بخش چهارم
فلسفه ی جشن های ایرانی
تورج پارسى
در فلسفه ی ایران کهن ، ناپایداری جهان به معنای ناپایداری زندگی نیست ،
چرا که زندگی در جهان ناپایدار یا به گفته ی حافظ » جهان بی بنیاد «
قانونمندی خود را دارد . زندگی سرشار از زیبایی است
و انسان در آن پرامید و بی بیم در راستای مسئولیت خود گام بر می دارد تا
بتواند از بار بی آیین اندیشه های " اهریمنی " کاسته و بر اساس نیک های سه
گانه ، با شادمانی به آبادانی جهان پرداخته و شایستگی زندگی جاودانه بیابد .
بر این اصل و بنیان دریوزگی و قلندری ، و نکوهش جهان مادی بی معناست .
منفی گرایی یعنی پشت کردن به دنیا مذموم شمرده و عشق به هستی را در هر گام
نیک خود جلوه گر می سازد و چشمان ستایشگر و نیایش بر خود را بر همه ی داده
های هستی می دوزد ، نیرو می گیرد و نیرو می بخشد و میدان عشق را همچون
سمندر در آتش با شیدایی طی می کند . پویش او بر مبنای اعتبار و باور به
قانون "اشا "ست و در" جام جهان بین " او زندگی کنونی تدارکی برای جهان
پسین نیست . انسان این آیین در گسترش جهان و تکامل و رسایی آفرینش همراه و
همگام هستی است . او گناهکار ازلی نیست که در به روی ببندد و نفس خویش را
به طناب بکشد تا به رستگاری دسترسی یابد . رستگاری در گام های بلند نیک
اوست . اصل گزینش بر پایه " اندیشیدن " و سنجیدن استوارست و انسان با
خردمندی این نیوشیده است :
ای مردم
بهترین سخنان را ،
به گوش و هوش بشنوید ،
وبا اندیشه ی روشن و ژرف بینی آنهارا بررسی کنید ،
سپس هر مرد و زن از شما ،
از این دو راه نیکی و بدی ،
یکی را برای خود برگزینید ،
این آیین را پیش از آنکه ،
روز بزرگ فرا رسد دریابید ،
و این پیام را به دیگران بیاموزید .
اینک آن دو مینوی همزاد که در آغاز ،
در اندیشه پدیدار شدند ،
یکی نیکی می نماید و آن دیگری بدی را ،
و میان این دو " دانا " راستی را بر می گزیند نه نادان را . یسنا هات 30
چنین نظام فکری " حق گزینش " را به انسان ارزانی داشته و " خرد " را
عصای دستش قرار داده است تا با آن مرز میان " درست " و " نادرست "
راتشخیص دهد . برای چنین انسانی سرنوشت از پیش تعیین و مقرر نگردیده بلکه
سرنوشت پدیده ی خرد ، بینایی ودانایی اوست .به گفته ی خردمند توس :
"خرد " رهنمای و خرد دلگشا ی "خرد "دست گیرد به هر دو سرای
از او شادمانی وزویت غمیست وزویت فزونی وزویت کمیست «
از اویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد ، پای دارد به بند
شادی ، مرگ ، مویه و شیون
" شادی " در آیین ایرانی بنیانی پر اعتبار دارد . نگهی کوتاه به راز و رمز
آفرینش به روشن شدن مطلب یاری خواهد داد . بنا بر آنچه در بندهش آمده است ،
آفرینش مادی در شش گاه در راستای یک سال سامان یافته است . نخست " آسمان "
و به یاری آسمان " شادی " آفریده شد .... و در ششمین گاه یا آفرینش آخرین ،
گیومرتن یا انسان میرنده پرهیزگار هستی می یابد .
پس شادی از
نخستین گاه آفرینش ، با هستی همزبان ، همزمان و همگام است . اینجا این
موضوع روشن می شود که شادی به نشانه ی درون مایه هستی از ویژ گی های آفرینش
است . مطرح شدن شادی به عنوان یک اصل عمده دراین نظام فکری بسیار شایان
نگرش است .
اگر نیستی را در برابر هستی بنهیم معنای شادی را در این
اندیشه باز و گویاتر می سازد ، چرا که شادی ، نیک کرداری و پایه ی اعتماد
آدمی است در زندگی . اگر چه مرگ را نقطه ی پایانی زندگی آدمی می دانند ولی
در همین ختم آغازی و وصلی هست یا به بیانی دیگر سیکل دیگری بر مبنای نظم
گیهانی اشا می آغازد .
این چنین است که در آیین ایرانی بر مرگ
تن روا نمی باشد ، چرا که مویه و ماتم شگرد دیگر اهریمن است تا انسان را
به ورطه بیزاری از هستی انداخته و از بار اعتمادش بکاهد . مویه خزان لحظه ی
آدمی ، زنگ کرکننده ای است که حتا " زمین را هم ناشاد می کند .به همین
دلیل ایرانی به ستایش و نیایش منش نیک و کار می ایستد تا در برابرتباهی و
تاریکی و شیون و مویه پایداری کند .
منش نیک را می ستاییم ،
پایداری در برابر تاریکی را ،
پایداری در برابر شیون و مویه را . یسنا 71 بند 17
بازتاب چنین اندیشه ای را در هیژده سنگ نبشته ی شاهان هخامنشی از
داریوش بزرگ تا اردشیر سوم به روشنی می توان دید :
بغ بزرگ است اهورا مزدا ،
او که این بوم » زمین « را آفرید ،
او که این » آسمان « را آفرید
او که » شــــــــادی « آفرید ،
مردم را
بر مبنای چنین آموزشی است که ایرانی می کوشد تا راستی را در کارهایش از
میان نبرد ، باچشمانی روشن و پاک به زمین و خورشید و ..... بنگرد . دستان
را برای آبادانی بکار ببرد و از روی خرد بر دامنه ی روشنایی بیفزاید .
برآمد نهایی چنین بینشی تبلور شادی است در جهانی که به گفته ی داریوش شاه
شاهان در نقش رستم : اهورامزدا آنرا زیبا آفریده است .
هستی
زیباست و انسان بخشی از این زیبایی است و زایش او نیز سزاوار نیایش و شادی
است از این جهت بنا به گزارش هردوت : ایرانیان نخستین مردمانی هستند که
زادروز خود را جشن می گیرند و به شادی می ایستند . در گفتگوی سقرات
وآلکیبیادس هم سقرات اشارتی دارد به همین معنا :
همین که فرزند نخستین
شاه که وارث تخت و تاج است به جهان می آید جشنی بر پا کنند و پس از آن نیز
هر سال در تمام آسیا روز تولد شاه جشن می گیرند ، حال اینکه از تولد ما به
قول آن شاعر کمدی پرداز ، همسایه هم با خبر نمی گردد *
در این بینش زندگی و شادی همزاد و همراهند . اگر جشن های سالیانه را جمع بندی
کنیم این گفته آشکارتر می شود :
۱ـ جشن سوری ، فروردگان
۲ ـ گاهانبارها . ( 6 گاهنار * پنج روز = ۳۰ روز جشن )
۳ ـ نوروز ( نوروز کوچک ، نوروز بزرگ زادروز اشو زرتشت ، سیزد به در)
۴ـ دهم فروردین جشن سد در .
۵ ـ هفدهم فروردین جشن سروش
۶ ـ نوزدهم فروردین فروردگان . در چنین روزی مردمان به دشت و دمن می رفتند .
۷ ـ سوم اردیبهشت جشن اردی بهشتگان جشن آتش
۸ ـ ششم خورداد جشن خردادگان
۹ ـ ششم تیر جشن نیلوفر
۱۰ـ سیزدهم تیر جشن تیرگان به مدت ده روز
۱۱ـ هفتم امرداد جشن امردادگان
۱۲ ـ چهارم شهریور جشن شهریورگان جشن آتش
۱۳ـ هشتم شهریور جشن خزان
۱۴ـ روز اول مهر جشن خزان
۱۵ـ شانزدهم مهر جشن مهرگان
۱۶ ـ دهم آبان جشن آبانگان
۱۷ـ اول آذر بهار جشن
۱۸ـ روز نهم آذر جشن آذرگان جشن آتش
۱۹ـ سی آذرماه جشن یلدا یا شب چله زادروز مهر
۲۰ـ روز اول دی یا هرمزد روز جشن دیگان یا خرم روز
۲۱ـ روزهشتم ماه دی ، دی جشن
۲۲ـ روز چهاردهم دی سیر سور یا جشن سیر. در این روز همه ی خوراکی ها باسیر پخته می شدند .
۲۳ـ روز پانزدهم دی ، دی جشن
۲۴ ـ شب پانزدهم دی جشن گاوگیل یا پیروزی بر تورانیان
۲۵ ـ روز بیست و سوم دی ، دی جشن
۲۶ـ روز دوم بهمن جشن بهمنگان
۲۷ـ روز پنجم بهمن ، جشن سده نوسده یا پیشواز از جشن سده
۲۸ـ روز دهم بهمن ، جشن سده یا کشف آتش
۲۹ـ روز پنجم اسفند جشن اسپندارمز یا جشن زنان
۳۰ ـ روز شانزدهم اسفند جشن مشک یا مسک تازه
۳۱ ـ روز بیست دوم اسفند جشن باد بره
با این آمارگیری در راستای ۳۶۰ روز سال هفتاد و سه جشن برگزار می شد تا » جهان زیباآفریده مزدا « را زیبا تر سازد .
در اینجا نیاز می بیند
*دوره آثار افلاتون جلد دوم رویه ۶۵۷ ترجمه محمد حسن لطفى شرکت سهامی انتشارات خوارزمی