من آواز خواندم ترا رهگذر
تورج پارسی
من آواز خواندم ترا رهگذر
من آواز خواندم ترا
اگر چه زمانه سرد بود و پلشت
اما من از حنجره ی سکوت آواز خواندم ترا
و بشارت آب و آینه دادم
از رویش سبزینه های دل گرم ، قصه ها گفتم
و حتا یادم هست در بن بست همه ی واژه ها گفتم
که دیر یا زود آفتاب خواهد زد
و پرستوها با آرایشی تر و تازه به لانه باز خواهند گشت
اما تو پشت عدد های خسته و بی حوصله گرفتار جنگ ایران و توران بودی
بی آنکه بخوانی یا بدانی که
اروسان خرد باورشاهنامه همه انیرانی بودند .
من آواز خواندم ترا رهگذر
من آواز خواندم
پاناما سیتی ، پاناما ، هشتم اپریل دوهزار و دوازده