نخستین روز
و
ششمین روز سال
تورج پارسی
سال را چهار فصل است ، هر فصل را درنظم کیهانی یا » قانون اشا « تباری است . هر فصل فرزند زمانست با نامی و نشانی ، بویی و رنگی ، آوازی و خمی و چمی . هر فصل آغازی است ، اماتنها سالار فصل ها بهارست که با رخت سبز تولد می شود و بر صدر می نشیند . آفتابش از بند زمستان تارو تیره رهایی می یابد تا به آن » سلامی دوباره داده شود « برکت به زمین بر می گردد ، پرنده و چرنده بر خوانش می نشینند و زبان آهنگین به نیایش باز می کنند
. نسیم نرم نرمک گیسوی چمن را با ترنم و آرامشی بهارانه شانه می کند . دل آبی عاشقان در امنیت خاطر می خواند و به عشق شیدایی می اندیشد . شب آبی عاشقان در طراوت بهاری ، » کلید صبح « در چاه می اندازد ، چرا که شب را خود باری است و معنایی در فرهنگ آبی و مهربان عشق . بهار پیغام عاشقان را می رساند ، آنکه عاشق نیست کیست ؟
آنکه عاشق نیست یا به گفته ی Bob Dylan » آنکه به تولد دوباره اشتغال ندارد مشغول مردنست «
آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود » مولانا «
نخستین روز سال ، یک آغازست ، یک آغازی سرشاراز امید و شادمانی ، رو در رویی باجهانتابی آفتاب . روزی می آغازد که روزی دیگرست ، زایشی تازه در نظام کیهانی یا قانون اشا . در فرهنگ نیاکانی ما نخستین روز» ماه « و» سال « یا » سر سال « نام اهورا مزدا را بر پیشانی دارد :
در سروستان بازست به سروستان چیست
» اورمزدست خجسته « » سر ماه « و» سر سال « » منوچهری «
و مسعود سعد سلمان درباره ی چنین روز خجسته ای سپارش کرده است :
امروز » اورمزدست « ای یار میگسار
برخیز و تازگی کن و آن » جام باده آر «
ای » اورمزد روی « بده » روز اورمزد «
آن » می « که شادمان کند » اورمزد وار «
و اورمزد روز همان روزی است که جمشید با تخت به فضا رفت و در گاه برگشت مردمان به گردش گرد آمده و انجمن کرد ند و چنین روز فرخنده را » نوروز « نام نهادند . این » جشن فرخ « یادمان روزگارانی است که » گرما و سرما و پیری و مرگ و رشک در جهان نبود «1
جهان انجمن شد بر تخت او از آن بر شده ، فر اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند مر » آنروز « را « روز نو « خواندند
» سر سال نو « یا » هرمز فرودین « یا » اورمزد روز « بزرگان چه کردند ؟
» سر سال نو « » هرمز فرودین « برآسود از رنج د ل ، تن زکین
بزرگان به » شادی « بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین » جشن فرخ « از آن روزگار بماندست ازآن » خسروان « یادگار
البته در این خجسته گاه مردمان » آیین کهن نوروزی « را که نوشیدن باده باشد به جا می آوردند ، مسعود سعد قطعه ی برای روز اورمزد سروده است :
امروز اورمزد ست ای یار میگسار برخیز تازگی کن و آن جام باده آر
ای اورمزد روی بده روز اور مزد آن می که شادمان کندم اورمزدوار
تا بر نشاط مجلس سلطان ابوالملوک باشیم شادمان و نشینیم شاد خوار
چنانچه زنده یاد دکتر ماهیار نوابی استاد دانشگاه شیراز هم ، همین آیین را یاد آور می شود ، یادش به خیر باد که چه شادمان این شعر را در اپسالا به موقع زمزمه می کرد و درهر گاه سرزمین یخ و سرما را هوایى دیگر می بخشید.
» می « بایدمان خورد ، ازیرا که نشاید » فرخنده چنین روزی « بی » می « گذارنیش
گر » می « خوری و سرت گران گردد زان " می " با » جام دگر « چاره توان کرد گرانیش
آیین کهن باشد » می خوردن نوروز «
آیین کهــــــــــــــــن را بمهل تا بتـــــــوانیش ۲
پس بنا بر این فلسفه و بنیان ، شادی ، امید ، شیدایی ، روشنایی و ... با نام اهورامزدا توام است وبه زبانی دیگربیانی است از خواست اوچنانچه چکامه سرای زرتشتی توران شهریاری » بهرامی « می سراید :
اهورا ، اهورا ، تو نیرو و نوری تو عشق و امیدی ، تو شادی و شوری
اهورا مزدا خدای زرتشت است ، زرتشت با اندیشیدن اهورامزدا را شناخت وبه مهرو خویشکاری به ما آگاهانید . زرتشت ما را آموزش داد که اهورا مزدا زندگی بخش وخدای خردست . پیرتوس نیزبر پایه ی همین آموخته ها ، بنیان جهان بینی و جهان نگری خود را بر خرد گذاشت و خردرا تعین کننده ی مرز میان درست یا نادرست یا به چمی مرزمیان اندیشه ی سپنته مینوی و اندیشه ی انگره مینوی نمودارداد . با این اندیشه خدا را از آن جهت پذیرفتنی دانست که آفریننده خردست و خود خردست . به همین دلیل کارسترگش را با نام خداوند » جان « و » خرد « آغاز کرد .
خرد خود » داد « است ، پس سه ویژگی بنیادی اهورایی :
1ـ هستی
2 ـ خرد
3 ـ داد است که معنای لغوی نام اوست . با این برشمارش ، روز اول سال دارای این سه فروزه است .
واژه ی رئوچنگه raochangah اوستایی به چم فروغ جاودانی و همیشگی است . از همین ریشه و ماده واژه روز ، روزگار ، روزن ، روزی » معرب آن رزق « و روشنی ساخته شده است . با در نظرگرفتن این اصل که از سپیده دم تاریخ » روز « میدان کار آدمی شد ، می توان در بعدی مادی و در گستره ای بس شاعرانه معنای » روز « و » روزی « را مترادف دانست و به رابطه ی تنگاتنگ منطقی آن که برآیند » اشا « یا نظم کیهانی است آری گفت و آفرینی بر پویایی اندیشه ی نیاکانی هدیه کرد .
روز یا ششمین روشنایی ماه » خرداد « نام دارد که به چم رسایی و درستی است . در روز رسایی و درستی ازماه فروردین ، اشو زرتشت یا به گفته ی عارف قزوینى مهین دستور دربار خدایى چشم به دنیا می گشاید یا به گفته ی زنده یاد حسین مسرور :
درخشید » خورشید گیتی فروز «
شب تیره ی » آریان « گشت » روز «
اوبه جهان هستی لبخند زد و سی سال پس ازنخستین لبخندش ، با پیامش نگهبانان تاریکی را به لرزه انداخت و جنگ با خدایان پنداری را آغازید . در عصر قدرت ساختگی خدایان ، او با پیامی » تازه « » فراگیر « و» امیدوار « باگامی استوار پیش آمد ، آنچنانکه پیامش در راستای تاریخ اندیشه و فردا فرداهای دیگر، تازه و معاصرست . رستاخیززرتشت ، تاریخ اندیشه را رقم زد وسبزینه ی نوگرایی و آبادانی جهان را ارمغان آورد . » اگر اندیشه انسان نو نمی شد ، تاریخ از حرکت باز می ایستاد و فرهنگ به مرده ریگی ضد انسان تبدیل می شد « 3
این نکته را یادآور شود که اندیشه ی تابناک زرتشت ویژه ی آریاییان و سرزمین آریایی نبود ه ونیست ، او انسان را بی در نظر گرفتن مرزهای جغرافیایی وجنسیت مورد خطاب قرار داد ه است . در این گاه بهاری ، دراین جشن سرور نوروز جمشیدی و در شهر روشن خرداد روز از ماه فروردین با » م ـ امید خراسانی « یک صدا شویم ، بر قله ای که به قد و قامت خداست ، بر خوانیم ، بلند بر خوانیم در دستگاه حماسی شاهنامه ، بر خوانیم ، بلند بر خوانیم :
هم اورمزد و هم ایزدانت پرستم هم آن فره و فروهر دوست دارم
به جان پاک پیغمبر باستانت که پیری ست روشن نگر دوست دارم
گرانمایه » زرتشت « را من فزونتر زهر پیر و پیغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او » ندید « و » نبیند « من آن بهترین از بشر دوست دارم
» سه نیک « ش بهین رهنمای جهانست مفیدی چنین مختصر دوست دارم
ابر مرد ایرانیی راهبر بود
من ایرانی راهبر دوست دارم نه » کشت « و » نه فرمان کشتن « به کس داد
ازاین روش هـــــــــــــــــــم معتبر دوست دارم
من آن راستین پیر را ، گر چه رفته ست
از افسانه آن سوی تر ، دوست دارم
نوروزی یا به گفته ی مولانا عیدانه را فراموش نکنید !
در این رابطه شعری هم هست اما شوربختانه نام شاعر را نیافتم .با در نظر گرفتن اینکه ایرانیان به جای عیدی واژه " نوروزی "بکار می بردند .
فصل نوروز است صحرا لاله زار زنگ دل را میبرد باد بهــــار
ای پـــــــــدر برخیز نوروزی بیار تا تورا رحمت کند پروردگار
در کتاب سمعک عیار هم آمده است : در اثنای سخن از روح افزا " نوروز " طلبید گفت ای شاه خوبان ، به " نوروزی " برای تو کنیزکی خریده ام
مولانا البته عیدی یا عیدانه را بکار گرفته :
بهل تا دست پایت را ببوسم
بده " عیدانه کامروزست عیدم
سرچشمه ها :
۱ـ گات ها تالیف و گزارش پورداود رویه 96.
۲ ـ دکترماهیار نوابی ، مجموعه ی مقالات و چند شعر ، به کوشش دکتر محمود طاووسی ، انتشارات نوید ، 1377، شیراز.
۳ـ آوازه ، در انتظار بهار ، کیهان لندن رویه ی 5 شماره 849 نوروز 138 ۴ - سمعک عیار ، فرامرزبن خداد بن الارجانی با مقدمه و تسیحح پرویز خانلری