دوباره میسازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
سیمین رفت اما با ماندگاری !
تورج پارسی
سه شنبه نوزدهم اگوست دوهزار چهارده
نیک می دانیم که همه چیز در حال شدن است نه در حال بودن و مرگ هم به عنوان یک ضرورت درجهان رو به رشد به عنوان یک اصل موازی با زندگی جای ثابت می یابد !
آنچه که سیمین از خود برجای گذاشت " زندگی " است ، حرکت در جهت تغیرست در نتیجه همین ضرورت که مرگ نام دارد در سایه قرار می گیرد !
و یکی از رازهایی است که انسان آشکارنمود ، فرایند تدریجی همین ضرورت یامرگ بود . یعنی مرگ فیزیکی انسان زمانی شکل می گیرد که ملیون ها یاخته ی ساختارسازبدن هنگام فعالیت پروتوپلاسمی از کار بیفتد و سبب مرگ یاخته شود ! اما آنچه در برابر ماست مرگ نیست بلکه خود زندگی است ! تعهد ما نسبت به زندگی است ! به گمانم سیمین نمونه ای بسیار پرکاربرد همین تعهد به زندگی است ... انسانی که جاری بود و هم چنان جاری است ! تعهده دوباره ساختن میهن با خشت جان و سقفی از استخوان خود ، صرفا نگاه شاعرانه یا کلام شاعرانه نیست پشت آن تعهدی است که دو چهره دارد : مسئولیت فردی و دیگر مسئولیت اجتماعی ! و شاید هم بتوان گفت روی سخن با یکایک ماست ! دوباره می سازمت وطن ........
....
پیام همیشگی و نوروزی سیمین
آن سال می خواستم که پیش از سنگین شدن بار تلفن به ایران به نخستین کس زنگ بزنم ، ساعت ده و نیم به هنگام سوئد زنگ زدم به تهران چندین ثانیه زنگ خورد و صدای " الوگفتن " بانوی غزل و آزادگی سیمین بهبهانی در گوشم پیچید ، درود فرستادم و احوالی جویی ، خشنودیش را نشان داد ، سپاسگزاری کرد و دریغا گو بود که بیشی از استادان دانشگاهها از ایران رفته اند و ........ سپس گفت شما وکیل من هستید و این جمله را دوبار تکرار کرد که : شادباش نوروزی مرا به گوش همه ی هم میهنان خارج از کشور برسانید ! آرزوی شادمانی و تندرستی برای یکایک ، با آرزوی سالی نو و پربار و......
اینکه من پیام نوروزی بانوی آزاده و متعهد را به یکایک شما رسانیدم امید دارد که پیام این نازنین بانو را گرفته باشید . با مهر همیشگی
سرودن شعر دوباره می سازمت وطن نوشته ی دکتر صدرالدین الهی
http://khaandaniha.com/text/7831