دست در گردن خواندیم ، خواندیم هر چه اندوه بود ...


دست در گردن خواندیم ، خواندیم هر چه اندوه بود ...

تورج پارسی

اکتبر هزار نهسد و نود و هشت

با یاد همیشگی بادومی و نصرت رحمانی

لحظه ای با خود شدم تنها ،
شراب آتشین ریختم درون جام 
و چرخی زدم تا نهایت در درون گنبد دوار،
پر از راز و پر از رمزست این گنبد ،
چه زیبا و چه با معنا ، کرانش دور و ناپیدا .

چه با قانون می چرخد گنبد دوار .

پرید از سر شرابی را که نوشیدم ،
چو سیبی باز افتادم درون مبل چرمینی که ازآن کهنه روزان 
یادمان مانده .
دوباره ریختم در جام ، می صافی ،
نوشیدم ، نوشیدم ،سیه مست ، پاتیل مست ،
ساغر نیز مست و اختیاراز دست .

دست در گردن خواندیم ، خواندیم هر چه اندوه بود ...
هر چه اندوه بود
هر چه اندوه بود ......

Image may contain: drink and indoor
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد