تا آواز پرنده راهی نیست ، می آیم با گلی به رنگ عشق وکودکی تو ، با برگ هایى پر از بیدارى و شوق ، تا بودنت را ، در نور ، در شور ، در برگ برگ شناسنامه ى گل روزا در دست های آبی زمان جشن بگیرم .
یادت می آید پیر مرد را ، که رخت هایش از جنس فلسفه و شعر بود، وهمیشه ی خدا می خواند، "انسان پایانی ندارد" یادت می آید، آرام می خواند همچون لالایى ، انسان پایانی ندارد ....
تا آواز پرنده راهی نیست، می آیم با گلی به رنگ عشق وکودکی تو ،. و کلام آبی پیر مرد که همیشه می خواند . انسان پایانی ندارد یادت می آید ؟
اکتبر ۹۷ اپسالا
تورج پارسی
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ