یک " دخیل " هم به پای " برج ایفل " ببند بلکه مارا هم "بطلبد "
تورج پارسی
شنبه بیست و ششم مارچ دوهزار شانزده
هیچ نویسنده ی ایرانی به اندازه هدایت مرا به خود مشغول نداشته است و دیدیم که سرانجام با قفسش از ایران پرید بیرون و در پاریس با گاز درهای قفس را شکست و بربال مرگ نشست ! در اینجا از کتاب آشنایی با صادق هدایت ، خاطرات م. ف . فرزانه نوشته ای می آورم که سرشار از طنز هدایت است ، خواندن این کتاب را سفارش می کنم : روز پنجم ژوییه ۱۹۵۰ ، شب حرکتم به پاریس برای خداحافظی به دیدن آقای صادق هدایت رفتم ، هوا گرم بود و طبق معمول هدایت با یک پیراهن در اتاق کوچکش عرق می ریخت .
- بالاخره راه افتادی ، خوب شد ، خلاص شدی . دست کم موقتا .... تا می توانی دلی از عزا دربیار و یک " دخیل " هم به پای " برج ایفل " ببند بلکه مارا هم "بطلبد " !!!