در روزگار تلخ ، در روزگار تلخ تر از زهر ، در روزگار سرد این همه
اتفاقات ، ایستاده ام به مرور خود ، به مرور آن همه یادمان ها ! و باز در
زیر این همه شب در خود زمزمه می کنم :
من از آنکه رسوا کند نام عاشق نترسم ! .......
صدای کوروس در گوشم می پیچد در چشمان بادامی خیره می شوم که دریایی است !! آن روزها ، آن روزها ........ که شبگرد قدح نوش بودیم !
کوروس سرهنگ زاده در گاه بدرود با یار دیرینش
استاد معینی کرمانشاهی
مرا " می " ز جام وفا باید ای " می فروشان "
مرا " خوان میخانه ها " باید ای " باده نوشان "