۲۹ اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی روز ملی شدن نفت !
تورج پارسی
نوزدهم مارس دوهزار شانزده
بیست و نهم اسفند هزار سی سد و بیست نه خورشیدی
روزی که نفت ایران ملی شد ، " گرگ " نفتخوار بریتانیا پس از سال ها غارت به بیرون انداخته شد و مردم شادی کردند ! آبادان یک پارچه شور شد و شادی و ایران کمر راست کرد و بر پای ایستاد !
اما پس از چندی !!! دوباره " گرگان " برگشتند ! در ناله ی اخوان بشنویم :
" و بردنها و بردنها و بردنها
و کشتی ها و کشتی ها و کشتی ها
و گزمه ها و گشتی ها "
آغاز شد و ......
تاریخ را باید نقد کرد و دکتر مصدق هم برگی از تاریخ معاصر ایران است ! اورا همچون مردان و زنان دیگر تاریخ باید نقد کرد ! نقد یعنی دور از غرض ورزی و دور از شیفتگی یعنی نگاه تاریخی انداختن !
فراش باد صبا !
تورج پارسی
یازدهم مارس دوهزار هیژده
اولی زنگ زد و پرسید سبزه ت سبزشده ! گفتمش از فراش باد صبا خبری نیست ! اما می خواهم ماش سبز کنم !! دومی زنگ زد و پرسید : از فراش باد صبا چه خبر ؟ گفتمش در منهای نوزده یخ زده اما با این همه خوان نوروزی را باید گسترد !
امشب تلویزیون از بدی بیشتر هواگفت ! حتا بد جنس تر از سال پیش ! با این حال فراش باد صبا چه جور جرات بکند به این سو بیاید یا حتا سرک بکشد !!!
چقدر همیشه از مقدمه گلستان لذت برده و می برم ! یک جور زنده و رونده است :
" فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات را در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر کرده و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته ! " چه ملودی دل نشینی دارد این نثر مسجع !
دکتر وحیدیان کامیار که استاد ادبیات بود و در دانشگاه جندی شاپور باهم همکار بودیم در باره ی نثر مسجع چنین نوشته است :
" نثر مسجع نثری است آهنگین و شعرگونه؛ هرچند فـاقد وزن است٬ هـمانند شـعر٬ از موسیقی قافیه وزیبایی های ترفندهای ادبی وظرایف بلغی معمول بهره دارد." .
اگر چه حضرت " باد صبا " به سو گدری ندارد ! اما : دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد !
تورج پارسی
مژدگانی بده ای دل که نگارت آمد
شوخ چشمت که سفر بود ، به کامت آمد
از ره هجر دگر ناله مکن کاین عیار
زلف آشفته ، قدح دست سراغت آمد
این بهاران همگی جمله خزانی بودند
گل بیفشان به بهاران ، که بهارت آمد
راه این دلکده را آب بیـفشان با چشم
تا نخیزد غباری ! که نگارت آمد
دایره دست بگیر با می و مطرب بنشین
خم قدح کن ، که سیه چشم خمارت آمد
سال ها بسته شدی در بن زندان دلت
درب محبس بگشا ، رهزن جانت آمد
گرچه اینجا گرفتار زمستان هستی
دلبرا سفره ی نوروز بگستر که بهارت آمد !
ما و تاریخ
تورج پارسی
هفتم مارس دوهزار هیژده
باید حوصله کرد و تاریخ را خواند ! تا بتوان رویدادها را بدون شیفتگی و غرض ورزی نقد کرد ! باید حوصله کرد برخی هنگام تاریخ تلخ است اما آموزنده است ! باید حوصله کرد تا ....
با مهر همیشگی
* حسین شاه حسینی : آیت الله خمینی به من می گفت : مردم حسینی ! چون نمی خواست واژه شاه را بکار ببرد !
* لحظه ای که پروانه را برای داریوش / فروهر / عقد می کردند من حضور داشتم برای همین یک بار آقای رجایی که دیگر نخست وزیر شده بود من را قسم داد که زن داریوش عقدی است !
* آقای مهندس بازرگان تحت تاثیر ات مذهبی بود و اگراحساس می کرد که فردی نسبت به مدهب یا مجری نیست یا اعتقادی ندارد به او خوش بین نبود ! تختی فوت شده بود ان همه هیاهو شده بود ، من مجری برنامه های مرگ تختی بودم . قرار بود اگهی تسلیت و دعوت به مراسم امضا شود . آقای مهندس بازرگان از من پرسید تختی نماز می خواند یا نه ؟ این سوال خوبی برای امضا یک آگهی تسلیت نبود !!!!...... اصلا انشعابی که بازرگان کرد از جبهه ملی به نام نهضت آزادی به دلیل مرز بندی های مذهبی بود !!
!حسین شاه حسینی : /داستان بورژوازی ریش قرمز یک فجنان اسپرسو با با حسین شاه حسینی در کافه شهر کتاب مرکزی
اندیشه پویا / سال پنجم شماره سی و چهار اردی بهشت ۱۳۹۵
در گذرگاه نور و رنگ
برای نووه هایم که کارهای بابایی راپیگیر هستند !!