اما انسان بودن من و شما و ایشان را مطِرح می دانم !


8 mins

اما انسان بودن من و شما و ایشان را مطِرح می دانم !
تورج پارسی

دو شنبه دوم دسامبر دوهزار سیزده 
کم کم وارد سال تازه یا دوهزار چهارده می شویم اما هنوز در این کشور سردسیری برف نباریده ، اگر آفتاب نباشد که معمولا هم یافت می نشود !شهر در سیاهی فرو می رود آن هم از ساعت دو بعد از ظهر ! برف که ببارد هوا روشن می گردد ! هفته ای چهار پنج بار به محل ورزش می روم ، دو ساعتی به خود می پردازم ، امروز در رخت کن مردی سلام کرد . من پاسخ به مهر دادم اما دیگران پاسخی ندادندش ! مرد از من پرسید آیا اشتباه است به کسی که نمی شناسی سلام بکنی ؟ گفتم نه من عادت دارم هنگامی که وارد می شوم سلام بکنم ! به انتظار پاسخش هم نیستم ! در این کشور چنین عادتی نیست اگرم پیدا بشود " غیر عادی " است !!! مرد گفت مردمانی که به خدا باور دارند برای ارتباط یا کانتکت با افراد راحتند ! من گوش می کردم فقط ! مردی دیگر که آن سوتر بود گفت : خدا ! خدایی وجود ندارد و خندید!!! معمولا در گفتگوی دیگران وارد شدن هم در این سامان عادی نیست !!! در همین هنگام مرد اول به دنبال کلیدش می گشت که قفسه ی رخت را باز بکند و پیدا نمی کرد ! مرد دوم به تمسخر گفت از خدایت یاری بطلب ! این هم عادی نبود ! به باور دیگری هجوم بردن یا دست انداختن ، من فقط گوش می کردم ! سر انجام کلید را نیافت از من پرسان شد که آیا شما به بودن خدا باور داری ؟ که معمولا نمی پرسن ! پاسخ دادم به باورمندان و آنها هم که باور ندارند احترام می گذارم و بودن یا نبودن خدا را هم مطرح نمی کنم ! اما انسان بودن من و شما و ایشان را مطِرح می دانم ! روزی خوبی آرزوکردم و رفتم که جسم را توانی ببخشم تا دراین همه آشفته حالی ها روان را نیز به ترنم وادارد . با مهر همیشگی

Image may contain: beard, hat, sunglasses, glasses, one or more people and outdoor
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد