پشت دیوارهای بلند حادثه تورج پارسی هنگامی که به عادت هزاره ها قهوه ی سردم رامی نوشم به رخ ات که رنگین کمان آغازین همه ی ترانه های منست و پشت دیواره های بلند حادثه ی جهان پنهانست خیره می شوم ، تا در تو ، آواز خوانان سفر کنم . به راستی لحظه هایم همچون گل سرخ پر از تاریخ و بوسه و رنگ بو می شوند ! و چه تلخ بار می شوم، تلخ ، تلخ آنگاه که از گلگشت رخت ، ابری بر می گردم ، و هزارباره بر روی همان صندلی ی کهنه ی روسی که همه شعرهایم را از بردارد ، گوژ می کنم . صندلی ی ساکت و کهنه ی روسی ، می داند که چقدر تنهایم اما نمی داند که چرا اتفاقی نمی افتد ! هشتم مه دوهزار یازده
تورج پارسی
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ