روزی دیگر در زندگیم
تورج پارسی
برخی گل ها سرشارند از شعر ، نگاهی دارند پر از ترنم و تبسم ، البته اگر انتظار بوی خوش گل های ایران را که در زیر آفتاب سوزان آن دیار پرورش می یابند نداشته باشید . و به زیبایی آنها بسنده بکنید، بی گمان از دیدنشان سرشار خواهید شد . به عادتم در پیاده روی های روزانه اگر گلی ببینم که زیبای اش مرا از جا می کند، شکارش می کنم ، از سویی خانواده هایی که در تابستان این همه سبز و بوستانی سوئد باز در خانه و بیرون از خانه گل می کارند و بر زیبایی ها می افزایند به راستی آفرین دارند ، اینان نیز مرا می بینند که دوربین به دست در انتظار دمی هستم که شکار بکنم این همه شعر و غزل طبیعت را .
و به یاد سعدی افتادم و ناجاودانگی گل پس به " گل " ستانش شتافتم :
" بامدادان که خاطر باز آمدن و بر رای نشستن غالب آمد ، دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضمیران - نازبو سپرغم - فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی نیست و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند : هر چه نپاید دل بستگی را نشاید . گفتا طریق چیست ؟
گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران ، کتاب " گلستان " توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول - *درازدستی - نباشد و گردش زمان عیش ربیعش به طیش خریف - مبدل نکند .
به چه کار آیدت ز گل طبقی از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد این گلستان همیشه خوش باشد
نزهت-= شادمانی
فسحت = گشادگی
ربیع = بهار
طیش = خشم
تطاول = درازدستی
خریف = خزان
سعدی می دانسته که طبیعت ، گل را فقط برای چند روز مجال نمایش داده است و لی آفریده دست آدمی را عمری بیش است اما همین آدمی آفریده خود را "گل "ستان نام می دهد تا باز رنگ روی طبیعی به خود بگیرد .
و زنان و مردانی را می بینی که سگ خود را به گشت روزانه می برند ، برخی از سگ ها از دیدن غریبه غرشی می کنند برخی نیز بی اعتنایند ، یکی از این روزها پیر زنی با سگش می آمد , سگی از نسل شفرد انگلیسی ، پیرزن انگلیسی دستپاچه شده بود ، سگ می خواست به طرف من بیاید و بند را می کشید ، سرانجام از دست پیرزن خود را رها ساخت به طرف من آمد نشستم کنارم ایستاد نازش کردم همانند کودکی آرامش نشان می داد ، پیرزن خشنود بود که مشکلی پیش نیامد، گفت برخی از سگ می ترسند و حتا برخی از مردم خاورمیانه سگ را نیز نجس می دانند ! اما تجربه ی سگ داری به من می گوید که سگ ها نزدیکان به طبیعت را می شناسند ، به سوی آنها می شتابند با کشیدن سر و گوش خود به کفش شان مهر نشان می دهند ! به پیرزن بدرود می گویم به یاد سگمان " تدی " می افتم که در دوران شاگرد مدرسه ای داشتیمش ، حمامش می کردیم و بازی می کرد به شادی و شادمانی .
به نجس بودن سگ می اندیشم ، به ویژه اگر سیاه هم باشد که اسلامش از نوادگان شیطان می داند ! و به یاد سگ ولگرد هدایت می افتم
در اینجا نکاتی چند را از مقاله ی استاد زنده یاد پورداود درباره ی سگ می آورم ، استاد در کتاب ایران باستان رویه ۲۰۲ می نویسد : عقیده به به جانواران پاک و نا پاک و چرندگان و پرندگان و ماهیان حلال و حرام و مکروه از دین یهود به اسلام رسیده است ... سقراط فیلسوف نامور به سگش سوگند یاد می کرد .... به گفته ی پلینیوس دانشمند رومی نخستین سده میلادی نام جزایر کاناری از واژه سگ است *. سگ از جانورانی است که ایرانیان در زمان بسیار کهن ارزش انرا دریافتند , و مورد نوازش آنان بود . ... سگ در ردیف اسب و شتر ، گاومیش بود و در نامه ی دینی ایرانیان به نگهداری آن فرمان رفته است . این جانور در اوستا اسپن
espan
در سانسکریت
svan
در بسیاری از گویش های کنونی مانند دری زرتشتیان ، کاشانی ، خوانساری، آشتیانی و ماسوله ای و سمنانی این واژه سپه یا اسپه مانده است ، اسپاهان به معنای سپاه و هم به معنای سگ است .
به کتاب وندیدا د نگاه می کنم در فرگرد پانزدهم بخش یکم جرم هایی در رابطه با آسیب رسانی به سگ آمده است :
/اگر کسی استخوانی بسیار سخت و ناجویدنی یا خوراک بسیار داغ به سگ گله یا سگ خانگی بدهد.
/ اگر آن استخوان چنان در میان دندان ها ی سگ فرو رود یا در گلوی او گلو او گر کند یا خوراک داغ چنان دهان و زبانش را بسوزاند که آسیبی ماندگار بدو برسد و بمیرد .
/ اگر کسی ماده سگی آبستن را بزند یا با دویدن از پی وی یا با فریاد زدن یا با هم کوفتن دست ها بترساندش .
/ اگر ماده سگ در گودالی یا چاهی یا چاهی یا پرتگاهی یا رودخانه ای یا جویی بیفتد و آسیبی ماندگار بدو برسد و بمیرد، این گناهی است که زننده یا ترساننده ی سگ را .
این جرم ها نا بخشودنی بوده است ،
http://ketabkhaneyegooya.blogspot.com/2006/06/blog-post_115027862155510470.html
English Shepherd dog