پرنده ی غمگین شهر ما باران یا بوران پرواز کن


پرنده  ی غمگین شهر ما  
باران یا بوران پرواز کن  !

برای  غمگین بانوی  شهر شراب !

تورج پارسی
بیست و  دوم  اکتبر دوهزار سیزده

تا بلندای لاژوردی آسمان
پا از زمین بکش
باران  یا بوران
پرنده ی  غمگین شهر ما پرواز کن  !
باشد که بال هایت
به " خاطر بیاورند پرواز" را .

با قلم مو ابر ها را به  یک سو بزن
ساکت مکن واژه ها  و رنگ ها را
" روشنا  "  سپیده ی سحرست
اندوه آدمی را  درین کور سو های  بی افق  بر نمی تابد  .

پرنده  ! پرنده ی غمگین شهر ما
باران یا بوران  پرواز کن ، پرواز کن ! پرواز



سرگذشت دردناک دانشگاه تهران

سر گذشت دردناک دانشگاه  تهران
یاداشتی بر یادداشت های  پیشین
تورج پارسی
آدیننه هیژدهم اکتبر دوهزار سیزده

در زمان رضا شاه دانشگاه تهران ساخته شد و دانشجو و استاد در کلاس به شیوه ای  که در کشورهای پیشرفته بود کار خودرا آغازیدند . این یک روشنایی بود اما هنگامی که دکتر صدیق اعلم درس فقه را وارد درس مدرسه ها کرد / ۱۳۲۶/  زمینه ی مسجد دانشگاه هم آماده شد تا درسال ۱۳۴۵ گشایش یافت . با رویداد بهمن ۵۷ فاجعه برای دانش بیشتر رقم خورد ! نخست دو سال که  در دانشگاه ها را بستند  و سپس کشتار فرهنگی استاد دانشجو را زیر نام " انقلاب فرهنگی " در تاریخ رقم زدند ! و پس تر هر چه طلاب بود شدند استاد ! !! و چماق به دستان حکومتی هم دارای جواز ورود شدند آنهم بدون کنکور و شایدم بدون مدرک دبیرستانی ؟ !  به راستی به جای فروزانفرها ، پورداودها ،یار شاطرها ،  معین ها ، آریانپورها ، راسخ ها ، زریاب خویی ها ، شفیعی کدکنی ها و..... طلاب حوزه با عمامه یا بدون عمامه بر کرسی استادی نشستند این بزرگترین توهین به دانش بود  که در عصر پرشتاب امروزی روی داد ! فاجعه ....
این تراژدی پایان نیافت تبدیل به کمدی هم شد ! کمدی جانسوز !

"سعید حدادیان ملقب به «« حاج سعید »» از بزرگ مداحان کشور به سفارش ویژه ی وزیر علوم فناوری و تحقیقات' 'دولت جناب استاد دکتراحمدی نژاد !!! به عنوان استاد دانشگاه در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران ندریس می کردند . نامبرده استاد درس «« سلسله مباحث نگاهی به دعا »» بودند که در طبقه ی سوم دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران << همان دانشکده ای که زریاب خوئی ها و ناتل خانلری ها و شفیعی کدکنی ها و ..... در آنجا تدریس می کردند . >> تشکیل می شد .!!!!  دریغ است ایران که ویران شود !
تورج پارسی
نهم مه دوهزار سیزده
دانش یعنی چرایی هر موضوع ! پیگیری روابط علت و معلول  و دین یعنی نپرسیدن ، بلکه پذیرفتن ! باور به یک قدرت بی چون چرا ناشناخته ! اطاعت کورکورانه آن هم به شکل توارثی !
دانش می گوید : ماده همیشه بوده و خواهد بود ، قدیم است و همیشگی
گفت این عالم " قدیم " و بی " کی " است
نیستش " بانی " و یا "بانی " وی است
اما دین همه چیز را  آفریده شده می داند تا مدعی گردد  پس  آفریننده ای هم هست .
 اگر دانش را بپذیریم دیگر نمی توان به " آفریننده " و نیروی " همه کاره ی قدرتمند  یا المذل/خوارکننده/The Dishonourer
 آری گفت ! چرا که دانش به توهمات آری نمی گوید !
و اما :
ساختن مسجد در دانشگاه یعنی تحمیل بیمارگونه ی دین بر دانش ! دو مقوله ی نا هم ساز ! در همین رابطه توجه را به نامه ی صادق هدایت جلب می کنم.
پاراگرافی ازنامه شماره ۳۳ هدایت به دکتر شهید نورایی
۲۹ سپتامبر ۱۹۴۷ / دوشنبه ۶ مهرماه ۱۳۲۶
و حالا که دکتر صدیق  برگشته شورای وحشتناکی از " آخوندها " تشکیل داده و معتقد است که در" تعلمیات دینی مدارس " مسامحه شده و باید جبران بشود .
دکتر ناصر پاکدامن  در حواشی کتاب می نویسد : از آغاز سال تحصیلی مهرماه ۱۳۲۶ " تعلمات دینی " در دبیرستان ها اجباری شد و درس " فقه  "وارد برنامه ی تحصیلی مدارس متوسطه گردید ...
با توجه به گفته عیسی صدیق در واقع  زمینه ی ساختن مسجد در دانشگاه هم کم کم بر زبان می افتد :
در تاریخ پانزدهم شهریور هزار سی سد و بیست هفت یعنی یازده ماه پس از اجباری شدن تعلیمات دینی " اعضای انجمن معارف اسلامی "  دانشجویان طی نامه ای رسمی از دانشگاه و " اولیای امور " تقاضا کرده‌اند که برای رعایت حال دانشجویان ‌‌‌، تصمیمی دربارة ساختمان یک مسجد آبرومند ‌‌‌، اتخاذ نمایند که دانشجویان بتوانند در آن‌جا به ‌ عبادت بپر د ازند‌‌‌ !!!
 سرانجام در تاریخ ۲۲ مهر ماه سال ۱۳۴۵ مسجد دانشگاه تهران افتتاح  شد. و اعضای انجمن معارف اسلامی !! نمازشان را در خانه نخواندند و در مسجد به جای آوردند ! و با رسیدن آخوند به قدرت تمام " دانشگاه مسجد " شد !!!
عیسا صدیق کیست ؟‌ این حضرت در ساال ۱۲۹۰ خورشیدی جز اولین گروه دانشجویی بود که به فرانسه فرستاده شد !!!!! البته ایشان را باید به قم یا نجف می فرستادند نه فرانسه !

از ویژگی های فرهنگ آموختنی بودن آنست ......


از ویژگی های فرهنگ آموختنی بودن آنست ......
تورج پارسی
پانزدهم اکتبر دوهزار سیزده
از ویژگی های فرهنگ آموختنی بودن آنست ، انسانی که برون کوچی یا مهاجرت
می کند هم باید از فرهنگ میزبان بیاموزد و پلی آگاهانه میان فرهنگ میراثی خود با فرهنگ میزبان بزند     
تا از بحران فرهنگی یا   cultural  crisis  بکاهد یا جلوگیری بکند تا به رسد به  سازگاری فرهنگی  cultual adjusttment و دست به آفرینندگی فرهنگی بزند
cultural creativity
اما نزد برخی  گروه های کوچنده که دین و بی سوادی یا کم سوادی به هم گره خورده اند یک ایست گرایی فرهنگی cultural fixism آشکارست و همین سبب می شود که نسبت به حتا  هنجارهای  ساده ی جا افتاده  ی جامعه هم اهمیت نداده و بحران آفرین بشوند !
اینان بیشتر ناسازگاری دارند cultual  unadjusttment تا سازگاری ، این سی و هفت سال زندگی در سوئد بسیار دیده ام اگر به کارشان ایراد هم گرفته بشود که دست به دامن واژه ی دستمالی شده ی " نژاد پرستی " racism می شوند البته این بدان معنا نیست که چنین گرایشی در جامعه سوئد وجود ندارد ! اما مسئولیت فردی حکم می کند که انسان چه در میهن خود یا در  کشوری دیگر که می زید ، نسبت به جامعه مسئولیت نشان بدهد ،  در پیشبرد و پیشرفت همگام بشود  و هنجارهای جامعه را رعایت کرده و اعتبار ببخشد !
وارد دروغ ها و تقلب های دیده و شنیده شده نمی شوم دو موضوع ساده را بیان کرده بدرود می گویم :
ساعت شش پسین یا بعد از ظهر مردم خسته از کار بر می گردند ، خریدی می کنند که زود به خانه برسند در نتیجه این ساعت روز کمی صف طولانی است اما نهایت آرامش هست اگر " نا هنجاری" به جای " هنجار " ننشیند . در این فروشگاه مرغ را که کیلویی ۳۲ کرون است این هفته به ۲۲ کرون می فروشندو هر مشتری هم حق دارد دو عدد را با تخفیف بردارد اگر بیشتر برداشت همان ۳۲ کرون را باید بپردازد و این یک رتین بسیار ساده و جا افتاده است که رعایت می شود  . در این فروشگاه کافی است نامتان را به عنوان مشتری بنویسید و کارت ویژه بگیرید که پولی هم بابتش پرداخت نمی شود ،  تا از طریق ای میل شما را در جریان تخفیف های هفته قرار بدهند ، البته اگهی مواد غذایی هم هفتگی در صندوق پستی خانه ها اگر کسی مایل باشد ، گذاشته می شود ، بانویی کوچنده که از لهجه اش آشکارست از اهالی محترم خاور میانه است ده تا مرغ  موادی دیگر برداشته و در جلو من ایستاده است فروشنده گفت دوتا مرغ را تخفیف می گیرید هشتای دیگر را قیمت اصلی خواهید پرداخت گفت شوهرم هم کارت دارد  فروشنده گفت شماره کارتش ، پاسخ داد یادم نیست ، آی دی همسرتان ؟ یادم نیست ! اما پسرم می تواند همین حالا عضو بشود فروشنده گفت اگر امروز عضو شود فردا می تواند استفاده بکند ، خلاصه این زن اعصاب همه و فروشنده را داغان کرد و حاضر هم نمی شد که بپذیرد دست آخرم گفت بله چون من خارجی هستم !!!! شآید حدود ربع ساعتی  این زن حاضر به رعایت یک هنجار ساده ی جامعه نشد ! دیگر با خودم پیمان بستم که این ساعت از روز خرید نکنم تا به گفته ی شیرین بانو پرستو نیک قدم از مهر" این یک سر دو گوش " ها آسوده باشم !
بنا به پیمان با خودم روزی دیگر اول وقت رفتم به گفته ی شیرازی ها یه توک پا رفتم که خرید بکنم و زود برگردم ،  خلوت بود و خشنود شدم جلوی من بانویی جوان که چهره نشانی از سومالی داشت  ایستاده بود باید بابت خریدش ۱۶۵ کرون بپردازد سی وپنج کرون را با کارت پرداخت کرد و سد و سی کرون پول خرد یک کرونی !!!   را می خواهد یکی و یکی داخل قلک فروشگاه بریزد ، فروشنده مانند چغندر سرخ شده بود چون  معمولا پول خرد زیاد را باید در بانک به اسکناس تبدیل کرد چون در فروشگاه فرصت این کار نیست و وقت مشتری های دیگر هم گرفته می شود ! که البته برای اینان وقت دیگران مهم نیست !!!!
 سرانجام : کوچندگانی که مناسبات  ساده ی جامعه ی  را رعایت نمی کنند ، در راستای پویایی جامعه گام بر نمی دارند و مشکل آفرین هم هستند در حالی که از همه ی مزایای جامعه ی سوئد به شکل برابر برخوردارند و شایدم بیشتر !!!، مجال ورود به آن بی انتهای گند بو  ندارم بگذریم ..... با مهر همیشگی

جامت تهی مباد !


جامت تهی مباد !
تورج پارسی
در کنج خلوت برگ ریز لحظه ها
جامت تهی مباد. 

جامت تهی مباد !

سیزده اکتبر دوهزار سیزده

حافظ افزون بر شیرازی بودنش متعلق به قلمرو زبان پارسی است !

حافظ افزون بر شیرازی بودنش متعلق به قلمرو زبان پارسی است !
تورج پارسی
دوازدهم اکتبر دوهزار سیزده
بانویی به نام اشراقی پرسشی را شایدم شیطنت آمیز مطرح کرده که گویا حافظ شیرازی نیست و اصلیتی اصفهانی دارد!!
دکتر نبوی به ایشان پاسخی درست و منطقی داده اند ، برخی از دوستان شیرازی " این پرسش را "سخت آمده است  !؟؟؟؟؟
نیک باید دانست که حافظ از مادری کازرونی و پدری شیرازی در محله ی دروازه کازرون شیراز متولد شده است  ،  اما : حافظ افزون بر شیرازی بودنش متعلق به قلمرو زبان پارسی است ! هر کجا ی دنیا پارسی گویی هست  چه ایرانی یا غیر ایرانی حافظ از آن اوست ! هنگامی که حافظ از "زیارت گه رندان جهان *" سخن گفت منظورش تنها " آرامگاه " سنگی اش  نبود ، بلکه قلمرو سخن  را منظور بود  ! با مهر همیشگی‬

*بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد شد