کاش می شد از این سیاره می رفتیم !
تورج پارسی
پنجم جون دوهزار چهارده
دیروز من بودم و نگاهت
که تبسمی است صبور در سایه سارهای زندگی ،
دیدم که کلمات خسته و بی گهواره ،
پر لکنت و محزون
پر حیرت و سرگردان
بر دوراهی ها مانده اند ،
کاش می شد از این سیاره می رفتیم
دیروز همین را به تو می گفتم ،
و در کنج چشم بارانیم نگاهت می کردم
کاش می شد از این سیاره می رفتیم
آوازی از دور به گوش می رسد :
blive me
در خواب خدا در گوشم گفت : تو را چه به عشق ؟؟!! گفتم چرا ؟؟ گفت تو خوابیو عشقت در اغوش دیگریست لبخند زدمو گفتم خدایا مخلوق توست شاید تو خوابی خبر از رسم دنیا نداری ...