و پرنده هم پرواز کرده است !

یک نکته ادبی !
تورج پارسی
یک شنبه بیستم و یکم ماه جون
به پایان داستان رسیدی و پرنده هم پرواز کرده است ، در پایان آخرین جمله نیاز نیست که علامت سوال بگذاری .....!

شیشه عمر ما در دست طبیعت است اگر طبیعت بیمار شد ، مرگ ما زودرس خواهد شد!

شیشه عمر ما در دست طبیعت است اگر طبیعت بیمار شد ، مرگ ما زودرس خواهد شد!
تورج پارسی
بیستم جون دوهزار پانزده

برخی هنگام از ترکیب رنگ ها در طبیعت حیرت زده می شوم ، البته هر چه بیشتر از میکانیزم درون هستی بیش بدانیم از حیرت مان کاسته می شود اما دریغا که من هر چه می بینم حیران تر می شوم ! در طبیعت تفاوت هست اما متفاوت ها در کنار هم در نهایت آرامش می زیند ، ترکیب رنگ ها هارمونی بسیار بسیار آرام بخشی می آفریند ، همین ترکیب یا هم زیستی رنگ آبی و زرد ببنید چه می کند ! رنگ ابی و زرد پرچم کشور سوئد هم هست . من هم اگر جرات بکنم شاگرد و شاعر رنگ ها هستم ، شما چه می اندیشید
؟ طبیعت را ارج بنهم ، نگهبانی بکنیم ، شیشه عمر ما در دست طبیعت است اگر طبیعت بیمار گردد ، مرگ ما زودرس خواهد شد بی گمان . با مهر همیشگی

"آفتاب نیمه شب" هر سال هزاران جهانگرد را جهت تماشای آن به سوئد می کشاند !

 "آفتاب نیمه شب"  هر سال  هزاران جهانگرد را جهت تماشای آن به سوئد می کشاند !
تورج پارسی
آدینه  نوزدهم  جون دوهزار پانزده

 باران می بارد ، مثل اینکه فردا هم بارانی است ،  بیستم جون  نیمه تابستان  است  که سوئدی ها آنرا جشن می گیرند ،  بیستم جون بلندترین روز سال است ، از آنروز  به بعد ، روز ها کوتاه تر  می شوند ! شایان توجه آنکه هنو پالتو را  به چوب رختی اویزان نکردی که پاییزست و سرما !!
Midsommar نیمه ی تابستان
 روز شنبه بیستم جون  خورشید  در بلندای بلند  آسمان سلطنت می کند !
Sommarsolståndet  =summer Solstice
Summer solstice is the time when the sun is highest in the sky
 و می شود گفت که به همین دلیل در هیچ کجای سوئد شب  کاملا تاریک نخواهد شد. و خورشید در نقاط شمالی کشور عدل  بیست و چهار ساعت می درخشد.‬ ‫بلند ترین روز سال معمولا مصادف با بیستم یا بیست و یکم جون است,.در سوئد در چنین روزی جشن نیمه تابستان را برگزار می کنند و با شادی و خرمی به دور درختی دست ساخت  به نام  
Midsommarstång eller majstång =Maypole
می نوشند و می رقصند ، شایان توجه چشم  ریزبین و جستجو گر که  در جشن ها  بیشی از مردم هم چنان  رخت سنتی  سوئد را می پوشند .
این جشن از آلمان به سوئد رسیده است .
 "آفتاب نیمه شب"  هر سال  هزاران جهانگرد را جهت تماشای آن به سوئد می کشاند تا بر رونق بازاربیفزایند !!!
اما همان روز که آفتاب بود و هنوزم بیستم جون نبود و من هم در اتاق نشسته بودم و آفتاب از راه پنجره مرا نوازش می داد ، بوی "شراب  شیراز" شمس را حال به حالی کرد  ، شمس زبان گشود ، آفتاب بیشتر سرک کشید ، اما من در خورشیدی که شمس بر می افروزد می مانم ...
گفتم که : بنما نردبان
تا بر روم  بر آسمان
گفتا سر تو نردبان
سر را در آور زیر پا !!
چون پای خود بر سر نهی
پا بر سر اختر نهی
چون تو هوی را بشکنی
پا بر هوا نه !
هین بیا !!!!!........
آفتاب غروب می کند اما شمس در اتاق می ماند ،  رمز کلام مولانا که نسخه می پیچاند  از خود پیاده بشو به چه منظورست !! تا زمانی که انسان ها خودرا سوار می  بینند " من " شان در حال تخریب آنهاست تا جایی که دیگر بی  معنا می شوند . من گرایی  یا خود شیفتگی  یک گونه از تشیع جنازه خود برگشتن است ، ای چه بساکه در سطح معمولی  زندگی زود گذر ، تیشه به ریشه  دوستی و عشق زده است تا سرانجام بیابان های بی آب علف را رقم زده است !  حال همین خودشیفتگی را در سطح آنانی که بر قدرت کشوری می نشینند ببرید تا گریان  برگردید و دریغا گو بشوید !
Midsommarstång eller majstång =Maypole
Sommarsolståndet  =summer Solstice
Sommarsolståndet är den tidpunkt då solen står som högst på himlen
Summer solstice is the time when the sun is highest in the sky

چرا می خوانند و چرا نمی خوانیم ؟

چرا می خوانند و چرا نمی خوانیم '
تورج پارسی
پنج شنبه هیژدهم دوهزار پانزده

دوست صاحب قلمم رضا ستار دشتی که عمرش بدون دغدغه بادا در این زمانه ی بی پیر ! می پرسد
این را چه تعبیر می کنی؟
بعد از دوسال که از چاپ و انتشار کتابِ خاطراتم،«در آینه ی خاطر» می گذرد ،
هنوز که هنوز ست بیش از نصف ش در کتابفروشی ها و امبار اقای «عبّاس ترابی» ــ ساکن شیراز ــ دارند کفک می زنند از بی کسی!
پاسخ من :
مردم ما اگرم بخوانند روزنامه خوانند تا کتابخوان ، با  کتاب زیاد میانه ای ندارند ، حال باید وارسی کرد که چرا میانه ای با کتاب ندارند و اگر داریم چرا چشمگیر نیست ! شاید بتوان بدون پژوهش میدانی بلکه جسته گریخته ازروی مقالات یا پژوهش های در این زمینه و هم چنین تجربه  شخصی / زمان زیست در ایران / به دو اصل رسید و آنرا طبقه بندی کرد یکی نبود زمینه فرهنگی کتاب خوانی و دویم شرایط اقتصادی فرد
اگر این دو اصل را   بپذیریم ، پرسشی از آن بر خواهیم یافت  که اگر دستت به دهانت نمی رسد آیا از کتابخانه قرض می کنی که بخوانی ؟ یعنی برمی گردیم روی اصل " خواندن "  آنگاه است که می بینیم به یک مهم می رسیم به نام عادت فرهنگی / در این مبحث بی سوادان را بشمار نیاورده ام /

در ما این عادت فرهنگی نیست که خود مبحث بسیار ممهی است که نیازمند به یک کار پژوهشی و میدانی دانشگاهی است ! هر عادتی از کودکی نطفه اش می بندد ، پژوهش نشان داده که مادران بارداری که در دوران بارداری در آرامش به موسیقی پر آرامش گوش می کردند ، آن " بار  " هم  به همان موسیقی اخت پیدا می کند و آنگاه که به جهان تازه پا می نهد با همان موسیقی به خواب می رود !  پس ما با مساله ای به نام عادت بر مبنای " آموزش " رو به رو می شویم .

بارها در کتابخانه عمومی شهر اپسالا بچه های کودکستان را می بینم که با معلم یا با مادر خود  در بخش کودکان کتابخانه حضور دارند ، تنها به تماشا نیامده اند بلکه این خود  یک گام آموزشی است یک گامی است که بخشی از درون و برون را رقم می زند . آیا ما این مراحل گذارنده یا می گذارنیم ؟ اگر خود نگذارنده ایم اینکه به فرزندانمان می آموزانیم ؟

در یک کار آماری  از مردم سوئد پرسیده شده بود که سه مهم در زندگی اجتماعی را نام ببرید ، پاسخ بسیار جالب بود حتا ترتیب آن : آموزش ، کتابخانه ، بهداشت / پزشکی و سرویس های آن /
به همین دلیل کتابخانه و کتاب نقشی بسیار تعین کننده را بازی می کند و هرسال در بیست و دوم فوریه حراج عمومی کتاب آغاز می شود و سنتی است که از سال هزار نهسد بیست در سوئد آغاز شده است ..
حال بر گردیم به خودمان هر ایرانی در روز چند ساعت کتاب می خواند ، نیازمند به آمار دقیق هستم که در دسترسم نیست ، چرا  که  آمار هوایی !! تنها به درد خود آخوندها می خورد و بس !
نتیجه : مشکل ما فرهنگی است و به همین دلیل است که به گفته ی شهید بلخی شاعرقرن چهارم از همدوره های رودکی و رابعه  :

 اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی ، جاودانه
دراین گیتی سراسر گر بگردی
خرمندی نیابی شادمانه !

با ستار دشتی خانه قلم همدردم ، همراهم ، کتابی نوشته که هم چنان می نویسد کارنامه ی فقر جامعه است در کنار پالایشگاه نفت آبادان ، همان فقری که پیش از به صدا در آمدن فیدوس بیدارست !  ستار دشتی این فقر و مورفولوژی آبادان را با قلمی که برخاسته از همان مکانست به صدا در آورده است ، با گویش همان دیار که گه انگلیسی آبادانی هم چاشنی آنست ! ستار دشتی یک مجموعه ی زنده از واژگانی است که آن را از این سو به آن سو می کشاند با نگاهی جامعه شناسانه و تیز تر و براتر برش شخصیتی آدم های پیرامون ....
از همه ی دوستان می خواهم که چاره ای بکنیم , نگذاریم چراغی خاموش بشود .... با مهر همیشگی


فلفلی با کون سبز !

فلفلی با کون سبز !
تورج پارسی
شانزدهم جون دوهزار پانزده
 پریروز خریدی کردم و برگشتم خانه فلفل را که خواستم در یخ چال جا بدهم چشمت بد نبیند که چشمانم داشت فریاد می زد که وااسلاما ، وااسلاما ، تپش قلب بیش شد و گرمای بدن به چل درجه رسید سرگیجه غالب گشت تنگ آب سرد مست از لیمو را سرکشیدم آرام که شدم ، از فلفل عکس گرفتم و به غلومی فرستاد پس از چند دقیقه غلومی زنگ زد گفت خدا وکیل من تا حالا که هفتاد سالی از عمرم می گذره " کون سبز " ندیده بودم ای علامت ظهوره ! گفتمش غلومی مزخرف چرا می گویی این زیر سر کفارست که فلفل سکسی درست می کنند که اسلام را در خطر بیندازند ! الان اسلام سخت ترین دوره را می گذارند ! از طرفی چرا حضرت ساده تشریف نمی آورند که حتما باید نخست فلفل بی ناموس را..... بفرستند ! 
غلومی متفکرانه گفت درسته تازه حضرت تا با سد و بیست و چهار هزار پیامبر خداحافظی بکنه کلی طول می کشه باید کاسه ای زیر نیم کاسه  باشه !!
سرانجام عکس فلفل بی ناموس کون پتی را فرستادم به دکتر مسعود کمالی متخصص ژنتیک دانشگاه ، نوشتم مسعود جان دستم به دامنت اسلام در خطرست زود ببین و زود پاسخ بفرست :
این هم پاسخ متخصص ژنتیک :
این سؤالها را مفتیهای عربستان بهتر می‌تونن جواب بدن. همون اونایی که
صلیب را در گوجه فرنگی‌ قاچ کرده دیدن و گوجه بی‌چاره را حرام اعلام کردن. از نظر ژنتیکی‌ کروموزوم های موجودات زنده از جمله میوه‌جات و حبوبات قابل تغییر هست و بر اثر بعضی‌
”recombination"
یا فعالیتهای "د آن ای‌ سیار
(mobile DNA elements)
" بعضی‌ از ژن ها که در نسل اول خا موش بودن فعال میشن یا برعکس اگر فعال بودن خا موش میشن.
یکی‌ از این تغییرات ژنتیکی را
 Barbara McClinton
 در دههای 40 و 50 روی ذرت نشان داد که نسل اول دانه‌های زرد ولی‌ نسل دوم بشکل شطرنجی‌ دانه‌های زرد و قهوأی داشتن. البته اون زمان هم حرفای این خانم دانشمند بزرگ را کسی‌ (حتا دانشمندان دیگر) قبول نکردن تا اینکه دوران دههٔ 80 نظرات ایشون مجدّا به اثبات رسید.
حالا به دلیل تغییر فعالیت کدام ژن مخصوص این خانم یا آقای فلفل کمر  اسلام را بلرزه انداخته من با عرض پوزش از پاسخ عاجزم

شاد باشید