آه دریا قصه ی من را بخوان
تورج پارسی
آه دریا قصه ی من را بخوان
توی قصه یکدمی با من بمان
بازکن آغوش، تا غرقت شوم
صاعقه باری اگر ، برقت شوم
لب بنه بر لب ، تا مستت شوم
کفتر آموزه ی دستت شوم
* لب به پستانت برم "ناز "بهر شیر
شیر را ننهاده اند از بهر پیر
هست پستانت نیایشگاه دست
دست می ریزد به پایش هرچه هست
تا رسد بر چشمه ی زیبای ناف
می رود آرام همچون آب صاف
کم کمک شاهد شود بربیشه ای
شب چنان پربوست همچون پونه ای
توی شب پنهان شده جام شراب
می خورد از جام تا گردد خراب
سوی معبد میرود بهر نماز
تا بخواند قصه ها با رود و ساز
زان سپس خوابد درون دره ای
تا جهان گردد به چشمش ذره ای
آه دریا قصه ی من را بخوان
توی قصه یکد می با من بمان
❊ نه از
شعری را سال ها پیش سروده
تورج پارسی
دوشنبه هفدهم اگوست دوهزار پانزده
شعری را سال ها پیش سروده بودم ، می توان آنرا در طبقه ی شعر اروتیک فارسی جا داد ، این شعر که به گمانم در حدود بیست و یک سال از زایشش می گذرد ، شاید برای دونفر خوانده باشم اینک که می خواهم برای نخستین با ر پرده به یک سو بزنم و پرده نشین را لخت عریان بر روی پشت بام بنشانم . نیازست که نگاهی به واژه ی اروتیک انداخته بشود :
"در اساتیر یونانی اروس oros کیست ؟
اروس پسر خدای جنگ و افرودیت (Aphrodite) بانو خدای عشق و زیباییست ، او در استوره یونانی خدای عشق است. . اروس در پیکر نوجوانی زیبا و بال دار، با اندامی لخت،با تاجی از گل سرخ بر سر آشکار می شود . او دارندهی کمان و ترکش است ، سوخته از آتش عشق، اما ، اما با این همه سوختگی ، خدایان و مردمان از تیر ناپیدایش در امان نیستند
این تیر سوزان و روان عشق آمیخته است با هم آغوشی و هم خوابگی با چرخشی بر مدار زیباشناسی
این تن کامگی / خالقی مطلق / همره آدمی است و حتا رد پای آن در پرندگان و جانوران و ... هست اما نه بدانگونه که انسان به آن می نگرد !
از تن زن تا تن کامگی '
تن زن ، جانی است شعله ور ،با خمیدگی ها که راز سر به مهرند، از پگاه زیست آدمی تا فردای نا آشکار ! همین راز آشکار نا آشکار ، بر کشف ناشدنی آن دامن می زند ! به همین سبب هیچ دفتری از این معنا خالی نیست !
آنچه مرا شگفت زده می کند ، این تن چرا با همه ی شور و شرش به گفته نصرت :
زن در کنار آینه رویید / زن در میان آینه بنشست / زن در عمق آینه گم شد !
آیا او هم در تن در پی شناخت است و آینه تسلیم خواهش ؟
***
تن شریف آدمی که سعدی از آن یاد می کند ، در زن جلوه ی دیگری دارد ، جلوه ای که فراز نشین است ، یک جور پیمانه دار طبیعت است ، یک جور دل افروز تر از ساغرو می است و سرانجام :
آن کو جهانگیری کند چون آفتاب از بهر تو
اورا هم از اجزای تو سد و تیغ لشکر ساختی / شمس /
ادبیات جهان یک جور مست همین تن و تن کامگی است ، به هر جا که زبانش را بدانی و سرک بکشی می بینی و می خوانی :
http://hellopoetry.com/poem/9912/body-of-a-woman/
Pablo Neruda
Body of a Woman
Body of a woman, white hills, white thighs,
you look like a world, lying in surrender.
My rough peasant's body digs in you
and makes the son leap from the depth of the earth.
I was lone like a tunnel. The birds fled from me,
and nigh swamped me with its crushing invasion.
To survive myself I forged you like a weapon,
like an arrow in my bow, a stone in my sling.
But the hour of vengeance falls, and I love you.
Body of skin, of moss, of eager and firm milk.
Oh the goblets of the breast! Oh the eyes of absence!
Oh the roses of the pubis! Oh your voice, slow and sad!
Body of my woman, I will persist in your grace.
My thirst, my boundless desire, my shifting road!
Dark river-beds where the eternal thirst flows
and weariness follows, and the infinite ache.
ادبیات کهن ما نیز در این ره سرشارست ، ویس و شیرین دو شاهکارند ، این سوتر رسیدم به نصرت رحمانی و کویرش و سپس آنگاه که خود خواند ، شرحی بسیار نافذ از حمام زنانه :
قامت موزون در آب گرم نهان کرد
دست به نرمی کشید بر سر و سینه
لنگ بینداخت آن چه بود عیان کرد
چون به در آمد ز پله های خزینه
شب وصال باز صحنه ای از حجله و شب زفاف یا شب مرادست ، که شاعر آنرا نقاشی می کند :
هنوز از شب به آخر بود یک پاس
که زد در گوهر او نوک الماس
به قفل سیم چون در شد کلیدش
درون خانه جنگی طرفه دیدش
دفین کرده به درج لعل او در
ز گوهر حقه یاقوت شد پر
چو شد می از صراحی در پیاله
شگفته غنچه از یک قطره ژاله
ز فیض ژاله چون در در صدف شد
پیاپی ناوک او بر هدف شد
برهنه تیغ او شد از غلافی
به طخمش واشده در وی شکافی
زده بر نافه اش آهوی او شاخ
نهاده مار او بس سر به سوراخ
http://www.nelsonginecologia.med.br/femsexpsychology_engl.htm
http://sarapoem.persiangig.com/link7/erotismfarsi.htm
https://en.wikipedia.org/wiki/Eroticism