نگاهت آبى و آبى است ، آبى جان !
تورج پارسى
پنجم مه هشتاد و هشت / فلورانس
نگاهت آبی و آبی است ،
و لبخندت ،
به سان ریزش باران ،
سخاوت و دهش دارد .
بهاری سبز در دستان خود داری ،
بهاری ،کاندر پی ندارد فصل پاییزی .
لبانت واژه آشتی و امیدست ،
که شب را می دهد پیوند با روزان آفتابی .
و شب رویای آرامی است در گیسوی افشانت
که بر هر تار آن
ازجنس شعر و نغمه ى دلکش نوازش هاست .
نگاهت آبى و آبى است ، آبى جان !.
نگاهت .........
پرلاشزفریاد کن
تا بشنوم باری صدایت کو هدایت کو هدایت
کو کجا خوابیده آن تک گوهر دیر آشنای زندگانی ../ کارو
تورج پارسی
هفدهم فوریه دوهزار هفده
با سعدی آغاز شد فکر کنم کلاس هفتم بودم ، از ریتم آن خوشم آمده بود : منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت) هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب !
تا به هدایت رسیدم البته سعدی را فراموش نکردم و کلام آهنگینش را اما با هدایت از این سو به آن سو رفتم و....
" در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را اهسته می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش امدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند ان را با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی کنند.زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پبدا نکرده و تنها داروی فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله ی افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر این گونه داروها موقت است و پس از مدتی به جای تسکین بر شدت درد می افزایند... ”
خدای عزو جل و منتش و طاعتش که موجب قربت است و شکر نفس کشیدن را به کنار گذاشتم و به زخم ها که مثل خوره روح را در انزوا می خورد و می تراشد اندیشیدم و اندیشیدم و هم چنان می اندیشم .... با مهر همیشگی
نیامــــــــده برفتی ، خوشا به تنهاییم
تورج پارسی
نیامــــــــده برفتی ، خوشا به تنهاییم
که عشق دوباره خرمـن آسودگی بسوزانید
نگار به " مصلحت " بگریزد زکــوی عاشق مست
ولی ببین که عاشق بیچاره پَر بسوزانید
همیشه عاشق صــــــادق مدفنش خاکست
درون خـــــــــاک نگه کن ، کفن بسوزانید
فروغ مهر تو حافظ نگفت من گفتم *
ببین که آه و فغانم سحر بشورانید
* حافظ از شوق " رخ مهر فروغ " تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
احمد رضا دقایقی دوست خوش نویسم و ترانه ی تو ای پری سایه و خرم و قوامی