد و شب و روز برابر شود و سایه ها از دیوارها بگذرد و آفتاب از روزن ها افتد .۴
استوره ها نیز پاسخی به جستجوگران راز و آغاز آفرینش   دارند چنانچه در استوره ی ایرانی آفرینش در شش گاه سال سر انجام می یابد که گاهنبارها نامند به همین مناسبت ایرانی سال روز هر آفرینشی را جشن گرفته و به شادی و شادمانی نیایش می ایستد ، شایان توجه است که این گاهانبار ها پیش از آیین زرتشت هم جشن گرفته می شدند .
در نخستین گهنبارمیدیوزرم  maedi ozarrem
 آسمان آفریده شد- این جشن به چم میانه ى بهارست
در دومین گهنبار آب مدیوشهم
maedio shahem- این جشن به چم میانه ی تابستان است
در سومین گهنبار زمین پیتى شهم
-paeteshahem به چم دانه آورست و فصل گرد آوری غله است  
در چهارمین گهنبار ayathrem-
ایاثرم  گیاه به چم برگشت است چرا که چوپان با گله به خانه بر می گردد
در پنجمین گهنبار میدیارم  -  maediarem    
حیوان یادمان آفرینش گوسپند سودمند است و به چم میانه ی سال  است  و جشن میان زمستان
در ششمین گهنبارهمس پتمدم انسان ،که به چم با هم گرد آمدن است  بنا بر این استوره در ششمین گهنبار Hamaspatmadm
برابر با سی سد شستمین روز سال یعنی روزهای پایانی اسفند ماه انسان آفریده شده به این عبارت که که فروهر انسان از جهان مینوى به زمین آمده و به پیکر مادی در امده است به همین دلیل نخستین ماه فروردین نامیده شده است .پس نوروز ایرانی در واقع جشن زادروز آدمی است  
پس باید گفت نوروز ، روز هرمزد ، نخستین روز سال ، روز نیایش آفرینش آدمی است ، روز نوجویی و زایش هستی است ، نوروز روز پیروزی روشنایی است ، نوروز جشن بهاری ، جشن داد و دهش شادی است ، جشن آشتی و پیمان ، جشن زدودن کینه و دشمنی است سپاس بر سالی که گذشت  و درود بر سالی که آغاز می شود .
آنچه که بر شمرده شد تاریخ نگرش انسان ایرانی به جلوه های هستى است که نوروز نشانواره ی فراگیر آنست  به همین دلیل همیشه به سوی  نوروز توسط غاصبان درونی  - و برونی  نشانه گرفته شده است
به گزارش تاریخ اسکندر به سپارش آموزگارش ارستو به این نتیجه می رسد که : باید به نماد رژیم ساقط شده ضربت زد ! چرا که که انهدام تخت جمشید اگر پاداشى برای لشکریان یا نوعی چالشگری باشد یک حرکت سیاسی نیز خواهد بود ، زیرا کاخی که درون آن جای گرفته مانند دىگر کاخ ها نیست ، در این کاخ هرساله در آغاز بهار تمام اقوام امپراتوری به مناسبت جشن نوروز برای ادای احترام به شاهنشاه بزرگ و خدایانش گرد می آمدند و نمونه هاى محصولات ایالت هاى خود را به حضورش پیشکش می کردند مراسمی که نقوش برجسته ی تا امروز در سرتاست پله های کاخ دیده می شود _ اسکندر نخست برگزارى نوروز را قدغن می کند و سپس درست در شبى بهارى بهار سال ۳۳۰پیش از میلاد -تخت جمشید را با برنامه ریزی و تدارک مقدماتی حساب شده ای به آتش می کشاند ....۵
اگر چه تخت جمشید را آتش زدند اما نوروز این کهن یادمان شادمانی و نوزایی با بار تاریخیش" به رغم مدعیانی که منع عشق کنند " ۶ ماندگار تاریخ شد و با چراغ جاودانه اش ره را روشن و همراه مان شد و هرسال با گام بهاری پیمان تازه  کرده  وپیوند و پیوست مردمان را نیزتازه تر می سازد . از عمر او همین بس که از دورترین نقطه ی تاریخ یعنی هزاره ها آمده و حتا از دین زرتشت نیزبزرگ سال ترست . پرسش این است که نوروز را می توان با رخت کوتاهی  که به قامت بلند تاریخی یش همخوانی ندارد ، خواند و به تماشا گذاشت .
 سرچشمه ها :
۱_ گات ها ، سروده های زرتشت ، تالیف و ترجمه ی پورداود ، رویه ۹۶
۲_ ترجمه تاریخ تبرى رویه ۲۱-۲۲
۳_ بیرونی _ التفهیم رویه ۲۵۳ویرایش همایى چاپ چهارم تهران ۱۳۶۷
۴_ ابو سعید عبدالحی ابن ضحاک ابن محمود گردیزى ویرایش عبدالحی حبىبى رویه ى ۵۱۴ چاپ اول ۱۳۶۶
۵_pierre chuvin ـ کیهان لندن شماره ی ۹۹۸چهارشنبه ۳۱مارس ۲۰۰۴.
۶_ به رغم مدعیانی که منع عشق کنند          
 جمال چهره ی تو حجت موجه ی ماست .   حافظ

بخش ششم جشن سوری



جشن سوری (چهار شنبه سوری  )
                                                       دکترتورج پارسی

 باور چنین است که در برگزاری جشن زایش هستی و داده هاى اهوراىى فروهر در گذشتگان به دیدار خانه و کاشانه باز می گردند تا در شادى و آیىن برپایى جشن همراه گردند و براى خاندان نیک روزى آورند به همىن انگیزه در سى سد شستمین روز سال یا پنجه آخر سال  همسپت مدم    Hamaspatmadam
  بر بام خانه یا درون سرا آتش افروخته تا هم خوش آمدى به فروهرهاى دودمان باشد و هم مقدمه ای گردد بر آیین نوروزی . اىن آیین را فروردگان یا جشن سوری  هم می نامیدند . در میام مردم هند و اروپایی افروختن آتش در جشن ها سابقه ی کهن دارد به همین دلیل از ویژگی های بسیار مهم جشن سورى افروختن آتش بر بلندی هاست .
از آنجایى که در ایران باستان هر روز را نامی بود و ایام هفته وجود نداشت پس از آمدن اسلام که ایام هفته رواج پیدا کرد جشن سوری را در چهار شنبه ی آخر سال برگزار کردند اماچون عرب این روز را حرام می دانست به سه شنبه آخر سال منتقل شد .
واژه همسپت مدم   به معانی برابر شدن شب و روز یا اعتدال بهاری یا نقطه اعتدالین است که در فرهنگ زبانی مردم به سال تحویل یا لحظه  تحویل سال نامدارست . هنگام آن آخرین روز پنجه یعنی روز وهشوایشت که روز ۳۶۵ است .
Vernal Equinox =vårdagjämningenبه سوئدی و انگلیسی
سال شمار خورشیدی امروزی ما که میراث پنج هزار ساله تقویم نیاکانی را پشت سر دارد دقیق ترین تقویم دنیاست . بنا بر پژوهش دکتر ملک پور استاد دانشگاه تهران :    در جریان مطالعات به این نتیجه رسیدیم که تقویم شمسى هر هزارسال، فقط نه ثانیه با تقویم طبیعت اختلاف دارد. به عبارتى در هر ده میلیون سال ما با تقویم طبیعت، تنها یک روز اختلاف داریم.  در حالی که  در تقویم میلادى هر دو هزار و پانسدسال یک روز با تقویم طبیعت اختلاف وجوددارد.

سور واژه ایست پهلوی :

سور واژه ایست پهلوی و به چم سرخ  و جشن است . در گویش های سمنانی ، کردی ، لری لکی ، بویراحمدی و بختیاری به معنای سرخ بکار برده می شود ، چنانچه در بختیاری یک گونه برنج هست که به برنج سهر Sohr نامورست ۴. سهر در واژها سهراب » دارنده چهره سرخ « هم همین مفهوم را دارد .

حافظ گوید : به چهره ی گل سوری نگاه می کــــــــردم                     که بود در شب تاری به روشنی چو چراغ

یا بهار گوید : عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
                 بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید .۱

در سال شمار باستانی ایران هر روز را نامی بود به همین دلیل ایام هفته مانند شنبه و یکشنبه وجود نداشت . پس از اسلام که ایام هفته رواج یافت ، جشن سوری را در چهار شنبه آخر سال برگذار کردند .
ولی چون چهار شنبه ازنظر تازیان روزی حرام بشما رمی آمد ، ایرانیان به خاطر آنکه به ممنوعیتی برخورد نکرده و آیین را برگزار کنند ، انجام مراسم را در غروب سه شنبه سرانجام بخشیدند .
شهرها و نام سوری
اصفهانی ها چهار شنبه سوری را چهارشنبه سرخی ، در اردبیل گول چهار شنبه و در گیلان گوله گول چهار شنبه گویند ، که در واقع همه یک معنا را می رسانند و آن چهار شنبه ایست با شعله های فروزان آتش . اماسور،به چم مهمانی و جشن که در واژه سورنا یا سرنا  آمده است . سورنا یعنی سازی که که به هنگام جشن کاربرد دارد بر خلاف کارنای یا کرنای  که سازی است که در کار و کارزار به کار گرفته می شود .
پس جشن سوری ، جشن برپایی و فروزان ساختن آتش است و اغاز مجموعه ی برنامه های نوروزی است که روز سیزده بدر نقطه  پایانی است .
    
        برپایی آتش  جشن سوری
.
امروزه نیز دربرخی از روستاهاو شهرها هیزم هاراسه دسته کرده و شعله ورمی سازند که بی گمان یادمانی است از اندیشه دیرینه . شکور زاده در کتاب عقاید و رسوم مردم خراسان رویه ۸۲ ــ ۸۱ می نویسد : » خراسانی ها در شب چهار شنبه سوری نزدیک غروب آفتاب هفت بوته یا سه بوته آتش در وسط کوچه یا در صحن حیاط گذاشته و به اصطلاح خودشان » بته روشن می کنند « سپس پیر و جوان و کوچک و بزرگ از روی بوته های آتش می پرند و برای دفع پلیدی این شعر را می خوانند : زردی من از تو   سرخی تو از من  ... در روستاهای اطراف خراسان در موقع پریدن از روی آتش می گوینفروردگاند : آلا به در   بلا به در  دزد و حیز از ده ها به در .پس از آن می گذارند آتش تا آخر بسوزد ، زیرا خاموش کردن آتش یا فوت کردن به آنرا بد می دانند . وقتی آتش تا آخر سوخت و خاکستر شد یکی از اعضای خانواده خاکسترش را می برد سر چها راه می ریزد تا باد ببرد سپس به در منزل آمده و در بزند . اهل خانه از او می پرسند کیه ؟ جواب می دهد منم .از کجا می آیی
 از عروسی . چه آورده ای   ؟ تندرستی . ا زاین رو باور دارند که پلیدی را دورکرده و در عوض شادی و تندرستی برای خود فراهم آورده اند  .

در کرمانشاه یا به گفته خود کرمانشاهی ها » خاک خسرو « در چنین روزی  » آتش باز می کنند « و در گاه پریدن از آتش می خوانند :
 زرد ی مه ارای تو   سرخی تو ارای مه . آش رشته  نهار چهار شنبه کرمانشاهی هاست  ، به این باور که آش رشته پیوند زندگی را استوارتر سازد .۲ در شهر خوی پسین سه شنبه آتش می افروزند و در حالی که سه بار از آتش می پرند زردی را به آتش که پاک کننده زردیها » درد و غم « است داده و از آتش » پاکی و آزدگی « را بهره می گیرند . روز چهار شنبه پیش ازباز آیی خورشید گیتی افروز به کنار چشمه ی جنر بلاغی Jener belaghi می روند و سه بار از آب می پرند .(۳  )  استاد شهریار نیز در حیدر بابایه سلام اشاره ای به جشن سوری دارد :
بخت من ، بخت سعید     بختیم بارک الله     آغ الله قرمزی حنا باخریم بارک الله
آتیل ماتیل چرشنبه     آینه تکین بختیم آچیل چرشنبه .
بخت من ، بخت نیکی است     به دست های سپید ، حنای سرخ مالیدم چهار شنبه
چهار شنبه بخت مرا مانند آینه پاک و روشن کن .
در ایل  قره پاپاق از شهرستان نقده واقع در آذربایجان غربی به عید نوروز آنچنان ارجی می گذارند که سرتاسر اسفند را ماه عید می نامند . ماه اسفند رابه چهار ، چهار شنبه بخش می کنند . نخستین چهار شنبه » دروغگو « می نامند . درین روز جوانان بر جای بلندی مانند پشت بام ها و تپه ها آتش می افروزند و در خلال برنامه تیراندازی و نشانه گیری تفریحی می کنند .  دومین چهار شنبه را » راستگو« . سومین چهار شنبه سیاه نامیده می نامند ، این روز را به یاد در گذشتگان بر سر گور مردگان حاصر شده پس از فاتحه خوانی شیرینی به نیازمندان می دهند .
چهار شنبه آخرین یا در واقع جشن سوری همگی با رخت نو و شادمانی به برافروزی آتش می پردازند .
» در ایل قره پاپاق دو ویژگی  که نموداری از گرامیداشت و ورجاوندی نوروزست     چشمگیرست . یکی پوشیدن رخت نو ست .به طوریکه کسانی هستند که فقط سالی یک بار رخت نو به تن خود می بینند  آنهم در گاه نوروز و به خاطر نوروز . دیگر اینکه    به گرامیداشت چنین نوروزی  برای نهار پلو می پزند که در واقع جنبه سنت به خود گرفته واز واجبات است . حتا همسایه ای که که تنگدست باشد به شکلی بر سفره همیشه خالی خود پلو می بیند «.
این دو ویژگی نه به خاطر سیر شدن شکم ، یا پوشیدن تفننی رخت است بلکه باید راز آنرا در دیرینگی پندارها و باورها جستجو کرد ، در راز نوشدن زمین و زمان ، در باور به برگشت فروهر نیاکان و شرکت آنان در پاکی و رادی های  خانواده است .» این مردم در روز جشن سوری هم چون روز اول سال به دید و باز دید همدیگر می روند و فردای آنروز پیش از آمدن خورسید به کنار رودخانه می روند و کوزه خودرا از آب چشمه پرکرده و برای سال نو بر می دارند «.

دکتر ساعدی در کتاب خیاو یا مشکین شهر ، کعبه ی ییلاقات شاهسونها ، از چهار شنبه ها ی اسفند یاد کرده و سپس می نویسد » هوا که تاریک شد ، سدها ، هزارها آتش    سرخ از وسط برف و یخ و بیشتر از پشت بام ها خانه ها زبانه می کشد . آنوقت باید از روی آتش ها پرید و بیماری و زردی و هر بدی را داد به آتش که می سوزاند و پاک می کند . باید گرمی آتش را گرفت تا دلت گرم و چهره ات گلگون بماند .صبح روز بعد با کوزه می روند لب چشمه ، همه آب  آورند و به تبرک جلو خانه می پاشند . این آب تمام بلاهادر سال تازه دورمی کند ، فقر را ، بیماری را ، خشکسالی را «

در نورآباد و کوه دشت لرستان فرقه ای می زیند که خود را » ا هل حق « می نامند . اینان نیز آیین های ویژه ای  دارند که می شود ریشه کردارشان را در دیرینگی باورها و پندار گذشتگان جستجو کرد . شاید به مرور زمان و ورود دین تازه در برخی از نشانواره ها ی اعتقادی جابجایی پیش  آمده باشد ولی نمی توان نسبت به کلیت و ماهیت کردارها شک کرد .
ایزد پناه پژوهشگر لرستانی در باره این فرقه درکتاب فرهنگ لری رویه ۴
می نویسد »    در بلوران بر سر قله کوهی به این نام آتشکده ای هست که در سال و موقع جشن همه ازاین کوه بالا رفته و هرکس  نسبت به توانایی خود   ، حتا زنان آبستن    برای فرزندی که در شکم دارند باید مقداری هیزم همراه برده بر این آتش مقدس بگذارند ... پس از روشن کردن آتش یکی از روحانیان یا پیشوایان مذهبی به خواندن ذکر و شعر پرداخته و باشندگان در حالی که کنار آتش زانو زده اند سر جنبانده و حق حق    می گویند ... اینان آتش را مقدس دانسته و آب ریختن به شعله آتش را گناه می دانند   ...    عید نوروز را » عید سلطان یا عید شاه « می نامند و آنرا با شکوه خاصی برگزار می کنند . پیروان این مذهب درچهار شنبه آخر سال آیینی ویژه ای برگزار می کنند .به این صورت که ابتدا کودکان به تعداد افراد خانواده خود مقداری ، حتا اگر هم یک شاخه چوب هم باشد همراه می برند و بر شعله آتش می گذارند و هر چوب به نام صاحبش در آتش افکنده می شود تا آتش تمام پلیدیها و زشتی ها ، سختی ها و تلخ کامی ها ی آن کس را در خود بسوزاند و آنگاه از روی آتش می پرند و  مراسم دعا خوانی  انجام می شود .
آنچه را ایزد پناه درباره ی آیین اهل حق گزارش می کند همانندی کامل با همازوری است که توسط زرتشیان در مراسم سده سوزی انجام می شود به این عبارت که در این مراسم هر فرد برای روشن نگهداشتن  آتش ، هیزم می آورد و بر آتش می نهد ، این به شکل نمادی بیانگر  افزون سازی قلمرو نور است که خیر عمومی را ضمانت می کند ،

در شیراز پسین چهار شنبه آخر سال آتش روشن می کنند و درآن بوخوش » اسفند و کندر « می ریزند . سپس از آن می پرند و زردی و غم را به آتش داده و تندرستی و پاکی آرزو می کنند . شکستن کوزه در کنار شعله آتش ، از جمله رسم های چهار شنبه سوری است . مراد از این کار این است که در سال نو گره ای به کارها نیفتد . از دیگر آیین های چهار شنبه سوری در شیراز یکی هم آب تنی درحو ض ماهی است . در گوشه غربی آرامگاه سعدی یک قنات آب گرم معدنی هست که چند پله می خورد تا به حوضچه ای می رسد که شیرازی ها آنرا » حوض  ماهی« می گویند چون پر از ماهی های ریز و درشت است .  در باور مردم دختر شاه پریون درین آب زندگی می کند و اگر کسی نیت بکند مرادش را می دهد .

ایرانیان زرتشتی  همچون ایرانیان باستان نوروز و آیین های آنرا بسیار ارج می گذارند . در پنج روز آخر سال گاهانباررا برگزار کرده ، مراسم شب آخر سال را در پشت بام ها انجام می دهند . نخست ظرف  پر از لرگ » هفت گونه میوه خشک مانند بادام ، گردو ، خرما ، کشمش و انجیر «  و میوه تازه و شاخه های سرو و مورد ، گل و چند تا ظرف سفالی که در آن گندم و جو و عدس سبز شده و ظرفی پر از آب با چند برگ آویشن به پشت بام  می برند . چراغی روشن بر لبه بام می گذارند وپاسی که از شب گذشت آتش را می افروزند  . زرتشتیان همچون نیاکان خود از آتش نمی پرند چرا که آتش را گرامی می دارند . به دور آن گرد آمده و با باور  و پاکی به نیایش می ایستند :

بر افروخته باش درین خانه ،
پیوسته افروخته ،
فروزان باش درین خانه تا دیر زمان ،
تا روز رستاخیز بزرگ .....
تا دیدار دوباره خورشید این برنامه ادامه پیدا می کند . آنگاه آب اویشن را از پشت بام پایین ریخته وچراغ را خاموش کرده  مراسم پایان می یابد ۵

کردها و جشن سوری  

برگزاری آیین های نوروزی در میان هم میهنان کرد همانندست با  آنچه را که در
ایران باستان و زرتشتیان امروزانجام می دهند .

 همانندیها :
1ــ بر افروختن آتش بر پشت بام ها ، تپه ها و کوه ها به این اندیشه که رهنمای فروهر       نیاکان باشد .
2 ــ آتش افروخته شده را تا فرارسیدن خورشید جهانتاب خاموش نمی کنند تا آتش به  خودی خود خاموش گردد .
3 ــ کردها به غیر از ــ مردمان گروس و یارسان » اهل حق « ــ از آتش نمی پرند بلکه در  گرد آن به پایکوبی و و شادمانی می پردازند .
4ــ شماله یا شمعی که که تا بامداد روشن است همانند چراغی است که زرتشتیان بر   لبه بام می گذارند و تا بامداد روشن نگهمیدارند .
5 ــ فراهم کردن آجیل هفت مغز لرک که هدیه ایست نمادین به فروهر ها . البته این        آیین همگانی مردم ایرانست .
شکل دیگرنمادین هدیه به فروهرها پدیده ایست به نام شال اندازی که آیین سنتی مردمان باختر و شمال باختری ایران زمین است . شال اندازی که در مهاباد آنرا هلاوه
ملاوه نامند بدینگونه است که از پشت بام » نماد آسمان ، جایگاه فروهرها « دستمال یا شال بزرگی به درون اتاق  » نماد زندگان زمینی « وارد می سازند . خانه خدایان پیشکی های خود را مانند میوه ،آجیل ، بادام یا تخم مرغ رنگ کرده یا حتا پول ،جوراب پشمی در دستمال یا شال گذاشته و گره می زنند تا شال اندازان انرا بالا کشند .
رابطه های نمادین  دیگر که در شال اندازی قابل بررسی است ، مساله ازدواج و زایش و تدا وم هستی  است . از آنجایی که نوروز جشن زایش گیهانی است  به همین انگیزه  درین گاه پیوند زندگی میان جوانان بسته می شود . در روستاهای رضاییه دامادها کجاوه ای را آیینه بندی کرده و از پشت بام سرازیر خانه نامزد خود می کنند ، در حالی که پنهان می شوند چشم انتظار هدیه می مانند . بعضی مواقع به شال زنبیل می بندند و درون آن چراغ و شانه و سرمه دان می گذارند .
در آذربایجان (باکو ) ثهار سنبه های اخر سال را خورشیدی را به اسامی چهار عنصر طبیعت ، خاک ، آب ، اتش ، باد  نام گزاری کرده اند و در چهار شنبه خاک ، سبزه ، سبز می کنند تا برای نوروز اماده بشود .
تاجیک ها به جای چهار شنبه سوری آیینی را در روز نخستین فروردین به نام آتش پرک Parak
برگزار می کنند ، تاجیک ها سه گله آتش از چوب درخت سرو روشن می کنند و در حالی می خوانند : سرخی تو از من زردی من ازتو ، از آتش می پرند . ( از گزارشات بی بی سی )    در گزارش دیگری پژوهشگر تاجیک دلشاد رحیف می نویسد :مراسم چارشنبه سورُک در چهارشنبه آخرین سال (موافق تقویم خورشیدی) گذرانده می شود. در چهارراهی الو (آتش) افروخته، خرد و کلان (کهتر و مهتر) از بالایش می جهند و رجوع به آتش می گویند: "رنجوری و رنگ زرد من از تو، سرخی و خرمی تو از من!"
            
از برافروزی آتش سوری سخن بی شمار آمد به دیگر مراسم نگاهی بیندازیم :
 بلاگردانی

۱ ــ بلاگردانی   الف ـــ خرید اسپند و دود کردن آن
          ب    ـــ کوزه شکستن

۲ ــ فال بینی       الف ـــ فال کوزه
                   ب  ـــــ فال گوش
۳ ـــ قاشق زنی
۴ــ آجیل چهار شنبه سوری

            الف :    خرید ا سپند
                
 اسفند یا اسپند از سپنتا که واژه ایست اوستایی و به چم مقدس است گرفته شده
اسپند تخم بوته ایست که در ایران و کشورهای جنوب آسیا می روید . در لاتین آنرا Rute نامند . در فرهنگ ایرانی این تخم بوته از سه دیدگاه مورد توجه است :
۱ــ گیاهی است که نام امشاسپند سپندارمذ را را بر خود دارد و به همین دلیل       ورجاوند و گرامی است و بر خوان نوروزی جای می گیرد ودر مکانهای مذهبی بر
آتش ریخته می شود. .

۲ـــ  دود و بوی اسفند به عنوان ماده پلشت زا به کار برده می شود . در برخی  شهرستانها  برای جلوگیری و دفع سرماخوردگی ، خانه را با دود آن پلشت زدایی می کنند  .
۳ ــ به عنوان ماده ای که از چشم زخم جلوگیری می کند ، مورد باور مردم است .
  حنظله بادغیسی گوید :
                     یارم » سپند « اگر چه بر » آتش  « همی فکند
                         از بهر » چشم « تا نرسد مرو را » گزند « .
خداوند شاهنامه درباره رخش یا اسب ابرش ــ سرخرنگ با خال سپید ــ  گوید :
چنان گشت » ابرش  « که هرشب » سپند «     همی سوختند ی »زبهرگزند «
رند شیراز گوید :
               هر آنکس را که بر خاطر زعشق دلبری باریست
              » سپندی « گو بر » آتش « نه که دارد کار و باری خوش                 
در گیلان گاه ریختن اسپند بر اتش می خوانند :
اسفند سی و سه دونه     اسفند سی و سه دونه
        چشم حسود و بترکونه

در شهر بهبهان اسپند را » کشار  Koshar «  نامند ، آنرا سه بار دور سر گردانده و سپس به درون آتش می ریزند تا چشم شور را دور کنند .
مردم روستا دانه های اسپند را مانند دانه های تسبیح به بند کشیده و برای تزیین و هم جلوگیری از چشم زخم در اتاق آویزان می کنند . خریدن اسپند هم تشریفاتی دارد . دکتر قاسم غنی در جلد دهم یاد داشت های خود می نویسد : دخترهای دم بخت باید شب چهار شنبه سوری وقتی که هوا کاملا تاریک شد برای خرید اسپند به در دکان عطاری بروند » دکان رو به قبله باشد « آنوقت به عطار پول نشان بدهند و بگویند : کندروشا برای کارگشا می خواهند . عطار که بلند شد که کندروشا بیاورد فرار کنند . این کار را ادمه دهند تا سومین دکان که از او کندر و اسپند را بخرند و با تشریفات به خانه برده و دود کنند تا از چشم بد در امان و کار بسته شان نیز گشایش  .
مرتضا هنری درکتاب آیین های نوروزی  رویه ۲۲ می نویسد : خریدن اسفنددر گیلان به ویژه در رشت تشریفات ویژه ای دارد .به این ترتیب  کسی که می خواهد اسفند بخرد ــ بیشتر دختر دم بخت ـــ  از خانه بیرون می آید از اولین مغازه رو به قبله می پرسد : اسفند داری ؟ و به راه می افتد تا هفتمین مغازه . سپس بر می گردد و از مغازه اولی می خرد ...
ب ــ کوزه شکستن :  در گذشته تنها ظرف آبخوری کوزه بود . از نظر بهداشتی لازم بود که کوزه کهنه دور انداخته شود . در گاه نوروز که باید همه چیز نوگردد ، کوزه ها و کاسه های کهنه را هم می شکستند و به جای آن کاسه و کوزه نو خریداری می کردند . هر چند امروزه هم چون گذشته کوزه آبخوری کاربردی ندارد ، ولی شکستن کوزه غم به شکل یک سنت نوروزی باقی مانده است . ا. شکور زاده در عقاید و رسوم مردم خراسان می نویسد :
پس از مراسم آتش افروزی برای دفع قضا و بلا مقداری زغال » علامت سیاه بختی « و اندکی نمک » علامت شوربختی « و یک سکه ده شاهی ، کوچکترین سکه رایج کشور » به نشانه تنگدستی « در کوزه سفالینی که از قبل برای این کار تهیه کرده اند ، انداخته و هریک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر می چرخاند و نفر آخری آن کوزه را به بالای بام برده و از آنجا به میان کوثه پرتاب کرده و می گوید :
درد و بلا ی خنه رختم به توی کوچه « به این طریق سیاه بختی و شور چشمی و تنگدستی را از خانه خود دور می سازد .
هم میهنان کرد به گونه دیگر دفع بلا می کنند . اینان بامداد چهار شنبه سوری به آب پاک چشمه ها چشم دوخته و آنرا مروای نیک می گیرند ، تا آب که در پندار ایرانی ، آبادانی است و روشنایی، پشتوانه نیک روزی ها و بهروزی ها ی آینده باشد . زنان کرد چند تار موی بچه ها را چیده و به دست آب جویباران می سپارند تا آب هر گونه درد و بلا را به همراه خود ببرد .
۲ ــ فال بینی
فال یک واژه تازی است که معادل آن در فارسی شگون است .شگون هم خیر دارد هم شر » ازجهت مفهوم کلی فال عبارتست از آنکه سرنوشت انسان را یا واقعه ای را که رویدادنی است از روی نشانه هایی که آنها را امور غیبی می شمارند پیش بینی و پیش گویی کنند «
در اوستا فال و بخت بینی مطرح نشده است ، چرا که انسان بهدین بر مبنای گزینش خردمندانه ، آینده خود را پی ریزی می کند ، یعنی سرنوشت برایند گزینش ادمی است . فال هایی که در هنگام نوروز یعنی گاه سرکشی فرورها به خانه و کاشانه ، می گیرند یک جور مروای نیک است . به این نیت که فروهر ها » مارا به هنگامی که در تنگنا هستیم با پشتیبانی آشکار نگاهداری کنند « به دو نمونه از مراد خواهی نظری می اندازیم :

الف ــ فال کوزه : درین شب در بسیاری از خانواده ها ، فال کوزه گرفته می شود . این فال نیز پیوندی دارد با بازگشت فروهرها ، چرا که باوردارند درین هنگام  فروهرها از آینده مژده خوهند داد .
چگونه فال می گیرند ؟
دختران و زنان پس از آتش بازی ،  درکوزه آب ندیده  ای  که برای نوروز خریده اند
نشانه ای مانند انگشتری یا .... می اندازند . سپس در کوزه را با پارچه ای بسته  ،و روی آن یک سینی که در آن صابون ، کیسه حنا، نقل و سرمه دان جا داده شده می گذارند . اصفهانی ها کوزه آب ندیده را که »بولونی « نامند تا نیمه آب می کنند .چون پندارمندند که نخستین گذرگاه فروهرها تنور یا آتش همیشه روشن خانواده خواهد بود به همین دلیل کوزه و سینی را درون تنور می گذارند . در برخی روستاها و شهرها کوزه را در زیر ناودان آب جا می دهند .
آنگاه پس از خوردن آش رشته یک دختر بچه به نوبت نشانه ای را از کوزه بیرون می آورد . یکی از باشندگان شعری از رند شیراز ، یا یک چهار بیتو » چهار بیتی « خوانده تا مروای نیک صاحب فال آشکار شود .در شهر شیرازبا دیوان حافظ فال می گیرند که به  » فال دوره « معروف است .  
در یک برسی کوتا ه متوجه دو اشارت سمبلیک درین فال گیری می شویم . یکی کوزه آب ندیده که بیانگر تازگی و نوجویی است و دیگری صابون و کیسه حنا و سرمه دان که وسایل عروس است و اشارتی است به زایش و تداوم نسل .
ب ــ فالگوش
فال کوزه و فالگوش ایستادن ویژه دختران نو بخت است . مراد خواه نیت کرده و در گوشه ای کز می کند و به سخنان رهگذران گوش فرا می دهد . اگر رهگذران سخن بر خیر برانند ، نیت خود را انجام شدنی تعبیر کرده با مروای نیک ، شادمان به خانه بر می گردد . معمولا برخی از رهگذران می دانند  که درین شب ، مراد خواهان به فالگوش ایستاده اند ، شیطنت کرده سخن به خیر نرانند !!!.
در برخی از شهر ها دختران در چهار راه ، کلیدی را زیر پا گذاشته و به فالگوش می ایستند . درین فال سه گونه نشانواره هست :
الف ــ چهار راه نشانواره چهار جهت اصلی یا گذرگاه زندگی یا به تعبیر استاد فروشی  » گذرگاه فروهرها « ست .
ب ــ کلید نماد گشایش کار و رسیدن به مرادست  .
پ ــ کلید در زیر پاگذاشته شده  ، نماد کار بسته است .

3ــ قاشق زنی
دختر یا پسری در حالی که رخ پوشانده تا شناخته نشود به در خانه ها می رود و با قاشق به کاسه ای که در دست دارد می کوبد . صاحبخانه که صدای قاسق زنی را شنیده است ، درخانه را بازکرده و کاسه را از مواد غذایی یا آجیل و نقل پر می کند . هیچ خانه ای قاشق زن را دست خالی پس نمی فرستد . همانگونه که پیشتر آمد ، این خوراکی ها که به قاشق زن داده می شود ، در واقع نشانواره پیشکشی به فروهر در گذشتگان است . شخص قاشق زن که خود را پوشیده می دارد تا شناخته نشود ،  می تواند نماد فروهر درگذشتگان باشد . به همین دلیل همگان خود را موظف می دانند که کاسه قاشق زن را پر کنند .
برخی از خانواده ها که بیماری در خانه داشته باشند ، درین شب با روی پوشیده به در خانه ها رفته قاشق زنی می کنند تا مواد اولیه آشی که به »ابودردا  « شهرت دارد فراهم آورند . باور بر این است که چنین آشی شفا بخش است . در خراسان به جای قاشق از ملاقه استفاده می کنند و مراسم را ملاقه زنی نامند .11

4ــ آجیل چهار شنبه سوری یا مشکل گشا
  از دیگر سنت های جشن سوری فراهم آوردن آجیل مشکل گشاست که خود دارای مراسم ویژه ای است  . خراسانی آجیل مشکل گشا را از ترکیب  کشمش ، ، توت خشکه  فندق ، پسته ،  انجیرو خرما فراهم ساخته و به آن آجیل بی نمک گویند . در آذربایجان افزون بر ترکیب هفت گانه خشکبار که بر سفره سوری می نهند ظرف آب ، آیینه و سکه ی خوان نوروزی را نیز در شب چهار شنبه سوری کاربرد می دهند .
زرتشتیان این مراسم رادر شب آخر سال به جای می آورند ، که از آن گفتگو شد .

سرچشمه ها

۱ ـ دیوان بهار جلد دوم 398 .     
.۲. به نقل از سرگرد سا طعی از اهالی کرمانشاه.
۳ـ به نقل از فرزانه سلیمان خاکزاد
.8 ـ مرتضا هنری ، آیین های نوروزی رویه 289 .
9ـ خرده اوستا با ترجمه و تفسیر موبد آذر گشسب .
 10 ــ ایزد پناه رویه 97.  
11 ــ  به نقل از آقای علی اسماعیل زاده .اهل مشهد

بخش چهارم فلسفه ی جشن های ایرانی

بخش چهارم
فلسفه ی جشن های ایرانی
تورج پارسى
در فلسفه ی ایران کهن ، ناپایداری جهان به معنای ناپایداری زندگی نیست ، چرا که زندگی در جهان ناپایدار یا به گفته ی حافظ » جهان بی بنیاد « قانونمندی خود را دارد . زندگی سرشار از زیبایی است و انسان در آن پرامید و بی بیم در راستای مسئولیت خود گام بر می دارد تا بتواند از بار بی آیین اندیشه های " اهریمنی " کاسته و بر اساس نیک های سه گانه ، با شادمانی به آبادانی جهان پرداخته و شایستگی زندگی جاودانه بیابد . بر این اصل و بنیان دریوزگی و قلندری ، و نکوهش جهان مادی بی معناست . منفی گرایی یعنی پشت کردن به دنیا مذموم شمرده و عشق به هستی را در هر گام نیک خود جلوه گر می سازد و چشمان ستایشگر و نیایش بر خود را بر همه ی داده های هستی می دوزد ، نیرو می گیرد و نیرو می بخشد و میدان عشق را همچون سمندر در آتش با شیدایی طی می کند . پویش او بر مبنای اعتبار و باور به قانون "اشا "ست و در" جام جهان بین " او زندگی کنونی تدارکی برای جهان پسین نیست . انسان این آیین در گسترش جهان و تکامل و رسایی آفرینش همراه و همگام هستی است . او گناهکار ازلی نیست که در به روی ببندد و نفس خویش را به طناب بکشد تا به رستگاری دسترسی یابد . رستگاری در گام های بلند نیک اوست . اصل گزینش بر پایه " اندیشیدن " و سنجیدن استوارست و انسان با خردمندی این نیوشیده است :

ای مردم
بهترین سخنان را ،
به گوش و هوش بشنوید ،
وبا اندیشه ی روشن و ژرف بینی آنهارا بررسی کنید ،
سپس هر مرد و زن از شما ،
از این دو راه نیکی و بدی ،
یکی را برای خود برگزینید ،
این آیین را پیش از آنکه ،
روز بزرگ فرا رسد دریابید ،
و این پیام را به دیگران بیاموزید .

اینک آن دو مینوی همزاد که در آغاز ،
در اندیشه پدیدار شدند ،
یکی نیکی می نماید و آن دیگری بدی را ،
و میان این دو " دانا " راستی را بر می گزیند نه نادان را . یسنا هات 30

چنین نظام فکری " حق گزینش " را به انسان ارزانی داشته و " خرد " را عصای دستش قرار داده است تا با آن مرز میان " درست " و " نادرست " راتشخیص دهد . برای چنین انسانی سرنوشت از پیش تعیین و مقرر نگردیده بلکه سرنوشت پدیده ی خرد ، بینایی ودانایی اوست .به گفته ی خردمند توس :

"خرد " رهنمای و خرد دلگشا ی "خرد "دست گیرد به هر دو سرای
از او شادمانی وزویت غمیست وزویت فزونی وزویت کمیست «
از اویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد ، پای دارد به بند
شادی ، مرگ ، مویه و شیون

" شادی " در آیین ایرانی بنیانی پر اعتبار دارد . نگهی کوتاه به راز و رمز آفرینش به روشن شدن مطلب یاری خواهد داد . بنا بر آنچه در بندهش آمده است ، آفرینش مادی در شش گاه در راستای یک سال سامان یافته است . نخست " آسمان " و به یاری آسمان " شادی " آفریده شد .... و در ششمین گاه یا آفرینش آخرین ، گیومرتن یا انسان میرنده پرهیزگار هستی می یابد .

پس شادی از نخستین گاه آفرینش ، با هستی همزبان ، همزمان و همگام است . اینجا این موضوع روشن می شود که شادی به نشانه ی درون مایه هستی از ویژ گی های آفرینش است . مطرح شدن شادی به عنوان یک اصل عمده دراین نظام فکری بسیار شایان نگرش است .
اگر نیستی را در برابر هستی بنهیم معنای شادی را در این اندیشه باز و گویاتر می سازد ، چرا که شادی ، نیک کرداری و پایه ی اعتماد آدمی است در زندگی . اگر چه مرگ را نقطه ی پایانی زندگی آدمی می دانند ولی در همین ختم آغازی و وصلی هست یا به بیانی دیگر سیکل دیگری بر مبنای نظم گیهانی اشا می آغازد .

این چنین است که در آیین ایرانی بر مرگ تن روا نمی باشد ، چرا که مویه و ماتم شگرد دیگر اهریمن است تا انسان را به ورطه بیزاری از هستی انداخته و از بار اعتمادش بکاهد . مویه خزان لحظه ی آدمی ، زنگ کرکننده ای است که حتا " زمین را هم ناشاد می کند .به همین دلیل ایرانی به ستایش و نیایش منش نیک و کار می ایستد تا در برابرتباهی و تاریکی و شیون و مویه پایداری کند .

منش نیک را می ستاییم ،
پایداری در برابر تاریکی را ،
پایداری در برابر شیون و مویه را . یسنا 71 بند 17

بازتاب چنین اندیشه ای را در هیژده سنگ نبشته ی شاهان هخامنشی از
داریوش بزرگ تا اردشیر سوم به روشنی می توان دید :
بغ بزرگ است اهورا مزدا ،
او که این بوم » زمین « را آفرید ،
او که این » آسمان « را آفرید
او که » شــــــــادی « آفرید ،
مردم را

بر مبنای چنین آموزشی است که ایرانی می کوشد تا راستی را در کارهایش از میان نبرد ، باچشمانی روشن و پاک به زمین و خورشید و ..... بنگرد . دستان را برای آبادانی بکار ببرد و از روی خرد بر دامنه ی روشنایی بیفزاید . برآمد نهایی چنین بینشی تبلور شادی است در جهانی که به گفته ی داریوش شاه شاهان در نقش رستم : اهورامزدا آنرا زیبا آفریده است .

هستی زیباست و انسان بخشی از این زیبایی است و زایش او نیز سزاوار نیایش و شادی است از این جهت بنا به گزارش هردوت : ایرانیان نخستین مردمانی هستند که زادروز خود را جشن می گیرند و به شادی می ایستند . در گفتگوی سقرات وآلکیبیادس هم سقرات اشارتی دارد به همین معنا :
همین که فرزند نخستین شاه که وارث تخت و تاج است به جهان می آید جشنی بر پا کنند و پس از آن نیز هر سال در تمام آسیا روز تولد شاه جشن می گیرند ، حال اینکه از تولد ما به قول آن شاعر کمدی پرداز ، همسایه هم با خبر نمی گردد *
در این بینش زندگی و شادی همزاد و همراهند . اگر جشن های سالیانه را جمع بندی
کنیم این گفته آشکارتر می شود :
۱ـ جشن سوری ، فروردگان
۲ ـ گاهانبارها . ( 6 گاهنار * پنج روز = ۳۰ روز جشن )
۳ ـ نوروز ( نوروز کوچک ، نوروز بزرگ زادروز اشو زرتشت ، سیزد به در)
۴ـ دهم فروردین جشن سد در .
۵ ـ هفدهم فروردین جشن سروش
۶ ـ نوزدهم فروردین فروردگان . در چنین روزی مردمان به دشت و دمن می رفتند .
۷ ـ سوم اردیبهشت جشن اردی بهشتگان جشن آتش
۸ ـ ششم خورداد جشن خردادگان
۹ ـ ششم تیر جشن نیلوفر
۱۰ـ سیزدهم تیر جشن تیرگان به مدت ده روز
۱۱ـ هفتم امرداد جشن امردادگان
۱۲ ـ چهارم شهریور جشن شهریورگان جشن آتش
۱۳ـ هشتم شهریور جشن خزان
۱۴ـ روز اول مهر جشن خزان
۱۵ـ شانزدهم مهر جشن مهرگان
۱۶ ـ دهم آبان جشن آبانگان
۱۷ـ اول آذر بهار جشن
۱۸ـ روز نهم آذر جشن آذرگان جشن آتش
۱۹ـ سی آذرماه جشن یلدا یا شب چله زادروز مهر
۲۰ـ روز اول دی یا هرمزد روز جشن دیگان یا خرم روز
۲۱ـ روزهشتم ماه دی ، دی جشن
۲۲ـ روز چهاردهم دی سیر سور یا جشن سیر. در این روز همه ی خوراکی ها باسیر پخته می شدند .
۲۳ـ روز پانزدهم دی ، دی جشن
۲۴ ـ شب پانزدهم دی جشن گاوگیل یا پیروزی بر تورانیان
۲۵ ـ روز بیست و سوم دی ، دی جشن
۲۶ـ روز دوم بهمن جشن بهمنگان
۲۷ـ روز پنجم بهمن ، جشن سده نوسده یا پیشواز از جشن سده
۲۸ـ روز دهم بهمن ، جشن سده یا کشف آتش
۲۹ـ روز پنجم اسفند جشن اسپندارمز یا جشن زنان
۳۰ ـ روز شانزدهم اسفند جشن مشک یا مسک تازه
۳۱ ـ روز بیست دوم اسفند جشن باد بره
با این آمارگیری در راستای ۳۶۰ روز سال هفتاد و سه جشن برگزار می شد تا » جهان زیباآفریده مزدا « را زیبا تر سازد .
در اینجا نیاز می بیند
*دوره آثار افلاتون جلد دوم رویه ۶۵۷ ترجمه محمد حسن لطفى شرکت سهامی انتشارات خوارزمی