دیدار با مهندسان جوان


دیدار با مهندسان جوان
تورج پارسی
یک شنبه نهم فوریه دوهزار چهارده
امروز  در کدبانو رستوران ایرانی شهر اپسالا با دو تا مهندس جوان ایرانی  مژده و نفیسه ناهار خوردم! برای دیدارم آمدند و سپس با پروازی به کشور محل زیست شان رفتند ، سه ساعتی در خدمت شان بودم ، درس خوانده های ایران هستند ، درکارشان موفقند و سرفراز. نکته ای که بسیار چشمگیر بود نگرش این دو بود به جهان بیرون از محدوه های ذهنی و تک بعدی ! نگاهی بالاتر از مرزهای میهنی در حالی که دل دربند میهن شان هم داشتند ! به کشوری آمده اند  با باعتماد به خود و مورد احترام کشور میزبان.
درهمین نشست سه ساعته تفاوت نسل ها  را می توانستم ارزیابی بکنم  ! نسلی که دیگر نمی توان به خاطر جنسیت محدودش کرد ، در قفس گذاشت تا خودرا به شکلی از شکل ها پنهان بکنند ، چون دوران دیوارهای چین و سقف زدن بر آسمان گذشته است ، آفرینشان  گفتم سپس بدرودی و سپاسی و گلی زیبا که نثارم کردند ..... هوا بارانی بود اما پیاده راه افتادم و در راه به تلاشی که برای یاد دادن به بال های خود می کنند آفرین ها گفتم .... با مهر همیشگی

‫هفتم بهمن / زاد روز پرویز فنی زاد‬



‫روزهای هفته هم برخی هنگام گریزانند ، هفتم همین بهم هم پیوندی دارد با پرویز فنی زاد مردی که زندگی زود رهایش کرد ، به همین مناسبت آنچه در گذشته نوشتم باز نشر می دهم .‬

 تورج پارسی

‫هفتم بهمن / زاد روز پرویز فنی زاد‬

هنر آرامش خاطر انسان در گذرگاه هستی است و از سویی  آفرینش  "جهانی دیگر "در هستی است ! اگر نیچه زندگی بدون موسیقی را " سوتفاهم بزرگ " دانست این قلم  آنرا گسترده ساخته و زندگی بی هنر را فاجعه می داند ! هنر گام تازه و سخن تازه تر است و به همین دلیل در دایره ی محدود نمی گنجد ! از آنجایی که هنر را زیر واژه ی " باید " نمی توان به زنجیر کشید ، پس هنر آزادست ، هنر جاری است ،هنر پرواز می کند ، هنر مرز نمی شناسد ، هنر تقلید کردنی نیست ، چرا که مرگ هنر در تقلید است ! هنر آن چنان آزادست که بند " تقدس " را پس می زند چرا که تقدس یعنی : تفکر در بسته ی سنگی ! و تفکر دربسته ی سنگی نقد پذیر نیست و تفکری که نتوان نقد کرد یعنی ایستایی مطلق یعنی ........
در عمرنیمه  جاریم همیشه یک رابطه ی تنگاتنگ با هنر داشتم ازموسیقی تا تاتر از تاتر تا سینما از ....... و........ تنها تماشاگر نبودم ، تماشاگری بودم پرسان ، تماشاگری که تغیر خودرا در عرصه ی هستی از منظر هنر هم جستجو می کرد به همین دلیل با دیده ای بس پرسشگر ، هنر را دنبال می کرد تا بتواند به درک " هنرمند " برسد ! در زمینه و تاتر و سینما بسیار دیدم و بسیار اندیشیدم نخستین بار در فیلم رگبار " با نام پرویز فنی زاده آشنا شدم ! پرویز فنی زاده معلمی را به نام حکمتی به من آموخت ! به دنبال حکمتی همه ی آموزگاران و دبیرانم را مرور کردم برخی هنگام با شخصیت حکمتی مماس می شدم ! برخی هنگام آن هنرپیشه روس را به خاطرم می آورد و سرانجام پس از تنگسیر و دایی جان ناپلئون کنار پرویز ایستادم ! هنرمندی که خودش بود ! خودش نه کس دیگری ! پرویز از تبار خود بود پرویز تعریف تازه ای از هنر رئالیستیک بود ، اما دریغا دریغ که همچون دل سوخته ی موسیقی داریوش رفیعی او هم پرپر شد !  هنرمند بهروز وثوقی از اعتیاد فنی زاده برایم تعریف کرد  ،بی گمان پرویز از تبار خود بود و هنر ،زندگی او بود و او  .......
فنی زاده در راه اعتیاد درگذشت/  از زبان محمد علی کشاورز
با پرویز فنی زاده ۲۵سال دوست و همکار بودم. او ابتدا مصحح روزنامه اطلاعات بود و بعد به تئاتر علاقمند شد و به کلاسهای حمید سمندریان رفت. پس از آن در اداره تئاتر ماند و همان جا استخدام شد. استعداد نابی بود و من هر بار با او همبازی می شدم چیز جدیدی در بازی اش می دیدم اما متاسفانه معتاد شد. ده دوازده بار برای ترک در بیمارستان خواباندمش ولی ترک نکرد و در این راه هم درگذشت. به همبن دلیل به هنرمندان می گویم همیشه سرتان در لاک خودتان باشد و از جماعت سرمایه دار دوری کنید که شما را بیچاره می کنند. متاسفانه پرویز از وقتی با این عده حشر و نشر پیدا کرد به اعتیاد دچار شد.
هر چه گفتم پرویز جان تو هنرمندی تو برای خودت گنجی هستی گوش نکرد. دفعه آخر در بیمارستان کیان بستری اش کردم. هر روز بهش سر می زدم. یک روز رفتم و دیدم نیست. داد و فریاد راه انداختم و گفتم این کجاست؟ دیدم بعد از نیم ساعت شنگول و سرحال آمد. به رفیقم گفتم:«صابر پاشو بریم این رفته مواد زده!» فنی زاده گفت:«چرا پولتان را برای دوا و درمان من خرج می کنید؟ بدهید به خودم می دانم باهاش چکار کنم.» سر «دایی جان ناپلئون» هم خیلی باهاش حرف زدم اما گوش نمی کرد تا اینکه پس از انقلاب در نیمه های بازی در فیلم «اعدامی» جانش را از دست داد.

آنروز هم برف می آمد و بهمن هم بود


آنروز هم برف می آمد و بهمن هم بود که با بانو " ل " به دیدنش رفتم نخستین بار ،به گمانم سال چهل شش بود سرشار بود از امید ، همان امیدی که در مهندس آشورپور دیدم در دیدار ! اینک نیز ماه بهمن است و ایران در سپیدی برف ، سپید رو گشته است !! یادش همیشگی است نزدم و ..... ........

برآ، ای آفتاب، ای توشۀ امید!
« برآ، ای خوشۀ خورشید!
« تو جوشان چشمه‌ای، من تشنه‌ای بی‌تاب.
« برآ، سر ریز کُن، تا جان شود سیراب.

موسیقی پاسخی است به پرسش های دل


موسیقی پاسخی است به پرسش های دل
تورج پارسی
آدینه  هفتم فوریه دوهزار چهارده
موسیقی پاسخی است به پرسش های دل ، دلی که پرسشى نداشته باشد بی گمان پاسخی هم نخواهد داشت . خط میانی پرسش و پاسخ تعین کننده ی رابطه ی انسان است با موسیقی . از سوی دیگر اگر زمینه ى پرسش در انسان باشد موسیقی می تواند آنرا برانگیزاند .پس هنگامی که از موسیقی می گوییم نوازندگان ، خوانندگان ، ترانه سرایان و آوای پرندگان و حتا وزش نسیم و باد  را هم مطرح می کنیم .


آهنگ ساز ، ترانه سرا و خواننده  برای خود نمی سازند ، نمی سرایند و نمی خوانند بلکه برای ما می سازند ، می سرایند و می خوانند به همین دلیل هم انباز لحظه های ما هستند ، در لبخندمان در مویه مان با مایند ، و این نیاز روحی آدمی است ، باید به نام کهن ترین میراث طبیعت از آن نام برد .  این نیاز از کودکی آغازمی شود برای نمونه  لالایی مادران یا پا فراتر بگذاریم بنا بر یک پژوهش دانشگاهی هنگامی که زنان در دوران بارداری به موسیقی آرامش بخش  گوش می کنند روی بچه ای که در شکم دارند اثر می گذارد . با شرح بالاست که به گفته ی کریستف ویلی بالد گلوک Christoph Willibald Ritter von Gluck

موسیقی دان آلمانی قرن هیژدهم می رسم که :


موسیقی ابتدا وانتهای زبان است .

موسیقی زبان دیگر جامعه است .