در قلمرو آفتاب


Midsommar نیمه ی تابستان
در قلمرو آفتاب
تورج پارسی
شنبه بیست و یک جون  دوهزار چهارده . اپسالا

در سوئد جشن نیمه ی تابستان  / smmarstånd ya انقلاب تابستانی /از کهن ترین و درازترین روز سال است  ,
Midsommar نیمه ی تابستان
در قلمرو آفتاب
تورج پارسی
شنبه بیست و یک جون  دوهزار چهارده . اپسالا

در سوئد جشن نیمه ی تابستان  / smmarstånd ya انقلاب تابستانی /از کهن ترین و درازترین روز سال است  , در این روز مردمان رخت ملی می پوشند به دور درختی  دست ساخت به نام majstångکه نشانواره ی باروری زمین است دایره  وار می چرخند و می خوانند / minsomma tång /
این آیین در واقع از کشور آلمان در هزار چهارسد میلادی به سوئد  رسیده و همگانی گشته است .
شب نیمه ی تابستان در فرهنگ مردم شبی سحر آمیزست ، شبی با نیروهای آشکار و نهان ! همه چیز لبریزست از توان و انرژی ! از شبنم تا شاخه های درختان ، منابع آب   دارای توانی بیش از معمولند !  شبنم همچون یک داروی سحر آمیز درمان بخش است ! مایه خمیر با شبنم  طعمی بهتر به نان می دهد و.......  بی گمان این همه سحر و ساحری طبیعت نشانه وجود خورشیدست  !
چرا که در شمال ما به روز بدون شب می رسیم ، آفتاب نیمه شب ! که جهانگردان را به تماشا می آورد .
ساعت طلوع و غروب خورشید در روز شنبه بیست و یکم   جون  در نقاط مختلف سوئد به شرح زیر خواهد بود:

نواحی شمال سوئد
آفتاب: تمام روزو شب  می درخشد
د‫
‬
استکهلم
طلوع آفتاب ساعت: سه و سی دقیقه بامداد 
غروب آفتاب ساعت: یازده و هشت دقیقه
‫اپسالا
طلوع آفتاب ساعت: سه و بیست و شش دقیقه بامداد 
غروب آفتاب ساعت:یازده ده و پانزده دقیقه شب
به شادی باد باد و شادمانی انسان را . با مهر همیشگی

در این روز مردمان رخت ملی می پوشند به دور درختی  دست ساخت به نام majstångکه نشانواره ی باروری زمین است دایره  وار می چرخند و می خوانند / minsomma tång /
این آیین در واقع از کشور آلمان در هزار چهارسد میلادی به سوئد  رسیده و همگانی گشته است .
شب نیمه ی تابستان در فرهنگ مردم شبی سحر آمیزست ، شبی با نیروهای آشکار و نهان ! همه چیز لبریزست از توان و انرژی ! از شبنم تا شاخه های درختان ، منابع آب   دارای توانی بیش از معمولند !  شبنم همچون یک داروی سحر آمیز درمان بخش است ! مایه خمیر با شبنم  طعمی بهتر به نان می دهد و.......  بی گمان این همه سحر و ساحری طبیعت نشانه وجود خورشیدست  !
چرا که در شمال ما به روز بدون شب می رسیم ، آفتاب نیمه شب ! که جهانگردان را به تماشا می آورد .
ساعت طلوع و غروب خورشید در روز شنبه بیست و یکم   جون  در نقاط مختلف سوئد به شرح زیر خواهد بود:

نواحی شمال سوئد
آفتاب: تمام روزو شب  می درخشد
د‫
‬
استکهلم
طلوع آفتاب ساعت: سه و سی دقیقه بامداد 
غروب آفتاب ساعت: یازده و هشت دقیقه
‫اپسالا
طلوع آفتاب ساعت: سه و بیست و شش دقیقه بامداد 
غروب آفتاب ساعت:یازده ده و پانزده دقیقه شب
به شادی باد باد و شادمانی انسان را . با مهر همیشگی

که حس بکنی اتاق تنهایی ات خمیازه نمی کشد


که حس بکنی اتاق تنهایی ات خمیازه نمی کشد !

تورج پارسی

پنج شنبه نوزدهم جون دو هزار چهارد ه

تنها آنگاه است که تنهایی را می توان تعریف تازه ای داد ، چه در پارکی در مسکو یا  در  استکهلم باشی فرقی نمی کند همین که حس بکنی اتااق تنهایی ات خمیازه نمی کشد  و بس . دشتی مرا به شور می اندازد تا از کنار زمانه بگذرم ، زمانه ناسازگارست و .....
من باورمندم که حافظ این غزل را در گاه سرودن ، در دشتی زمزمه کرده است !  بارها آنرا خواندم ، در دشتی زمزمه کردم تا رسید به روزی که بانو پوران آنرا در دشتی خواند و پس تر با صدای شجریان در دشتی همره با ناله های سنتور  مشکاتیان اوجی گرفت از اوج برتر و بالاتر  تا " با مردم هوشیار"  آن بکند که " اشک رنگ شفق " بگیرد و بس !

https://www.youtube.com/watch?v=iMew6CudwMw

آواز دشتی

حافظ
 دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد 
  چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد  
 
 آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت  
  وه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
 
 اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار 
  طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد

 برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر 
  وه که با خرمن مجنون دل‌افگار چه کرد
   
 ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب   
  نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

 آنکه پرنقش زد این دایره ی مینایی 
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
 
 فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت 
  یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
 

 

گاهی خیال می کنم خایمایکا .....

گاهی خیال می کنم خایمایکا .....
تورج پارسی
دوم جون دوهزار چهارده / ویرجینیا

نگاه ها و دیوارها
دیوارها و نگاه ها
و سکوتی سخت ترازخاموشی  و فراموشی
گویی همین دیروز بود آن همیشه ها .
گاهی خیال می کنم آن ترانه را
برای آخرین بار " بوسیدن " را
گاهی خیال می کنم خایمایکا .....

کلامی بر بازی فوتبال نیجریه و ایران

کلامی بر بازی  نیجریه و ایران


سه شنبه هفدهم جون دوهزار چهارده/ اپسالا


تورج پارسی


من هم جلوی تلویزیون نشستم با بتری آبم و دو سه دونه گردو و انجیر  و کمکی هم خون دختر رز  ! گزارشگران / مفسران / وررزش تلویزیون باهم گفتگو می کردند ، برای نخستین بار با نام اشکان دژ آکه آشنا شدم ، که گزارشگر سوئدی هم ذژآگه را درست تلفظ نمی کرد و نتوانستم بفهم تا هنگامی که نوشتند ! گفتند در آلمان به او در آن اقامت دادند و هم اکنون هم برای کشورش به میدان می اید ، دومین نام رضا بود و سومین نکونام ، این فرد نامش برایم آشنا بود و چهارمین مربی پرتغالی تیم که نام وی کیروش است  و مفسر از کارنامه ی او می گفت . با آغاز بازی صدای تلویزیون را بسیار کم کردم تا چشمم بیشتر کار بکند تا گوشم که شاید تحت تاثیر کلام مفسران قرار بگیرد . آنچه در گام نخست برایم چشم گیر بود   ، نیروی پرشتاب و سازمان یافته ی برتر جوانان نیجریه بود که بیشتر توپ زیر پایشان بود ، نیروی جوانان ایرانی گویی که تهاجم و شتاب در برنامه شان نبود یا در برابر رقیب کم رنگ جلوه می کرد . به این گمان بودم ، بازم بگویم  در مقام یک" تماشاچی بسیار عادی فوتبال " نگران تیم ایران بودم که خواهد باخت در حذ یک یا دو گل ! اما چون چنین نشد پس  باید حالت تدافعی کارساز تیم ایران  را در برابر شتاب منسجم تیم نیجریه   نمره ی خوب داد و آفرین گفت . به هردو تیم شادباش می گویم و  آرزوی تندرستی برای همگی  می کنم .
در حاشیه بگویم مثل اینکه برای تلفظ نام مربی پرتقالی " کیروش "  هم  مشکلاتی هم چون نام کشور کستاریکا    هست !!!  چنانچه به واسطه معذوریت  اخلاقی یک  تغیر اخلاقی بر واژه کستاریکا / کشور بسیار زیبا که به جمهوری " موز " !  نامورست  / انجام دادند  تا بشود " کاستاریکا " !!!!!!!!!!!!!!!!! به قول هدایت ': نصیب نشه !
به هر روی دسته گل های نرگس شیراز را به تیم  های نیجریه و ایران و مربیانشان پیشکش می کنم ! دست مریزاد

من و فوتبال امشب

من و فوتبال امشب
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید کاستی / فردوسی


تورج پارسی


شانزدهم جون دوهزار چهارده


کم توانستم که یک بازی فوتبال از آغاز تا پایان پی گیر بشوم اما امشب می خواهم بازی ایران و آرژانتین را تا سوت پایان ببینم . بازی فوتبال از منظر جامعه شناسی نمود یک کار جمعی جهت رسیدن به مقصد است ! ساختاراین کار جمعی در واقع دوراز " من " بلکه بر اساس " ما " می چرخد ! نخست تقسیم کار است بر مبنای توان و کاردانی فرد دراین گروه کوچک ! سپس تمرکز و ارتباط درست باهم دیگر " پاس دادن " است که کارسازست و کارنامه ی گروه را رقم می زند !
نتیجه : ورزش یک کار مفید فردی و و اجتماعی است که می باید دور از هر گونه پلشتی سامان بیابد و هر گز نباید حریف را خوار شمرد و به دیده ی " دشمن " نگریست بلکه می باید اصل آشتی انسانی و تفاهم را پایه و اساس قرار داد . جوانان هم میهن ما نیز در این مهم شرکت دارند آرزوی خوب می کنیم و برای بازیگران روبرو ی آنان نیز آرزوی نیک می کنیم آنانکه توانستند در این کار بسیار منظم جمعی بر مبنای درستی به هدف برسند شادبآش ها باید گفت . با مهر همیشگی