بیژن جان اسدی پور


بیژن جان اسدی پور

تورج پارسی 
بیست و دوم دسامبر دوهزار هفده / نخستین روز زمستان

توی دنیا بی شرف تر از بی خوابی نیست ! یعنی مرضی که واگیر ندارد اما شبت را که تباه می کند، تازه برای روزت هم خط نشان می کشد و دندان قروچه می کند ! 
اول صبحی با خستگی تو گوگل نوشتیم ‌: بیژن اسدی پور ! جواب داد : چی چی میخوای جونوم ؟ نوشتم بیژن اسدی پور ! نوشت عامو کمیابه دمبالش مگرد !!

بیژن جان اسدی پور نامی است آشنا ، به قول گوگل شیرازی کمیاب هم هست !
امریکا بودم که دفتر هنر ویژه " قمر" را به من فرستاد ، کاری در خور و شایسته ....... از قمر گفتتن همچون از عشق گفتن است : کز هر زبان که می شنوم نامکررست ! .به ویژه هنگامی که بر قاعده پرداخته شده باشد ! به ویژه هنگامی که دور از شیفتگی یا غرض ورزی نمایان شده باشد ! به ویژه که بدانی گام در قلمرو تاریخ گذاشته ای ! و به ویژه ........

اصولا با اهل هنر رو به رو شدن نیاز به حوصله است تا بتوانی آرام آرام از زاویه های گوناگون نگاه بکنی تازه اگر اهل طنز باشد کمی کار سخت می شود تا بخواهی دوربین فوکوس بکنی او همه ی فرداها را در امروز طی کرده است !

گاهی وختا زنگش می زدم و ...... تا یک روز زنگ زدم مثل همیشه شروع کردم حال پرسیدن و .... طبق معمول بیژن با صدای آرامش که گه به زور به گوش می رسید خش و بش کرد اما پس ده دقیقه گفت من پدرش هستم به بیژن میگم زنگتون بزنه !!! دل دل کردم !! صدا صدای خود بیژنه داره سر به سرم میذاره لابد ! گفتمش چّقدر صداتون شبیه بیژنه ! گفت آخه با ایشون نسبت دارم !!!!! فرداش بیژن زنگ زد پر سیدم کدومتونید پدر یا پسر ؟ و....
خشنودم که روز نخست زمستان را با نام گرم بیژن اسدی پور آغاز می کنم

Image may contain: 1 person, smiling, glasses
Image may contain: 1 person
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد