تورج پارسی
آدینه سیزدهم جون دوهزار چهارده / بازنشر
در ماهنامه چیستا که به سردبیری استاد بزرگوارم پرویز شهریاری منتشر می شودبا نامی آشنا شدم ، علی جعفری مرندی که کارگر هستند . شاعرند و دارای جهان بینی انسان گرایانه . یکی از شعرهای نامبرده را در اینجا می آورم ، با مهر همیشگی
چگونه عدالت شود برقرار
راوی در عهد ماضی می گفت : به آفتاب که عادت کردی به تاریکی هم عادت می کنی ! تازه می رسی به اینکه همه ی این سناریو زندگی روی عادت پا گرفته بود و تو بی خود عشق را در گوش خار مغیلان جار می زدی !
Body of a Woman
Pablo Neruda
Body of a woman, white hills, white thighs,
you look like a world, lying in surrender.
My rough peasant's body digs in you
and makes the son leap from the depth of the earth.
I was lone like a tunnel. The birds fled from me,
and nigh swamped me with its crushing invasion.
To survive myself I forged you like a weapon,
like an arrow in my bow, a stone in my sling.
But the hour of vengeance falls, and I love you.
Body of skin, of moss, of eager and firm milk.
Oh the goblets of the breast! Oh the eyes of absence!
Oh the roses of the pubis! Oh your voice, slow and sad!
Body of my woman, I will persist in your grace.
My thirst, my boundless desire, my shifting road!
Dark river-beds where the eternal thirst flows
and weariness follows, and the infinite ache.
اندام زن ...
تپه های سفید ، ران های سفید ؛
در تسلیم ، به جهانی می مانی .
دهان دهاتی من تو را می کاود
و پسرکی
در اعماق زمین بیدار می شود !
چونان حفره ای تنها بودم
پرندهگان از من می گریختند
شب در خود غرقم می کرد .
تو سلاح منی برای ادامه ی حیات
تیری در کمان منی
سنگی در فلاخنم .
زمان تلاقی می رسد
دوستت میدارم .
اندامی از خزُ خزه
شیری سترگ ؛
آه ! پیاله ی پ.س.ت.ا.ن ها !
آه ! چشمان غریب !
آه ! رگ های سرخ شبانه !
آه ! صدای ساکن آرام !
اندام زن ...
بر زیبایی تو خواهم ایستاد .
عطشم
آرزوی بی مرزم
چاره و پناهم .
بستر جوباره ی تاریک
که در آن عطش جاری ست
خسته گی
دردی عمیق !
این هم حکایتی است بی خوابی و ادای برخی از فرهیختگان وتلفن شهریار که در بازکن که با قابلمه ی " کله پاچه " آمدم ! این دومین بارست که در عمرم کله پاچه می خورم ! به هروی سپاس به این مرد گیلک ! البته فرهیخته ای از عهد ماضی که با من مودتی داشت می گفت پس از خوردن کله پاچه باید سماق در آب ریخت و نوشید تا کلسترول بیش از حد آنرا بزداید ! آن زنده یاد همیشه نسخه های خوبی داشت اما چه حیف که در عنفوان جوانی راه آخرت را در پیش گرفت . با مهر همیشگی