یک یاداشت بیست و هشت ساله !


یک یاداشت بیست و هشت ساله !

تورج پارسی

بیست و نهم جولای دوهزار سیزده

امروز در کاغدهای یک جا تلمبار شده ام با شعری برخورد کردم که در ساعت هشت و نیم شب ۳۱ دسامبرسال ۱۹۸۵که بسیار هم بد جوری ناجوانمردانه سرد بود ، سروده بودم .

روایت چنین است که آن ساعت به آن دوست که عمرش هم چنان به خوبی به درازا بکشد زنگ زدم تا وعده ی دیدار سال آینده که همان فردا باشد با وی ارجمندش بگذارم و طبق نسخه ی " الهی همیشه اوقات به سلامت باشید و..... " آرزوها بر زبان جاری بسازم که ضمانت تندرستی ایشان بشود برای سال تازه ،که پاسخ نداند ! ما هم شعر را پاکت گرفتیم و به دست پست مکرمه سپردیم ...... پس تر آشکار شد که دعای ما !!!!!! شفا بخش نبوده است و بیمار شده بودند ! این ما و شما و شعر کذایی !

با مهر همیشگی

به " دکتر " زنگ زدم اندر ته سال
که تا پرسم از او حالی و احوال
ولی پاسخ نیامد از رگ سیم
یقین حاصل که " دکتر " باز شده جیم !
کجا با کی رود این مرد سردار
 " خدایا زین معما پرده بردار " !!!!!


*آن هنگام هنوز Like شفا بخش به بازار نیومده بود !!!

No automatic alt text available.

گفت میدانی که این " لیمو " به هر بازار نیست !!!


گفت میدانی که این " لیمو " به هر بازار نیست !!!
تورج پارسی
 چهاردهم جون دوهزار پانزده

امروز که داشتم ناهار می پختم این لیمو زردو یا به قول خود جهرمی ها لیمو خارکی رادو نیمه کردم ، نیمه ای در خورشت خالی کردم و نیمه ای در تنگ آب ، به پوست های خالی که نگاه کردم دیدم می شود از آن هم قاب عکس ساخت و زنگ تفرحیم را با ساختن این گل و پوست لیمو به پایان ببرم ! چون بعدش می باید دفتر همایش جهانی بزرگداشت آغاز دومین هزاره سرایش شاهنامه از انتشارات بخش زبان های ایرانی دانشگاه را که مجموعه ای از سخنرانی ها به زبان انگلیسی و فارسی است بخوانم ! و کتابی هم از روزبه نزدم مانده ‌:
What is Historical Sociology
 Richard Lachmann

این لیمو زردو یا lisbon lemon در اینجا در فروشگاها مواد غذایی زیادست / Citron / اما با پوستی کلفت یا در واقع پوست کلفت و آبی کم برخلاف لیموی سبز که به شیراز نامدارست اما درواقع لیموی جهرم است با پوستی نازک و آبی زیاد ... کمی بیشتر پرسه بزنم جهرم یا گهرم افزون بر لیمو و پرتقال و نارنگی ،خرمای شاهانی اش هم نامدارست و در اینجا یادم افتاد به خیار بالنگ جهرم و انچه از کودکی همرهم مانده :
بالنگ نوبر جهرم در اومد 
 خبر از یار شیرازیم نیومد !!

همین لیمو خارکی مرا به یاد فصل آب لیمو گیران انداخت و تشریفات ویژه اش و قرابه ها و.....تا آنجا که یادم هست جهرم ، داراب ، قیرو کارزین ،فراشبند، فسا و لار ، شیراز و میناب تنگ تکاب بهبهان و دزفول و.... لیموزار دارند 
در پی این مهم از این سو تا آن سو سیک و بو کردم تا درواقع حرف آخر را از پسین جهرم  شنیدم . پسین جهرم از قول مدیر جهاد کشاورزی می نویسد : فارس با ۸۵۰۰ هکتار باغ لیمو و برداشت سالانه ۲۵۰هزار تن لیمو ترش ،بزرگترین تولیدکننده لیمو ترش کشور است که ده درسد از این محصول به لیموعمانی تبدیل می شود.
 بیشتر تولید لیمو عمانی استان فارس در کارگاه های شهرستان جهرم صورت می گیرد که سالانه از بیش ازهشتادهزار تن تولید انواع لیموترش نزدیک به هشت هزار تن لیمو خشک عمانی در جهرم تهیه و تولید و به بازار های داخلی و خارجی صادرمی شود
تولید لیمو عمانی هرسال پس از پایان برداشت لیمو ترش باغ های فارس در اسفند آغاز می شود
 لیمو ترش پس از جمع آوری در باغ ابتدا در فضای باز خشک می شود و سپس در دستگاه مخصوص بخار داده می شود که خشک کامل گردیده و رنگ آن تغییر کند.
اما به راستی چرا عمانی گفته شده به فرهنگ دهخدا نگاه کردم نوشته است : لیموترش که از عُمان آورند !!
آنچه به نام لیموی عمانی که همان لیموی خارکی یا لیسبون است ،  شاید سوقات سدو چهل و سه ساله ایست که پرتقالی ها بر عمان تسلط یافتند ؟ و لیموی پرتقالی در این سرزمین زیر نام لیسبونی پرورش یافته باشد ؟ 
 و در پایان غائله : 
کم کمک دست بردم بر سینه ی آن سیم تن
گفت میدانی که این " لیمو " به  هر بازار نیست !! شاعر ؟

روایت تصویری آبلیمو گیری در فارس 
http://shiraze.ir/fa/news/43160/

No automatic alt text available.
Image may contain: food
Image may contain: fruit and food

باران می بارد ، همه چیز خیس و خاکستری است اما : نام بعضی نفرات... ....


یاد بعضی نفرات
روشنم می دارد :
اعتصام یوسف
حسن رشدیه
قوتم می بخشد
ره می اندازد
و اجاق سرد سرایم 
گرمی می آید از گرمی عالی دمشان
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دل تنگی
سویشان دارم دست
جراتم می بخشد
 روشنم می دارد / نیما

یاداشت روزانه

تورج پارسی

من این شعر را تجربه کرده ام ، خشت به خشت ، در آن نفس کشیده ام ، در آن گریسته ام و غربتی که بیشترین عمرم را پوشانیده در آن دیده ام هر چند که دیگر در وطن خود از غریب غریب ترینم ، یادهایم منظری است به گفته ی تاجیک ها از " بود و باش" م از میهن و بیرون از میهن ، یادهای همه جور ، شط کولی وار لحظه ها و همین یادهای تلخ و شیرین است که :

وقت هر دل تنگی ،
سویشان دارم دست ، 
جراتم می بخشند ، 
 روشنم می دارند !!!

به راستی این تجربه ی من هم هست ، نام بعضی نفرات رزق روحم هستند ، تاتی و خنده هایش که منجر به رفتن به دستشویی می شد ، بادومی وفادار ، تشکی که می شد یک پا لهجه اش بر می گشت پر از واژه های آن چنانی ، حضرت نصرت رحمانی شاعر که هنگام رفتن که همیشه ام از دولت " می " سرمست بود می خواند :

فریب بود محبت ، سراب بود امید
 درین " سراب و فریب " جان هدر کردم

که خسرو آن جانانه مرد کویری که سنگ صبور زمانه بود و صدایی همچون داریوش رفیعی داشت و سرانجامش را " مرفین " رقم زد ، در مایه ی دشتی تکرارش می کرد :

فریب بود محبت ، سراب بود امید
 درین " سراب و فریب " جان هدر کردم

اون فروهر فلان فلان شده ی بسیار مهربان و سر به سر گذاشتن هایش و ختم " نفرات " سیروس شیرازی یا همان مشنگ نامور وکیل محترم دادگستری و الف میم ، خاور ، شاپور
، بوریس ، ولادمیر ، سرگئی و .......بیژن و شرم همیشگی اش و تارش  و شعرش که شیراز را از این سو به آن سو می برد ! اگر خاموش است اما پژواک صدایش هم چنان جهانی را رقم می زند .......

زمان گذرگاه و روند رهگذران است ، شتاب در گذر است اما برخی می مانند ! یادمان همه ی دم ها و بازدم ها ! حتا اگر هوا بس ناجوانمردانه سرد باشد و یخین ! 
و سرانجام  تو هستی و یادمان های بی غروب تا غروب خودت که خاکستری از آن به دست باد و آب داده خواهد شد !

باران می بارد ، همه چیز خیس و خاکستری است اما : نام بعضی نفرات... ....

Image may contain: one or more people, people sitting, beard and glasses

پیر سبز دیدارگاه زرتشتیان

پیر سبز دیدارگاه زرتشتیان
 تورج پارسی

گردهمایی هزاران زرتشتی در "پیرسبز"/ "چک‌چکو " میعادگاه زرتشتیان جهان

یکی از یادمان های کهن زرتشتیان گردهمایی هر ساله ای است که از اشتاد روزبرابر با ۲۴خرداد تا انارام روز برابر با ۲۸ خردادماه در مکانی به نام پیر سبز یا "چک‌چکو" در اردکان یزد برگزار می گردد. 
 در این مکان که به شکل دهانه غار است، تنه درخت چنار کهنسالی وجود دارد، کف آن نیز با سنگ مرمر پوشیده شده است . پیر سبز با شمع های همیشه روشن و عود آراسته گشته است .
یک آبشار کم ابی هم  هست که از بالا سرازیر و در دل سبزه ها که بر سنگ ها رسته اند فرو رفته و در پایین از بوته های سیاوشان به صوره قطره یا چکه به استخر کوچکی می رویزد ،این آب پاک ذلال مورد استفاده گرد هم آیندگان قرار می گیرد ، شاید به همین سبب چک چکو نامیده شده است . 
 برخی نام زیارتگاه هم بر آن می نهند اما در آیین زرتشتی هیچ مکانی به نام زیارتگاه وجود ندارد ، بلکه اینجا مکانی دور از شهر برای مردمانی است که زیر ستم روزگاران می توانستند به دور هم گرد آیند به رایزنی باهم و نیایش بپردازند .

Image may contain: house and outdoor

نووه هایم خرگوشی دارند که فافی fafi صدایش می کنند


نووه هایم خرگوشی دارند که فافی fafi صدایش می کنند ، فافی به من اخت پیدا کرده بود و همه جا دنبالم می آمد ! روی پایم می نشست و به تماشای در و دیوار مشغول می شد !

Image may contain: one or more people and shoes
No automatic alt text available.
Image may contain: cat