فراش باد صبا !


فراش باد صبا !
تورج پارسی 
یازدهم مارس دوهزار هیژده

اولی زنگ زد و پرسید سبزه ت سبزشده ! گفتمش از فراش باد صبا خبری نیست ! اما می خواهم ماش سبز کنم !! دومی زنگ زد و پرسید : از فراش باد صبا چه خبر ؟ گفتمش در منهای نوزده یخ زده اما با این همه خوان نوروزی را باید گسترد !
امشب تلویزیون از بدی بیشتر هواگفت ! حتا بد جنس تر از سال پیش ! با این حال فراش باد صبا چه جور جرات بکند به این سو بیاید یا حتا سرک بکشد !!!
چقدر همیشه از مقدمه گلستان لذت برده و می برم ! یک جور زنده و رونده است :
" فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر کرده و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته ! " چه ملودی دل نشینی دارد این نثر مسجع !
دکتر وحیدیان کامیار که استاد ادبیات بود و در دانشگاه جندی شاپور باهم همکار بودیم در باره ی نثر مسجع چنین نوشته است :
" نثر مسجع نثری است آهنگین و شعرگونه؛ هرچند فـاقد وزن است٬ هـمانند شـعر٬ از موسیقی قافیه وزیبایی های ترفندهای ادبی وظرایف بلغی معمول بهره دارد." .
اگر چه حضرت " باد صبا " به سو گدری ندارد ! اما : دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد !


تورج پارسی
مژدگانی بده ای دل که نگارت آمد 
شوخ چشمت که سفر بود ، به کامت آمد
از ره هجر دگر ناله مکن کاین عیار 
زلف آشفته ، قدح دست سراغت آمد
این بهاران همگی جمله خزانی بودند 
گل بیفشان به بهاران ، که بهارت آمد
راه این دلکده را آب بیـفشان با چشم 
تا نخیزد غباری ! که نگارت آمد
دایره دست بگیر با می و مطرب بنشین 
خم قدح کن ، که سیه چشم خمارت آمد
سال ها بسته شدی در بن زندان دلت 
درب محبس بگشا ، رهزن جانت آمد
گرچه اینجا گرفتار زمستان هستی 
دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد !

Image may contain: table, plant, indoor and food
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد