هدایت میان " لکاته " ها و " رجاله " ها دق کرد و .....
تورج پارسی
یک شنبه بیست و پنجم ژانویه دوهزار پانزده
" و دیگر این که زیاد خسته و به همه چیز بی علاقه هستم . فقط روزها را می گذرانم و هر شب بعد از صرف اشربه مفصل خود را به خاک می سپارم و یک آخ و تف هم روی قبرم می اندازم . اما معجز دیگرم این است که صبح باز بلند می شوم و راه می افتم . . . نامه ی مه ۱۹۴۷ هدایت به جمال زاده ...
لکاته ها و رجله ها :
لکاته . [ ل َ ت َ / ل َک ْ کا ت َ / ت ِ ] (ص ) دشنامی است زنان را. زن بی حیا. فاحشه . زن بد. زن بدعمل .زن
بدکاره . زن بدکاره و بی حیاء و آن را در عرف هند تهاری خوانند. (آنندراج ). || زن تبهکار.
رجّالهها از نظر هدایت «هریک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شدهاست و به آلت تناسلی شان ختم میشود و دائم دنبال پول و شهوت میدوند».
اما بوف کور
" هدایت در اینجا خود راوی است به شکل جغد در آمده و برای سایه اش گپ می زند . راوی شخص جوان ولی بیمار و رنجوری است که زنش (که راوی او را به نام اصلی نمیخواند بلکه از وی تحت عنوان لکاته یاد میکند) از وی تمکین نمیکند و حاضر به همبستری با شوهرش نیست ولی دهها فاسق دارد. ویژگیهای ظاهری «لکاته» درست همانند ویژگیهای ظاهری «دختر اثیری» در بخش نخست رمان است. راوی همچنین به ماجرای آشنایی پدر و مادرش (که یک رقاصهٔ هندی بودهاست) اشاره میکند و اینکه از کودکی نزد عمهاش (مادر «لکاته») بزرگ شدهاست.
او در تمام طول بخش دوم رمان به تقابل خود و رجّالهها اشاره میکند و از ایشان ابراز تنفر میکند. وی معتقد است که دنیای بیرونی دنیای رجالههاست. رجّالهها از نظر او «هریک دهانی هستند با مشتی روده که از آن آویزان شدهاست و به آلت تناسلی شان ختم میشود و دائم دنبال پول و شهوت میدوند».
پرستار راوی دایهٔ پیر اوست که دایهٔ «لکاته» هم بودهاست و به طرز احمقانهٔ خویش (از دید راوی) به تسکین آلام راوی میپردازد و برایش حکیم میآورد و فال گوش میایستد و معجونهای گونهگون به وی میخوراند.
**************************************
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید - صادق هدایت
***************************************