در کافه تریای کتابخانه دانشگاه نشسته ام


در کافه تریای کتابخانه دانشگاه نشسته ام
تورج پارسی
سه شنبه چهارم فوریه دوهزار چهارده


در کافه تریای کتابخانه دانشگاه نشسته ام قهوه می نوشم و یاداشت می کنم  : ما تنها سرزمینی هستیم  که مردمش در همه ی رشته ها ی موجود و نا موجود متخصصند !
شهروند غیر متخصص نداریم ، یعنی  یک فرداز همان روز تولد در همه ی رشته های موجود و ناموجود متخصص است به همین دلیل با ترافیک شگفت آوری روبرو می شویم در نتیجه راه بندان بوجود می آید !
در همه ی رشته ها محکم و "حق به جانب "   اظهار عقیده می کنیم بی آنکه الفبای آنرا بدانیم ! البته کم هم نمی آوریم !  
با این همه برآشفتگی ها " کارشناسان واقعی " چه بایدشان کرد به راستی ؟
ته جرعه ی قهوه را نوشیدم خواستم برخیزم که این جوان میکائئل خسرو رسید و سلام کرد با تلفظ ایرانی / فنلاندیش ، همچون همیشه خندان آمدو نشست گفت این ترم درس را کنار گذاشتم می خوام برم konstiga världen !  / این دنیای عجیب /را  بگردم ، حسابی خندیدم گفتم میکائئل خسرو برو ایران ! همه چیز را در آنجا می بینی ! سرزمینی که  مردمش همه متخصصند !  هیچ سرزمینی نیست که همه ی مردمش همه چیز بدانند . لبخندی زد و گفت  آره ! این تفاوت را میان پدر و مادرم دیده ام ، پدرم ایرانی و مادرم فنلاندی  است ، پدرم همه چیز می دانه !!!!!!! مخصوصا سیاست را پدرم سیاست نخونده اما  دایی جان ناپلئونی همه چیز را تفسیر می کنه !!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد