آن استاد باستان شناسی و دغدغه هایش !
تورج پارسی
آدینه بیست و چهار اپریل
یادم هست آن هنگام در ایران بانکی بود به نام صادرات ! این بانک سر هر کوچه ای سبز می شد و روزنامه توفیق هم کاریکاتوری کشیده بود به طنز درباره ی ان. نیاز یک شعبه ، یک اتاق بود و دونفر کارمند که یکی می شد رئیس شعبه ،یکی هم می شد کارمند به اضافه ی یک تابلو البته !
بی گمان نمی توان از روی الگوی بانک صادرات دانشگاه ساخت ! دانشگاه با داشتن هیت علمی اش و....هویت می یابد و می تواند دانشجویانی را بپروراند که آینده کشور را رقم بزنند !
آیا به نسبت رشد بی رویه ی جمعیت که در واقع انفجار جمعیت بود آن هم بر اساس خدا که دندان داد ،نانش را نیز فراهم می آورد " دانشگاه " ها هم ساخته شد آن هم به الگوی همان بانک کذایی ! برآیندش چه شد و چه خواهد شد ؟
آیا کارگزاران کشور پاسخ گوی رفع نیازهای سیل پرتوان جمعیت نبودند ، در نتیجه یک جور سرهم بندی کردند ؟ سرهم بندی نان و آب داری برای دانشگاه سازان ؟
آیا فارغ التحصلان چنین دانشگاهایی چیزی یاد گرفته اند که چیزی پس بدهند ؟
البته شاید نتوان چنین دانشگاه هایی را در یک طبقه جا داد و بررسی کرد ؟ بی گمان در پژوهش با تفاوت هایی هم برخورد خواهیم کرد !
در ماه نوامبر بود که یک شب تلفنم زنگ زد به فارسی سلام کرد و گفت دانشجوی دکترا هستم پروفسور ..... شماره شمارا داده اگر وقت دارید که دیداری بکنیم ،به او وقتی دادم ، گمانم این بود که باید ایرانی باشد ! در دیدار آشکار شد روس است و روی موضوعی کار می کند و به همین خاطر فارسی خوانده بخشی از کارش را در سوربن انجام داده و باقی مانده را می خواهد در دانشگاه اپسالا سامان ببخشد ! پای کلامش که نشستم دیدم خوب خوانده خوب کار کرده و به معنای کلام و کردار دانشجوست ! تازه برنامه داشت که برای کار میدانی به ایران سفر بکند و برای یک بخش از پژوهشش هم وارد زمینه ی کاری من شده بود !! می دانست که باز نشسته ام اما باید به همه جا سرک بکشد از کتاب و استاد و... ..تا.... از این سو تا آن سو !
شاید پذیرفتنی است که واژه فارغ التحصیل بی معناست به ویژه امروزه که با شتاب سرسام آور دانش رو به رو هستیم !
آیا چگونه می شود در جهان و با جهان دوید ؟ ؟؟؟؟؟ پرسشی است که به گمانم دغدغه ان استاد باستان شناس را ساخته است !