و خدا می داند ،
که به جز ابر سترون هرگز ،
هیچکس نتوانست ، خوارشان گرداند
شعر شیرزاد آقایی تصویری بسیار آگاهانه است از ترسالی ! و به گفته ی زنده یاد آقایی تنها ابر سترون است که آدمی را خوار می کند !
بی گمان بی دادی که انسان بر طبیعت روا داشت کمتر از ابر سترون نیست ،،،،، با مهر همیشگی
از تیریشت به " سال آب " در شعر زیبای شیرزاد آقایی گذری بکنیم :
سال آب است امسال ،
وبه هنگام درو جای خرمن را ،
وسعتی باید داد .
سال ها پیش که باز ،
سال پرآبی بود ،
حاصل گندم ده وقت درو ،
سینه ی اسب کرند ناطور،
و کمرگاه حصاری را زد ،
که بلندیش حفاظی است هنوز ،
باغ پر میوه ی » خان « زادی را ،
یاد آن سال به خیر ،
همه شب دهکده های نزدیک ،
کوس دلشادیشان گوش فلک رامی برد .
ترکه بازان آن سال ،
چوب ها بر تن هم بشکستند ،
و زنا ن هفته ای از سال نبود ،
که حنا بستن خود ترک کنند ،
هر که را می دیدی ،
خنده بر لب ، پر شور ،
حرف ها داشت زپر باری کشت ،
وه چه شبها که سر قلعه ی مشرف بر دشت ،
خواندن شهنامه ، قلب هارا به تپش می افکند .....
آخر آنجا مردان ،
ترس شان نیست زتاریکی و جنگ ،
و خدا می داند ،
که به جز ابر سترون هرگز ،
هیچکس نتوانست ، خوارشان گرداند .