" هنر" بدون نو آوری ، بدون پس زدن " دیوارها " مرداب می شود !

" هنر"  بدون نو آوری ، بدون پس زدن " دیوارها  " مرداب می شود !

تورج پارسی


یکشنبه هفدهم آپریل دوهزار شانزده


هنر بدون " نو آوری " ، بدون پس زدن  " دیوارها"  مرداب می شود که آن هم عمرش نپاید، زیر چنگال گرما " آب / رویش /  بخار می شود و ....

هر کجا سرک می کشم در پی آنم که بینم چه کرده و به کجا رسانیده است ! از نقاشی تا شعر از موسیقی تا .......

در این نو آوری ها ، در این دیوار پس زدن ها و.....بر  گنجایشم من هم افزوده می شود ، من هم به نا یافته ها می رسم ! من هم " نو" می شوم  به گفته ی زنده یاد دکتر آریان پور :

هر چه را " این " گویی آخر " آن " شود        

 " این " شود نابود ، آنگه " آن " شود

پس دراین  پروسه ی " آن " شدن ها حرکت نهفته است و این حرکت است که بر اصول دیالکتیک تغیر را سامان می بخشد .

داشتم شعرهای بیژن سمندر را بازخوانی می کردم ، در هر گام ،نو می شود و در گام دیگر نوتر ! چه خدمتی بیژن به شعر بومی شیراز کرد چه اندازه از مرگ و میر واژگان کاست ،نیازمند به مجال دیگری است در این بیت چه زیبا و زیبا شناسانه  از" بازی حکم *" برای بیان زیباترین شکوه عاشقانه سود جسته است !

یی " بازی " فلک کرده که آخر" بباخم  " من 

جخ حالو  میگتم  " حکم دله "  که من  " تکوم  " رفت  

یک بازی فلک کرد که آخرش من ببازم ، 

تازه حالا بهم میگه " حکم دله " که من تک دل از دست دادم !!!

****** 

* در میان بازی‌های ورق  " حکم  "  بیشتر علاقه مند دارد به ویژه در جنوب .  این بازی چهار بازیکن داردکه دوبه‌دو یار یکدیگرند .

https://www.youtube.com/watch?v=whsTPifyJYc

به خاطر چشمانت

به خاطر چشمانت 

تورج پارسی

به خاطر  چشم هانت 

به خاطر آن همه مخموری و مستی 

از همه ی گریه های شبانه ام که عمری است به آن ها عادت کرده ام

گذر می کنم !

تا در گستره ی نگاهی فروتن که سال ها ست آنرا پس انداز کرده ام

در چشمانت سفر کنم .

آه اگر دنیا فقط ، فقط یک تخته سیاه به وسعت زندگی داشت

بی گمان من بودم و چشمانت در ترنم آهنگی که در کودکی به یادم مانده است !

 فوریه ۲۰۱۰ پاریس

پیشکش به استاد شجریان

پیشکش  به استاد شجریان

شب میهن

تورج پارسی

بخوان تا این "شب میهن  "

شود کوتاه و کوتاه تر

که در هر واژه و گامت

 نهانست صبح امیدی

جون دوهزار ده  ویرجینیا

نامه رسان نامه ی من دیر شد !

نامه رسان نامه ی من دیر شد !

کودک ولگـرد فلــک پیـــر شد

 نامه مارا  نکند "  باد  "برد

 یا که " فرستنده  " اش از یاد برد 


تورج پارسی

یک شنبه دهم اپریل دوهزار شانزده


یاد آمد به ترانه ای که آن دورها روی زبان ها جا گرفته بود ! دوره ای که نامه و نامه رسان معنا داشتند ! انتظار نامه خود یک پروسه ای بود ، حالی داشت و هوایی ! نامه نوشتن خود یک جور تبادل فکری بود البته سوای احوال پرسی های روز مره !  در اینجا یادی از نصرت بکنم و شعری را که به نام " نامه " در اردیبهشت ۱۳۳۰ سرود ه است ! بخشی از آن شعر دراز ! و با معنا ی او !


نامه


به قربانت شوم خواهر!


بگو حالت چطور است؟


اگر از حال من جویا شوی،جانم


بحمدالله سلامت،زنده هستم ،شکر


ملالی نیست جز دوری دیدارت.


نمی دونی که چون من دستخطت را


زیارت کردم-‌ای خواهر!


درون پوست از شادی نگنجیدم.


باری...بگو بینم


که بابا ترک کرد


تریاک را یا نه؟


کل اسماعیل رفت مکه؟


حسین از اجباری برگشت؟

........


نامه نویسان در پست خانه و دادگستری هم  پدیده ی همین زمان بودند ، چه با دست می نوشتند چه در شکل مدرنش با ماشین تحریرهای پر ترق و تروق !! !


داشتم آرشیو مغزم را هم می زدم به یاد آمد که یک پست چی هم خواننده ی پروپاقرص نامه هایی بود که می باید به دست صاحبانش برسد ! 

او جوال نامه را با خود به خانه می برد ومی خواند یا شاید همه را نه !اما نامه ها را انبار می کرد !! معقول بگوییم آرشیو می کرد !! تا سر صدای مردمان برخاست :


نامه مارا نکند " باد " برد

یا که "فرستنده " اش از یاد برد 


سرانجام " باد " را دستگیر کردند ! و......


از جمله پس از پخش این ترانه که به گمانم خواننده اش حسن شجاعی ؟ نام داشت آقای وزیر پست و تلگرافم هم کنجکاو شده بود ! که شاید این ترانه بدون حکمت نباشد !!؟


به هروی این به آن نشانی آوردم که چندین سال پیش دختر یکی از دوستان با جوانی اسکاتلندی پیوند زناشویی بست و ما نیز موکب ملوکانه مان را به آنجا بردیم ! شرابی ، کبابی و ربابی بود که ما در بخش شراب سخت کوشا بودیم و کوتاه هم نیامدیم !


چند روز پیش دوستی در همین ولایت اپسالا گفت سه تا عکس نزد من دارید !

نپرسیده ادامه داد که در جشن اروسی ..... ! خشنود گشتیم به شوخی گفتمش وازاد این پیوند هم اکنون کلاس چهارم دبستان است ! شما امروز با این همه تاخیر چندین ساله خبردارمان می کنید ! با سپاس از مرد شوخ تبسی تمثال شرابی مارا ملاحظه می فرمایید ! 

البته یادم هست که برایش خواندم :


نامه رسان نامه ی من دیر شد !

کودک ولگـرد فلــک پیـــر شد



 

 

                  



برنی سندرز بیخ گوش صاحبان سرمایه یا غارتگران جهان می گوید :

 این عدالت نیست زمانی که اندکی بسیار دارند و بسیاری بسیار اندک دارند... این عدالت نیست زمانی که تنها 10% بالایی جامعه تقریبا 90% از ثروت کل را در دست خود انبان کرده است و تقریبا 90% جمعیت را از آن همه محروم نگهداشته" او از جهانی می گویید که شاید بسختی دست یافتنی است . اما انسان حق دارد به آن بیاندیشد و بر پایه یک حداکثر دور دست ولی بسیار حقیقی ...