بخشی از شعر بلند بامدادان آبادی
تورج پارسی
پانزدهم مارس هزار نهسد و هشتاد و هشت
ترا یادست آبادی
همیشه بامدادی داشت
نیم روزی ، پسین هم لحظه هایی بود
و شب هم چادری تا از ورای آن
توانیم لختی اندام هر" آساره " *را
در برکه ی مواج گوهر بیز به دام آریم
یا که شب های مهتابی
که آبادی به روی بستری از نقره می خوابید
گل شب بو ، فضا را عطر می پاشاند
و صادق بود این عطر گل شب بو
..............
آساره / ستاره