دربسته به روی خود ز مردم


دربسته به روی خود ز مردم
تا عیب نگسترند مارا /  سعدی
تورج پارسی
شنبه سی ام نوامبر دوهزار سیزده

در این سی و چند سال  " داد و دادخواهی " اسیر پنجه ی  " بی دادها  "بوده  است هم در محیط طبیعی و هم اجتماعی !
چون آگاهانه وارسی بکنیم ، بی آنکه پا از دایره خرد بیرون بنهیم و از "دل آزرده "  دست به دامن ناسزا ببریم ، به این جا خواهیم رسید که   " مدیریت " را به دست نا مدیران سپردند و کشور را همه سویه به تباهی کشانیدند که نمونه ی بارزش هشت ساله ی آن اهریمن خو ی بد منش بود که بوی گندش جهانگیر شد ! پلشتی از پلشتان زمانه !
در اینجا باز  به رند شیراز پناه می برم که  درست در قرن چهاردهم میلادی از اسباب بزرگی/تخصص و کارشناسی /سخن به میان آورد و بر آن تاکید کرد، چنانچه امروز هم کار جهان بر کارشناسی می چرخد ... ......
حال کار ناشناسان می خواهند باز گلی دیگر بر سر کشور بزنند کارون را خشک بکنند تا جای دیگر را به حساب نا حساب خود به آب برسانند !‌ هر چند که همه جای ایران سرای من است و بی گمان هم سرای من است اما ! و اما !
به راستی در پنجاه و پنج درجه گرمای اهواز و خشکی کارون تصمیم به نابودی مردم این منطقه گرفته اند ؟
بگذارید کارشناسان  واقعی چاره ساز گردند !
***
آقای دکتر روحانی !  بارها گفته اید که مدیون رای مردم هستید پس می باید که خدمتگزار و پاسخگوی مردم باشید !
 می باید جلوی تکرار دوره ی احمدی نژادها را بگیرید ! مردم هوشیار  و نیازمند به  رای و خرد کارشناسان "میهن خواه " هستند . مگذارید مردم خوزستان را در بی آبی ، زنده زنده هلاک بکنند آنها هنوز از زخم کاری جنگ در عذابند .
 من سخن و خواستم  را به خرد شما واگذار می کنم .
با مهر همیشگی

یادی به نیکی


نیک یادی دیگر
تورج پارسی
چهار شنبه بیست و ششم نوامبر دوهزار سیزده
دیروز داشتم بازکمی جمع و جور می کردم کاغذها و کتاب ها را ! در میان آن همه آشفتگی ها به پوشه ای دست یافتم  از دانشگاه اپسالا و همایش جهانی شاهنامه  در سال دوهزار یازده و   شعری هم از فردوسی  که به دوستی فرستاده بودم چون زادروزش بود !
 آنگاه که فریدون بر ضحاک پیروز می گردد '
............................
.............................

بسا روزگارا که بر کوه و دشت
گذشته است و بسیار خواهد گذشت
بیا تا جهان رابه بد نسپریم
بکوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج و دینار و کاخ بلند
نخواهد بدن مر ترا سودمند
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوار مایه مدار
سخن را سخن دان ز گوهر گزید
ز گوهر ورا پایه برتر سزید
تویی ان که گیتی بجویی همی
چنان کن که بر داد پویی همی
فریدون  فرخ فرشته نبود
ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت ان نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
فریدون ز کاری که کرد ایزدی
نخستین جهان را بشست از بدی

پند است ؟
 بوی پند می دهد ؟
 جهان خردمداری است !  بسا روزگارا که بر کوه و دشت /گذشته است و بسیار خواهد گذشت ! کوه و دشت تاریخند ، گورستان زنده ی یاد مانده ها یند   که در آنها حکایت بودن ها و شدن هاست  و به زبانی آشکار حکایت ایستا نبودن روزگاران است ! و سر انجام آنکه فریدون فرخ به داد و دهش " آنچنان " شد و بس و این گوی این میدان برای من ، تو و  او .... سخن بر سرنوشتی است که خود می کاریم وخود می درویم  !
چرخ گردون هیچ گونه نقش و نشانی در بی سامانی یا سامان یابی ما ندارد که ندارد !
سخن از آخرت و پاداش و توبیخ بهشت و جهنم ادیانی  نیست ، سخن از اکنون است و فرداهای دگر ! سخن از داد پویی و کوشش به نیکی است  ، سخن از پذیرش مسئولیت فردی است در برابر پیرامون اجتماعی و طبیعی ! پند نیست دکترین است !
در این همایش چشمم از دیدن بزرگوارانی چون دکتر جلیل دوستخواه ، دکتر منصور رستگار فسایی روشن شد ، از دکتر رستگار فسایی استاد بازنشسته ی دانشگاه پهلوی / شیرازسخت بی خبر بودم ، کنار هم نشستیم و یادها تازه کردیم .یادهای مشترک و غیر مشترک !
 چشمانم به تازه نفس هایی که دست شان پر بود اما ازلونی دیگر، به خیر رسید : گرد آفرید و دکتر ناصر کرمی و مهندس فرهاد وداد ! نخستین بار چشمانم آنهارا در خود نگاشت !  زیبا و دل نشین هم ،گویی از پیش می شناختم شان  مهرشان از چشم به دل نشست ! گردآفرید رستم و سهراب را در این نقطه ی دور افتاده ی قطبی اجرا کرد ! دل نشین و گردآفرید وار با رختی سپید  ! دل شاهنامه را گشود با سخنی گرم و رخی دل نشین و ... دکتر ناصرکرمی " طبیعت محوری و زیست بوم گرایی به عنوان نوشونده ترین میراث ایران باستانی ، مستندات و ارجاعاتی از شاهنامه ! کلامش را نه تنها می شنیدم بلکه می دیدم !  به راستی می دیدم ! بسیار بسیار تازگی و بوی خش داشت ! به مهر در آغوشش گرفتم از او یاد گرفتم ، دست مریزادش گفتم بارها .....
فرهاد وداد سر آغاز داستان بیژن و منیژه را که شبی است و این شب نه بهرام پیداست نه تیر را از منظر نجوم آشکار ساخت و نشان داد شناخت فردوسی را در همین زمینه
 شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه
بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
ز تاجش سه بهره شده لاژورد
سپرده هوا را بزنگار و گرد
سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پرزاغ
نموده ز هر سو بچشم اهرمن
چو مار سیه باز کرده دهن
یادها ی خیر به راستی آدم را  تازه و تر می سازد و تکرار می کنی خودرا در سخن فردوسی ، می شوی روزگاران ، می شوی کوه و دشت و سر انجام :
بیا تا جهان رابه بد نسپریم
بکوشش همه دست نیکی بریم.....
و  دریغا دریغ  که در این میان دکتر داریوش کارگر را از دست دادیم ، اما یادش همیشگی است !

توافق ژنو را مثبت ارزیابی می کنم


توافق ژنو را مثبت ارزیابی می کنم ، برآیند دیپلوماسی خردورانه است ، باشد که دولت روحانی در امور آشفته ی داخلی کشور نیز خردورانه و استوار پا پیش بنهد ! مساله ی زندان و زندانیان سیاسی ، فقر عمومی ، بیکاری ، امور دانشگاه ها و خودسری های همیشگی را نیز درمان سازد . ایران سرزمین همه گردد و خودی و غیر خودی مفهومش را از دست بدهد . با مهر همیشگی