چشمان تو
تورج پارسی
آسمانی که به اند ازه تنهایی من آبی بود
مثل چشمان تو بود
جون دوهزار ده فرودگاه ریکجاویک
Gabriel García Márquez
آخرین خبر :
گابو رفت اما سد سال تنهایی ماند .....
حسرت و تنهایی انسان
تورج پارسی
هیچ واژه ای نبود
تنها در گذرگاه آن لحظه،
دردی بود ، درد
که چمپاتمه زده بود
می گریست بر مرگ انسان
و شاید ، شاید
آخرین انسان .
اینک یافتند در زیر خاک سیاه
سنگی که بر روی آن
مرثیه ی آخرین انسان حک شده بود.
آخرین انسان در حسرت و تنهایى مرد
اگرچه آزاد بود و آزاد بود و
آزاد.......
۳۰ مارس ۲۰۰۱
کتاب عشق برای خودکامگان خواندن
تورج پارسی
چهار شنبه شانزدهم اپریل دوهزار چهارده
کتاب عشق برای خودکامان خواندن همان " آب در هاون کوبیدن و چراغ در باد نگهداشتن " است .
عشق خط و پیمان نانوشته ی روزگاران است خایماکا
تورج پارسی
آدینه دهم اپریل دوهزار چهارده
https://www.youtube.com/watch?v=eaQW5jWMu8Y
خایماکا !
اگر در گذرگاه های بی چراغ روزگاران
عشق را دیدی
کنارش بنشین و دوباره الفبای گرمینه ی بودن را مشق کن
تا نگاهت بی شمار و تازه بشود ، جان بگیری !
عشق خط و پیمان نانوشته ی روزگاران است
شهر بی در و دیوار رویا هاست خایماکا !
خایماکا پیرمردی است که همیشه ی همیشه ها
درحاشیه ی غربی رودخانه با کلاهی از پر عقاب تنها می نشیند
و یک بند با صبوری به خورشید می نگرد
به هنگام و بی پرده کنارش بنشین
تا سکوت صدای عشق را بشنوی ،
تا سکوت صدای عشق را ببینی
و در سایه سار بی دریغش بیاسایی تابه خود برسی !
با بوی قهوه و شراب برو خایماکا
تا آفتاب غروب نکرده کنارش بنشین
و گر نه برای همیشه به کوه باز خواهد گشت .
پیرمرد لحظه ها را دانه به دانه می شمارد !
تا دیر نشده کنارش بنشین
رهگذر مباش خایماکا !
رهگدر مباش !