جنایت محکوم است ! جنایت مقدس وجود ندارد !
تورج پارسی
دوشنبه شانزدهم نوامبر دوهزار پانزده
روزگار سخت تاریکی است ، روزگاری دلگیر ، روزگاری بد فرجام ! آنروز پنج بامداد بود که بی بی سی را روشن کردم ، روزگاری که تاریک ، جانی و.... می دانستمش بدتر از آن بود که گمان می کردم ! باز سیاهی روشنایی را می بلعید ! باز روزگار خون می طلبید و مردمان را به مسلخ می برد !
در فرهنگ سیاسی ندیده و نخوانده بودم که تروریسم یک بار ه نام " دولت " بر خود نهد و به جهان بتازد و دریای خون راه بیندازد و نتوانند جلوش را بگیرند !
پرسش این است که کی یا کدامین دولت چنین " دولتی " را خلق کرد تا چنین به روزگار مردمان بیاورد !
نیک پیداست که پشت سر این گروه وحشی و جانی دستانی هست ، صاحبان سرمایه ها یی که چنین دولتی را رقم زدند ! البته برای دفاع از حقوق بشر !! یعنی این همه کشته که بر زمین ماند ه ، بشر نبوده و نیستند !!! البته !!!!
جنایت محکوم است ! جنایت مقدس وجود ندارد !
مکان مهم نیست در هر کجا و هر زمان دستی از آستین بر آمد تا خونی بر زمین بریزد محکوم است !
آن خدایی هم که اگر به چنین جانیانی اجازت به خون ریزی بدهد محکوم است ...
آنانی که قربانی می شوند مهم نیست که ملیت شان چیست . دین شان شان ، جنسیت شان و.... چیست
باید قتل عام آنها را محکوم کرد و در کنار هم از حقوق انسانی آنها دفاع کرد ...
قهوه درست کرده ام ، در کپ قهوه شکل هایی نمایان می شوند برایم جالب و به دید هنر آنی به آنها می نگرم ! اما این بار با همه ی تلخی های روزگار دولت عشق را دیدم ، دولت مهر را دیدم !
مولانا از دیو و دد افسرده و چراغ به دست به دنبال انسان می گشت امروز هم پیرمردی به نام تورج پارسی را می شناسم که در خانه اش نشسته و در کپ بامدادی اش شکل مهر را می بیند !
یعنی از زمان مولانا تا به امروز کز دیو دد ملولیم به راستی !!