طعم سادگی
عبدالله جهانتاب
آدم های ساده را دوست دارم. همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند. همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که برای همه همیشه هستند. آدم های ساده را باید مثل تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد. عمرشان کوتاه است؛ بس که هرکه از راه میرسد درس ساده نبودن بهشان می دهند. آدم های ساده را دوست دارم. بوی ناب آدم می دهند.
زندگی جالبی داریم. یعنی دایره ی لغات جالبی داریم. روبه روی هر کلمه مخالفش وجود دارد. شاید بعضی به من بگویند: خب خسته نباشی. این که نکته جالب وعجیبی نیست... اما از نظر من هست. چرا که ما همین کلمات مخالف را روی دیگران می گذاریم و راجع به آن ها قضاوت می کنیم!
به عنوان مثال می گوییم: این حرف ها از تو بعید است؛ زرنگ باش. آدم ساده به هیچ دردی نمی خورد! اما من سادگی را دوست دارم. برای این که نگویید همیشه کلی حرف می زنی موضوع را می شکافم و باز می کنم. می دانم که می دانید مفهوم سادگی از نظر هر شخصی متفاوت است! بعضی سادگی را در لباس و غذا و از این قبیل می دانند.
بعضی در نوع حرف زدن و برخورد کردن. و هر شخصی یک جور!!
اما من می گویم سادگی مثل کودکی است که به لحظه قهر می کند، به لحظه آشتی می کند، به لحظه فریاد می زند، به لحظه قهقهه می زند! و هیچ گاه کینه به دل نمی گیرد. کاش همه ساده بودیم