تورج پارسی
دو شنبه بیست و هفتم اپریل دوهزار پانزده
سال هزار نهسد و نود بود و سیزدهم اپریل که آن تب سرتاپایم را سوزانید ، ماه ها گرفتارم کرد و پزشکان سوئدی هم لنگان لنگان می آمدند ! دلم به حال رختخواب می سوخت که باید بردبارباشد . درد تحقیرم می کرد ، اما من در فکر خستگی رختخواب بودم . یک شب که فکر کردم مرگ مهربان است و مرا با خود به یک میهمانی همیشگی خواهد برد ، شعری به سپاس و شرمندگی سرودم و آنرا به رختخواب پژمرده ام پیشکش کردم ، شاید که مرا ببخشد .
رختخواب من
ای گور خسته ی من ، رختخواب من
ای دردگاه همه دردهــــــــــــــــای منجون ۱۹۹۷ اپسالا
آب آتشین / شراب