نسرین بهجتی شاعر را دوستم یل مهربان آبادان آقای فواد جمشیدیان به من شناسانید !


نسرین بهجتی شاعر را دوستم یل مهربان آبادان آقای فواد جمشیدیان به من شناسانید !
نگاه تیز اما زنانه ی شاعر لایه های زندگی را گشت می زند ! رهگذر نیست ، می کاود، برش می زند ت...ا،،،،،
زنان شاعر از شعر، زندگی می سازند و از زندگی با همه ی رقت ها ، با همه ی کژی ها و کاستی هایش شعر .... این چنین گویی که اززمان رابعه تاکنون می رزمد تا مانند مادرش " تنها کدبانو " نباشد ! با مهر همیشگی

هفده سالگی من مولانا می رقصید
و ترا رج به رج می بافت
با نزار قبانی برای بلقیس می گربست !

نسرین بهجتی

هفده سالگی من
" هفده سالگی من در گردنه الله و اکبر درگز
خودش را روزی هزار بار
از دره پرت می کرد
تا شکل کدبانوگری مادرش شود !
هفده سالگی من مولانا می رقصید
و ترا رج به رج می بافت
با نزار قبانی برای بلقیس می گربست !
و سبزی پاک می کرد !
هفده ساگی من با آنا آخماتوا روسی حرف می زد
و آش پشت پای جوانی اش را می پخت
و هر صبح با نخ نامرئی لب هایش را 
زیکزاگ بخیه می زد
که مبادا مین هایی که تو در قلبش کاشته ای
به یکباره منفجر شود
و ترمه های روشن جامه عروسی اش گل گلی شود
هفده ساگی من کوچک بود
هفده ساگی من زیبا بود
هفده سالگی من عاشق بود
هفده سالگی من احمق بود !
حالا من دیگر هفده ساله نیستم
از نیمکت نشینی خسته ام
و تو گل زن خوبی نیستی
از کارت های زردت خسته ام
این بار بی اجازۀ داور
من کارت قرمز را به صورتت شلیک می کنم
از بازی محو شو
نوبت....نوبت من است
می خواهم به دنیا گل بزنم
نمی خواهم دخترم شکل هفده سالگی من شود ! "

Image may contain: 1 person, smiling, close-up
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد