پیغام کوتاه صاحب قلم دشتی ارجمند به من :
خذمت از مونه کُکام. وقت داشتید این محبت را از یکی از بچه هائی
که «آئین نگارش»کلاس شان را تدریس می کردم ، بخوانید !
تورج پارسی
بیستم فوریه دوهزارچهارده
کار معلم آموزش است در هر مکان و زمان ، از همان کلاس اول شاگرد خام می آید تا معلم پرورش و آموزشش بدهد و با یادگیری الفبا در نخستین سال ،کم کم به جهان تازه تری ره ورود بیابد . آنچه از همان نقطه ی آغاز کار معلم را گران بهاتر می کند " اندیشدن " است نه اینکه بسنده بکند به آموزش اندیشه بلکه " اندیشیدن " را بیاموزاند و زمینه ی جستجوگیری را بیافریند تا در شاگرد توان " اندیشیدن " شکل بگیرد و همیشه در پی " چرا و چگونگی " باشد
از جمله درس هایی که پس تر، محیط گفتمان و بیان اندیشه می شود درس انشا است ، درسی که شاگرد اندیشه اش را به دست قلم می دهد و یاد می گیرد که مسئول است . این مسولیت و اندیشدن را در واقع " معمار خوب " سامان می بخشد ، معلمی که در امروز می زید اما در فردا و فرداهای دیگر بال پرواز دارد .
امروز از دوست ارجمندم رضا ستار دشتی پیامی گرفتم ، یکی از شاگردان سابقش نامه ای فرستاده است ! اگر معلم ها نمره می دهند ، شاگردان نیز به معلم ها نمره می دهند ! نامه ی این شاگرد سابق در واقع نمره ای است ، ارجی است ، سپاسی است به معماری که خوب کار کرده و خوب پرداخته است . نامه را خواندم در تاثرم شادمانی موج می زد که پس گذشت سالیان هنوز " معلم " را به اعتبارپیشین و کارکردش ارج می نهند و ..... من با کار و قلم بینای ستار دشتی در همین فیس بوک آشنا شدم و امروز به دوستی اش سرفرازم چرا که هم چنان " آیین نگارش " می آموزاند . به آن شاگرد ارجمند "سعید نوری بوشهری که هم اکنون فوق مهندسی کامپیوتر است و درآمریکا مشغول کار و زندگی ست " درودی و سپاسی که بر زمان استوارست و..
با مهر همیشگی
***
.کپی بخش پایانی قصه ی اوست که در «نخ نما»منتشر کرد
"سال سوم دبیرستان سال طلایی من بود. از هر نظر روی شانس بودم. حالا نام زنگ انشا، کلاس آیین نگارش شده بود. در این چندین و چند سال تنها او بود که ما از کلاسش چیزی دستگیرمان شد و بهره ای بردیم، به ما آموخت داستان کوتاه چیست، شعر نو کدام است، چگونه فیلم ببینیم و به چه موسیقی ای بگوییم موسیقی خوب. ما را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می برد تا برای مان داستان بخوانند و بگویند چگونه روزنامه دیواری درست و حسابی تهیه می کنند و ما را می فرستاد سینما تا فیلم هایی غیر از فیلم فارسی و هالیوودی ببینیم و بعد در موردشان مطلب بنویسیم و در کلاس بخوانیم. او به تنهایی بار دوازده سال را به دوش کشید. در ظاهر او می دانست چه می کند و ما هم برای اولین بار فهمیدیم از ما چه می خواهند. موضوع انشاها زمین تا آسمان فرق کرده بود و باید در مورد آن ها فکر می کردیم و می نوشتیم.اولین موضوعی را که روی تخته سیاه نوشت این بود: «خانه از پای بست ویران است... خواجه در بند نقش ایوان است» یا «حوضی که آب نداره، قورباغه لازم نداره». ما که تا آن موقع جدی گرفته نشده بودیم حالا می بایست یک تنه وارد کارزار ادب و تفکر می شدیم. فقط ما بودیم و شعر نو و داستان کوتاه – نیما یوشیج و احمد محمود، خیام و احمد شاملو. صدای سیاوش شجریان طنینی انداخت بر دلمان و شعله ای شد بر جانمان که تاکنون پابرجاست. «کتیبه»ی اخوان ثالث بغض فرو خورده ما و پدرانمان را ترکاند. نام ماکسیم گورکی به گوشمان خورد و با تئاتر برتولت برشت آشنا شدیم. فیلم «سامورایی» ساخته «ژان پیر ملویل» با بازی «آلن دلون» را دیدیم و فهمیدیم که تصویرها در فیلم چه معنایی دارند و یاد گرفتیم چگونه آن ها را ببینیم و تفسیر کنیم. با «سگ ولگرد» همپا شدیم تا پایمان به دنیای «صادق هدایت» باز شود و با «انتری که لوطیش مرده بود» با «صادق چوبک» آشناشدیم. آخرین موضوع انشا تا هفته ها ما را گیج و منگ کرد: «بین خنجر و دیوار دستی هست. بین خنجر و قلب دستی نیست» توضیحی به آن اضافه نکرد و از ما خواست هر آن چه که می دانیم و می توانیم در موردش بنویسیم. سال ها بعد آن را در یک مجموعه شعر یافتم، بخشی از شعری که با خواندنش معنای آن برایم روشن شد، مانند روز. انشا همان اهمیتی را پیدا کرد که ریاضی و فیزیک و شیمی داشتند و زنگ انشا بهترین زنگ مدرسه شد در آن سال طلایی. یادش به خیر! سعید نوری بوشهری سن دیگو، کالیفرنیا 27 ژانویه 2014
تورج پارسی
روز والنتین
Valentain’s day
یا
Alla hjärtansdag
یا
روز دل در سوئد
تورج پارسی
نیاز می بیند که به این داستانواره ی عشق گذری بکنیم تا شاید بتوان به بلندای عشق که تنها مایه زندگی است دست بیابیم . از آنجایی که عشق و شیدایی وجه مشترک آدمی است . همین وجه مشترک سبب می شود که زبان عشق جهانی گردد . تا جایی که این زبان جهانی در هفت اقلیم یک معنا پیدا می کند بدانگونه که تیک و تاک قلب عاشقان جهان در دستگاه مهر و دوستی نواخته می شود.
بر این اصل بی گمان همه ی روزها ، روز دل است چرا که دل پایگاه مهر است و دوستی . اما اگر روزی به این نام و نشان نامور گشته و همه ی روزها را در خود جا داده است ، باز ازسر دولت عشق است ، باز کسی در ره عشق و دوستی سر باخته است و امضای خونینش در پای قباله ی عشق ، سندی بی همانند به دستان تاریخ سپرده است
به گفته ی رند شیراز :
بحریست بحر عشق که هیچش کرانه نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
آمده است که در قرن سوم میلادی ، در عصر سزار
Claudius
مردان از شرکت درجنگ خودداری می کنند چراکه نمی خواستند آنها یی را که دوست دارند ترک کنند به همین دلیل از پیوستن به ارتش سرپیچی می کنند.امپراتور از سرپیچی جوانان که نشانه ی نفرت از جنگ و عشق به خانه و خانواده است خشمگین شده دستور می دهدعروسی در امپراتوری ممنوع شود و آنهاهم که پیوند نامزدی بسته اند فوراً نامزدی خود را به هم زده و دلدار را ترک کنند. در واقع امپراتور شعار ضد عشق و صلح و دوستی می دهد و تبلیغ جنگ می کند ----- همان کاری که اخوندها در زمان جنگ ایران و عراق کردند ----
جالب است سربازان روم در زمان فابیوس بزرگ سوگند نمی خوردند که در جنگ شهید شوند ، بلکه سوگند می خوردند که زنده و پیروز به خانه های خود برگردند و زنان خویش را شب ها و شب های دگر در آغوش بفشارند .
در این میان کشیشی به نام والنتین از قانون امپراتور سرپیچی می کند و برای مردم جشن عروسی پنهانی برپا می کندو دل ها را در پستو ها به هم پیوند می دهد در واقع در اینجا عشق و نفرت با هم روبرو می شود .
.این مرد از جان گذشته از صدای دلنشینی برخوردار بوده و زمانی که در پرستشگاه مشغول مناجات بوده است رومنس» دلداده اش مخفیانه به پرستشگاه می رود تا صدای والنتیین را بشنود
سرانجام نام والنتاین و نترسیش در میان مردم می پیچد واز دروازهای آهنین کاخ امپراتور هم می گذرد . والنتین دستگیر ومحکوم به اعدام می شود . اماجوانان او را تنها نگذاشته و به دیدارش می رو ند . از جمله دیدارکنندگان دختر زندان بان بود
که پدرش به او اجازه داد که این مرد سرباخته ی عشق را در درون سلول ملاقات کند. این دیدار منجر به عشقی شد که امروزه هم چنان جاری است که حتا منتج به نوشتن این مقاله گشته است ..والنتیوس در روز ۱۴فوریه ۲۶۹ میلادی یعنی روز اعدامش ، نامه ای با امضای خود به دختر زندان بان داد که در تاریخ ماندگارشد
Love from your Valentine
و تاکید او در نامه اش که »عشق ارزنده ترین گنجینه زندگی است و بر من زاری نکنید « در واقع نهایت عشق و علاقه ی او به زندگی را گواهی می کند .
نشانواره این روز همیشه خوشبخت دل پر تپش است ، گل سرخ نیز همین معنا را می رساند و به همین دلیل است که گفته می شود :
گل سرخ همیشه گل سرخ است حتا اگر در یک گلدان شکسته باشد !
در سال ۴۹۶ میلادی از سوی پاپ
Celasius
جشن روز ۱۴ فوریه رسمیت یافت اما آنچه که باور این قلم است، این روز از دولت سر عشق جهانی شد چرا که از دل بود و بر دل ها نشست .
از ۱۳۷۰ میلادی این جشن در انگلیس و شمال فرانسه رواج یافت به طوریکه واژه ی والنتین به معنای نامزد کردن شد .این جشن در سال ۱۹۰۰میلادی در امریکا رواج پیدا کرد ، نخست بانویی به نام
Eshter Howland
بانی این جشن شد تا امروز که از جشن های معتبر امریکاست . شایان توجه است که این جشن از امریکا به فنلاند و از طریق فنلاند به سوید وارد می شود . نخست در سال ۱۹۵۶فروشگاه بزرگ
Nk
آغازگر این جشن می شود که به نام
Alla Hjärtansdag
شهرت پیدا می کند ، اما از سوی مردم استقبال زیادی نمی شود ..تا اینکه از سال ۱۹۶۰ کم کم مورد توجه واقع شده و از سال ۱۹۹۰ جنبه عمومی به خود می گیرد. .
Happy Valentine‘s Day
هوای پس از بارانی تو ای همیشگی
تورج پارسی
نگاهت پس از باران غزل سرود
به ترنمی به فاصله ی خط میانی ثانیه و رویا
و من نشستم
به یاد همه ی لحظه هایی که
بودی و بودم در نی و می و ساقی .
هوای پس از بارانی تو
به بلندای صبوری من و سکوت آینه ها .
شگفتا از این همه بردباری نجیبانه ی باران
و شتاب من که منتظر هوای پس از بارانم .
هوای پس از بارانی تو ای همیشگی ......
نهم فوریه دوهزار چهارده . اپسالا
در زندگی زخمهایی هست !
تورج پارسی
دو شنبه بیست و یکم فوریه دوهزار چهارده
برخی هنگام آنچنان داغانم که می روم می روم تا می رسم به هدایت /ناگفته نماناد که مکان و زمان در هر شرایطی همان است که بود /جای هدایت می نشینم ، این همه ناخوانی هارا که می بینم ، این همه تعبیرات شگفت آور که از حلقوم " رجال " ها بیرون می پرد ! این همه باورهای چرکین " "حاج آقا " ای و بوی گند فاضلاب پر پارادوکسی که در کوچه ها جاری است و..... از جای هدایت پا می شوم و فریاد می کشم :
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد.......... و آخر کار روی زخم های زندگی می نویسم : تنها مرگ است که دروغ نمی گوید ....