پاییز پادشاه دموکرات فصل ها و عکاسان گردآوران شعر لحظه ه


پاییز پادشاه دموکرات فصل ها و عکاسان گردآوران شعر لحظه ها

تورج پارسی

بیست و چهارم سپتامبر دوهزار ده

دیروز به دانشکده رفتم تا با دوستی قهوه ای بخورم ، دم در ورودی رنگ ها میخکوبم کردند ، ماندم به تماشا با چشم و گوش باز ، به راستی زیبایی را می شنیدم و می دیدم ! شکار لحظه ها را آغازیدم ! طبیعت به راستی ما را می چرخاند ،ما را بر روی سکوی اندیشه می نشاند،همه رنگ ها بی تعارف با تو به گپ می نشینند . همه ی فصل ها ، همه رنگها جاری اند ،چشم و گوش را به میهمانی فرامی خوانند،این میکانیزم هستی است ،از همه رنگی تا بی رنگی که یعنی زیبایی و شایدم .....!طبیعت ، باغ رنگ ها و افسانه هاست ، زیباست ،روی واژه زیبا نمی ایستم ، به دنبال واژه ای رفتم که بهتر بتواند بنمایاند ، نیافتم ، به این رای رسیدم که واژه طبیعت خود یک فرهنگ واژه است ، فرهنگ واژه ای بیرون از مدار زیبایی ها ! فرهنگ واژه ی بودن ها و شدن ها !به راستی اگر این پاییز نبود و قهوه ی دانشکده ی اقتصاد نبود شاید این نوشته جان نمی گرفت تا به گفته ی شیرازی ها ملکی ورکشان برسد به در خانه ی شما ، هر چه هست زیر سر پاییز پادشاه دموکرات فصل ها ست !یادم آمد به گفته ی دل نشین و ظریف دکتر اسلامی ندوشن : اردی بهشت شیراز بسیار زیباست و شیراز در این ماه از زنانش زیباتر و لوندترست ! است , پاییز سوئد هم از دختران بلوندش زیباتر می شود شاید بتوان گفت زیبایی طبیعی را به تماشا می نهد ، اگر این گفته ی سعدی را معیار قرار دهیم که "مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید " طبیعت را نیازی به زبان آوری عطار نیست بلکه خود عریان و آشکار در جلوت می ایستد و این تویی که زیباشناس باشی و سزاوار دیدن بی دریغ !

***
ادبیات تلخ و شیرین پارسی هیچگاه بدون پاییز بارش بار نشده ، شاعران ، نقاشان واژه ها در ترسیم پرتره پاییز توان مند بوده اند :

خیزید و خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست
گویی به مثل پیرهن رنگ‌رزانست / منوچهری 
در ارتفاع ز غم نپرهیزم
من آبروی خزانم ،شکوه پاییزم /نصرت رحمانی
پاییز یک شعر است یک شعر بی‌مانند
زیباتر و بهتراز آنچه می‌خوانند /ملیحه مهر پرور


پادشاه فصلها پاییز

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش.
باغ بی برگی
،روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش
.سازِ او باران، سرودش باد
.جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید
.بافته بس شعله ی زرتار پودش باد
.گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست
باغ نومیدان چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردون سای اینک خفته در تابوت
پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن
.پادشاه فصلها ، پائیز ./م . امید

***

و می ماند عکاسان ، شکارچیان عاشق لحظه ها ، اما یادمان باشد اینان شکارچیانی هستند بی تفنگ و خون ریزی و نویسندگان تاریخ مصور ! تاریخ لحظه های طبیعت ، از اندام برهنه ی زنی یا مردی یا لحظه ی با خود بودن آدمی تا طبیعت که گه سپید می پوشد ، گاه سبز و در پاییز رخت هایی از همه رنگ های خزانی و ............ و ........ تا سنگی بی جان که عکاس آنچنان به آن چشم می دوزد که سنگ به زبان می آید و......! عکس های سیاه و سپید کهن یادها ی نقطه های دور و نزدیک که منظری دیگر دارند ! کاروانی همیشه در حال حرکتند با زنگوله هایی که صدای شان ترا به ژرفای موسیقیایی سکوت می برد !عکاسان گردآوران شعر های لحظه هایند ، لحظه هایی که گاه ناچیزند ، زودگذرند اما از زاویه ای که او می نگرد و شکارش می کند جلوه ی ماندنی می شوند ،بی مانند ، می مانند و تازگی را از دست نمی دهند چون تکرار نمی شوند .

نقاشان را نقطه ی پیوند عکاسان و ادیبان و موسیقی دانان می دانم که خود مبحثی هزاران کتابست که در فرصتی دیگر با درود در برابرشان کلاه از سر بر می دارم .

Touradj Parsi's photo.
Touradj Parsi's photo.
Touradj Parsi's photo.
Touradj Parsi's photo.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد