شب همیشگی نیست !

شب همیشگی نیست ! اگر چه در قصه ی مادر بزرگ ها هم جا پایی از روز دیده نشده است 

دهم ژانویه دوهزار ده

تورج پارسی 

جانب عقل

جانب عقل !

تورج پارسی

شنبه هیژدهم ماه جون دوهزار شانزده !


هر جا به امری برخورد کردید که تردید داشتید " جانب عقل " یا خرد  را بگیرید !

این را رازی   ( ۸۵۴ - ۹۲۵)   می گوید همان که  گفت " نبوت و وحی " با خرد همخوانی ندارد !

همان که گفت : انسان  خرد دارد و با خرد می تواند  راه درست را بربگزیند و به همین دلیل به رهبران دینی نیاز ندارد؛  چرا که  درحقیقت دین زیان بارست و سبب کینه و سرانجام جنگ های دینی می شود !

  

و فردوسی ( ۹۴۰– ۱۰۲۰) م هم جانب عقل  را گرفت و عقل یا خرد و خردپروری را سر لوحه ی شاهنامه قرار داد به گونه ای که  واژه خرد و پیوندهای آن را دست کم  بارهای بار بکار گرفته شده  است  ! بی گمان شاهنامه کتاب خرد پروری است !

خرد زنده جاودانی‌ شناس ‌‌/‌‌ خرد مایه زندگانی ‌شناس !

در عرصه های تاریخ  به ویژه تاریخ معاصر کشور برخورد می کنیم  به رهاکردن جانب عقل که بر آیند آن تباهی ها و سرافکندی ها شده است !



برخی هنگام !

برخی هنگام !

تورج پارسی

آدینه هفدهم  جون دوهزار شانزده


برخی هنگام اگر بپرسند ناشتا چه خوردی ؟ نخست گشتی می زنم که آیا اصلن ناشتا خوردم !! چه خوردنش به کنار !!

برخی هنگام هم از دورهای دور چیزی به خاطرم می آید ، معمولن خاطرات دور ریشه دارند ! می مانند کاری به خوب یا بدش نداریم مهم این است که با خط خوب ثبت شده است !

آن سال نزد دوستی با مهندسی از قاره هند آشنا شدم که دوست داشت فارسی یاد بگیرد !پرسید در دانشگاه چنین کلاسی وجود دارد ؟ پاسخ دادم نه ! نه گفتن ما هنوز از بیخ گلو به روی اسفالت لب نرسیده بود که خواهان آن شد که به او فارسی درس بدهم ! صاحبخانه هم که اورا در این هنگام صاحب عزا لقب می دهم شروع کرد در باب دانش ما که ارتفاعش لابد به قله دماوند می خورد ! صدای مبارک است فضا را پر کرد !! گفتمش لابد شیرینیش را هم باید بدهم !!

خلاصه جلسه نخست آمد در اتاق کارم در دانشکده و پیشنهاد کرد که غزلیات حافظ را به او بیاموزانم ! حوصله مان که هیچ کفرمان هم تنگ شده بود خلاصه با بیان هزاران  حدیث و روایت شرعی و غیر شرحی کمی پیادش کردیم با"  بابا آب داد  " مشهور شروع کردیم اما  خیلی بل کوم بود ! نا گفته نماناد که در هر جلسه یک بیت یا یک غزل از حافظ می خواندم با شرحی  که فقط گوش بکند !  از جمله بیتی بود که لاله داغدار یا خونی را داشت :

چون لاله مى مبین و قدح در میان کار"

                                 

  "این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم

زنی هم به نام لاله مستخدم خانه اش بود خوراکی می پخت و به خانه می رسید ..این لاله در شعر حافظ هم کار دست مان داد !

 به حرف " خ  و ک " مشکل شرعی داشت ! خ و ش را " ک  " می خواند! هر چی قسم پیر پیغمبرش دادیم که بابا خ مانند خر مانند خار !! ش مانند  شیر،،،، فایده ای نبخشید !

فردایش زنگ زد و دعوتم کرد به ناهار که اصلا با وقتم نمی خواند ! خشنودیش را با جمله ای که ساخته بود بیان کرد یعنی در واقع برنامه ناها رخوران برای بیان همین جمله بود !

 لاله کونی بیمارست به او  کیر گاو دادم  !!

گفتم تا حرف خ یاد نگیری خبری ازت نشه !!!!

برخی هنگام یادهایی مثل دمل سر باز می کنند !!!

از یاداشت های یک روز گرم !

از یاداشت های یک روز گرم !
تورج پارسی
دوازدهم جون بی جون دو هزار شانزده !

دیروز به " باید " و " نباید " می اندیشیدم ! دیدم این دو واژه هم در هر زمان و مکان تفاوت هایی دارند !
البته اگر دم دراز همه جا حاضر دین را پس بزنیم راحت تَر می شود به نتیجه رسید ! 
آنجه آشکار می شود این است که برخی هنگام این هر دو واژه مانع حرکت می شوند / با در نظر کرفتن زمان و مکان /

بارم گل سرخ میمند و شراب خلرست آواز بانو !


بارم گل سرخ میمند و شراب خلرست  آواز بانو 


عاشقانه ای دردستگاه  شور

تورج پارسی

هفتم ماه جون دوهزار ده


با قافله آمدم ،

بارم گل سرخ میمند و شراب خلرست  آواز بانو .

***

 در میان دم و باز دم گندمزار ،

 به آخر تو رسیدم  

 تو که در فراسوی بودن ،

 گوارا نشسته ای .

***

بوی تبسم می دهی  آوازبانو

 و در آستانه ی کوی مستی و راستی ،

آمیختن آه و ماه ،

 تمام هستیم جهانی می شود ،

 از نام سر به صحرا نهاده ی تو آوازبانو !

***

با قافله آمدم ،

بارم گل سرخ میمند و شراب خلرست آواز بانو