اما آنچه که سبب این " درد دل " شد گفته ی نا پخته و ناآگاهانه ی این خواننده ی " جوان تازه از ره رسیده " درباره ی با نو دلکش بود !
تورج پارسی
نخستین روز از فوریه دوهزار پانزده
برنامه ی بیست هشتم ژانویه " افق " زن در موسیقی ایران
نخست از آقای " سیامک دهقان پور " سپاسگزاری می کنم به پاس برنامه ی همه سویه " افق " دویم از دوبانوی خواننده ی جوان سپیده رییس سادات و ماندانا خضرایی. انچه این دو بانوی جوان و خواننده گفتند گوش کردم ، تلاش شان را ارج می نهم ، آنچه را که از قمر به نام پیشتاز موسیقی ایرانی بیان کردند ، خشنودم ساخت که نسل جوان با همه ی فاصله ها " قدر دان و نمک شناس هستند ، اما آنچه که سبب این " درد دل " شد گفته ی نا پخته ی و ناآگاهانه ی بانو " ماندانا خضرایی " درباره ی با نو دلکش بود !
بانو ماندانا خضرایی
از بانو دلکش کمی ناشیانه و مغرورانه فقط به نام " ترانه خوان " نام برد !
یعنی میدان پرگستره ی آواز خوانی بانو دلکش را نادیده گرفت و به شکلی رد
کرد !!!!؟بر چه اصلی از موسیقی آوازی ؟ پرسش من همین است بر چه اصلی از
موسیقی آوازی به چنین نظری رسیدند ، دست کم جهت آگاهی نسل تازه و آنانکه
عمری در این ره گذارنده اند می باید می گفتند تا چراغ ره بشود !
شوربختانه این نظر بدون گواه موسیقیایی ، مرا برد تا کنایت ایرج میرزا به
عارف قزوینی : تو شاعر نیستی تصنیف سازی !
جهت آگاهی بانو ماندانا
باید گفت : دلکش همانی است که بنان وی را " خواننده درجه یک " دانسته و می
افزاید : «وقتی دلکش میخواند انگار که " آواز " دوصدایی اجرا میشود و
شنونده تصور میکند که صدای بم مربوط به خواننده مرد و صدای زیر مربوط به
خواننده زن است .
و محمودی خونساری وی را چنین وصف می کند :
بسیاری از خوانندگان مرد باید بنشینند و با گوش سپردن به " آواز دلکش "راه و رسم " صحیح خواندن " را بیاموزند "
پرویز یاحقی استاد مسلم موسیقی می گوید : صدای دلکش یک استثثنا در تاریخ موسیقی ایران بود .
نکته شایان توجه اینکه دلکش به عنوان " آوازه خوان "به استخدام رادیو در می آید
هیچ یک از خوانندگان همدوره ی دلکش خودرا از شیوه پر دامنه ی " آوازی
دلکش " بی نیاز ندیده اند بلکه از " اثر دلکش بر خوانندگی شان به نیکی یاد
می کنند چنانچه الهه وی را پس از قمر خواننده ی مسلط و پر توان می داند و
یاسمین که صدایش شباهتی به دلکش داشت چهچهها و فرود و اوج هایش را
تحت تاثیر دلکش می داند و پروین کوشش بر آن داشت که " دلکش وار " بخواند .
دلکش نیز پیشنیان خود همچون قمر و روح انگیز را ارج می نهاد و اثر آنان
را بر خود می ستود .
روزی که دلکش در مسکو خواند، صدای پر دامنه ی اش،
استادان موسیقی شوروی را به تحسین واداشت و آواز و چهچه زدن وی را اپرایی
دانستند ...یعنی آن چنین پر دامنه !
آموزش موسیقی '
نخستین کس
،معلم موسیقی دبستان ، آقای ظهرالدینی بود که ٱوای عصمت باقر پور را کشف
کرد و وی را به هنرستان موسیقی برد تا استادان هنرستان صدایش را بشنوند .
روح الله خالقی با آزمون هایی ، توان و کشش حنجره ی باقر پور را آری گفت و
او از سال هزار نهسد و نوزده در مدرسه موسیقی آموختن آواز را آغاز کرد و
شد شاگرد عبدالعلی وزیری ، نام " دلکش "را وزیری بر وی گذاشت ، گوشه دلکش
( نت شاهد آن نت پنجم گام یعنی سل است ) یکی از گوشه های پنجاه گانه
دستگاه ماهورست !
وزیری آگاهانه چنین نامی بر باقر پور گذاشت نخست که
گوشه ای از دستگاه موسیقی است ، دویم به معنای صدای دلربا ست ، رند شیراز
می گوید :
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر " نفس دلکش " و لطف سخنش
دلکش چهار سال آموزشی خود را از دانش موسیقیایی استادانی چون شهنازی ، صبا هم سود جست .
دلکشدر محضر وزیری به شناخت درست گوشه ها ی سازنده و نغمات ردیفی آشنا شد و پرورش یافت
" در زمینه آرایههای آوازی و مشخصاً تحریرها و غلتها، دلکش بسیار
خوشسلیقه و دقیق بود و بطور محسوس نزدیک به مکتب اصفهان بود . حنجره دلکش
تحریرهای طبیعی، عمیق و در عین حال بیتکلفی را به گوش میرساند. تحریرهای
دلکش «دهانی» نبود و از گلو برمیخاست. تکتکیهها و دوبل تکیههای او
بسیار خوشساخت بودند و بهکارگیری متداول این دو نوع تحریر (هم در
ترانهها و هم در آوازهای کلاسیک) در واقع از ویژگیهای سبکی دلکش بهشمار
میرفتند و بههمینجهت تمام خوانندگانی که تحت سیطره نام او وارد دنیای
موسیقی آن دوران می شدند در پی بازتولید همین دو گونه تحریر بود . دلکش از
شیفتگان قمر و به ویژه روح انگیز بود ...."
دکتر خوشنام می نویسد : دلکش نه تنها صدائی رسا و تاثیر گذار داشت، بلکه در فرآیند نوآوری در موسیقی سنتی نقشی عمده ایفا کرد.
میراث دلکش افزون بر ترانه های نام آورش نزدیک به دویست آواز در مایههای مختلف ضبط شدهاست ....
امیدوارم خوانندگان جوان اگرم نقدی می کنند ، نقدشان بر اصول موسیقیایی و
پژوهش باشد صرفا " خود نشان دادن " یا .....نباشد . آرزوی بهترین دارم چرا
که اینان هستند که باید به یاری " مردم " آتش هنر را نگذارند که خاموش
بشود !
http://www.iranicaonline.org/articles/delkas
http://fa.wikipedia.org/wiki/
امروز از بانوی کوشا و پویا فروغ بهمن پور خواندم :
پس از گذشتن شش سال از مرگ "پرویز یاحقی" سرنوشت ارزشمندترین آرشیو موسیقی
ایران همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد...پس از انقلاب و در جریان
خانه نشینی بزرگان موسیقی یاحقی با کمک "دکتر صادق طباطبایی" یک استودیوی
مجهز در خانه خود راه انداخت... از بزرگانی چون: جلیل شهناز٬ حسن کسایی٬
فرهنگ شریف٬ محمودی خوانساری٬ فضل الله توکل و دیگر استادانی که اجازه ورود
به ساختمان رادیو را نداشتند خواست تا پس از این کارهای خود را در
استودیوی او ضبط کنند...صدها ساعت موسیقی
از ناب ترین لحظه ها ضبط شد و در تمام این سالها یاحقی با تمام توان خود از
ٱنها مراقبت کرد. خود من بارها استاد را دیده بودم که با چه وسواسی از این
آثار نگهداری می کرد.پس از فاجعه مرگ او این آثار از منزل استاد خارج
شد...باقی ماجرا بماند..
.............................................
باز نشر
مردی که همیشه خود نت روزگار بود
تورج پارسی
یکم فوریه دوهزار پانزده
امروز دنیا برای دل تنگم کوچک بود ، خانه ابری و چشمانی بارانی داشتم ،
فیلم زندگی مردی را دیدم که " همیشه خود نت روزگار بود " به دنیای بی
کرانه ی پرویز رفتم به یاد دانشمند روسی افتادم ، عادت داشت که با سرعت
غیرقانونی ماشین براند ، تذکرش دادند فایده نکرد تا سرانجام تصادف کرد ،
غرب و شرق - پیش از فروپاشی شوروی - دست به دست هم داند تا نجاتش بدهند
نگذاشتند بمیرد ، از او پرسیدند چرا با این سرعت سرسام آور می رانی ؟ پاسخ داد فضا برایم تنگ است !
پرویز هم فضا برایش تنگ بود ، او همیشه نیاز به فضای بی کرانه داشت ،
آفرینش یعنی دربی کرانگی شناور شدن ،شوبرت می گفت : به این منظور در جهانم
که آهنگ بسازم !
یعنی بدون ساختن ، بدون آفرینندگی ، بدون فضای بی
کرانه جهان مفهومی ندارد .حکومت محترم اسلامی !! پرویز را زنده به
گورکرد اما اودر خانه و در تنهایی خسته کننده اش کلبه ی موسیقیایی ساخت و
کارهای خود را از سیر تا پیاز ازطریق ضبط با دوربین به دست تاریخ سپرد ،
آثار منتشر شده و منتشر نشده ی پرویز" آثار ملی ایران " محسوب می شود و می
باید از آن پاسداری بشود و در اختیار ملت ایران قرار بگیرد.
ناهید و دکتر و آتش جشن سده !
آتش ای نور ِ مقدّس، تو از ارکان ِ جهانی
با تو هستم، با تو آتش
تو که نور جاودانی
تو مقدّس عزیزی رحمت بارون و داری
تویی از نژاد خورشید
لطف آسمونو داری
آتش ای نور مقدّس...
هرگز نخواستم تو بدانی که عاشقی
شاید " سکوت " من از جنس " شیشه " بود