دیروز سوم جون پس از مسافرت یک ماهه به دیار عمو سام !!! به کشور سلطنتی سوئد برگشتم . شعر کولی را دو سال پیش در روز چهارم جون در ویرجینیا سرودم امروز چهارم جون است آنرا باز نشر می دهم ،،،،،،،،،
روبروی خانه ی من در بیابان
تورج پارسی
روبروی خانه ی من در گرمازار بیابانی دورتر ،
زنی است کولی
با گوشواره ای از فلس ماهی
و خلخالی از جنس " شور و دشتی " .
او شب ها عریان می شود
تا ماه ، دورگرد نقرفام
در دستگاه " سه گاه "
بر اندامش که از جنس سبزه و شعرست بوسه بزند.
آنگاه که دورگرد نقره فام در خود می خزد
در گوشه ای خوار و زار
ستارگان به بزم کولی می آیند
و من که همسایه ی خاربیابانم و خانه ام نه در دارد و نه دیوار
به تماشای شبانه ی کولی می نشینم
که می تازاند زندگی را و من را و خلخال ها را
در گستره ی همه ی تنهایی ها .
چهارم جولای ۲۰۱۰ ویرجینیا
أنان
که از بهشت و شکل اجباری ان دم می زنند همآنانی هستند که بر روی زمین
جهنم ساخته اند !!!! و گر نه " که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت !!!!!
تورج پارسی
تاچند زنم به روی دریا ها خشت
بیزار شدم ز بت پرستان کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت