تعصب یا خرد گریزی دنیای محدودی است ....

تعصب یا خرد گریزی  دنیای محدودی است ....
Bias
تورج پارسی
۲۹ نهم سپتامبر دوهزار سیزده
تعصب یا خرد گریزی دنیای محدودی است با دیوارهای بلند با سقفی به ضخامت خود تعصب  که به شکل دینی ، قومی و سیاسی بروز می کند . یک گونه نابینایی  است که مبتلای  به آن حاضرنیست در پرتو چیزی قرار بگیرد که با  ذهنیت او همخوانی ندارد ، در نتیجه یک جا ماندن و گندیدن برآیند آنست . تعصب درایستایی و تباهی حرکت های اجتماعی بسیار نقش دارد .از سویی مردابی است که " کیش شخصیت  "را می پروراند به همین سبب ها  در طبقه ی بیماری ها قرار می گیرد ! پیش داوری بسیار شتابزده از ویژگی های  این ذهنیت است . شوربختانه این بیماری سه بعدی در سرزمین ما با هم همگام هم هستند . با مهر همیشگی

آن شب من بودم و همه ی تنهایی هایم

آن شب من بودم و همه ی تنهایی هایم
تورج پارسی
تیرماه دوهزار و  ده
آن شب من بودم و همه ی تنهایی هایم ، خواندم غزلی را که سایه به گمانم در "دشتی" سروده بود !‌دشتی گوشه ی فریادست ، فریادی که جان دلت را می آشوباند و می آشوباند تا سرانجام اشکی شوی در پهنه ی بودنت ! لبریزتر از جامی که به لب می بری تا شاید به بن بست سکوت برساندت .  غزل "سایه  "  یک مرثیه ی اجتماعی است و اگرم دلی در بند " دلی " داشته باشی می توانی انرا عاشقانه تفسیر بکنی یا هر دو ، اما برای من که غریب غربت هر لحظه ی خویشم    ،این غزل یک  مرثیه ی اجتماعی است ، فریاد خون است از دست تَیغ کج که به " خون " اشاره دارد آن هم در آنگاه که  "دیدار دل افروز عمر دوباره " می شود اما دریغا دریغ که نمی پاید : اینک شب جدایی و مرگ دوباره ای "  را رقم می زند . آن شب و همه ی شب ها چه بر من گذشت بگذریم ...... با مهر همیشگی تورج پارسی

اینکه شب جدایی و مرگ دوباره ای
ه. ا . سایه
در هفت آسمان چو نداری ستاره ای
ای دل کجا روی که بود راه چاره ای
حالی نماند تا بزنی " فالی " ای " رفیق "
"خیری " کجاست تا بکنی " استخاره ای "
هر پاره ی دلم ، زخمی است خون فشان
جز خون چه می رود ز دل پاره پاره ای
از موج خیز حادثه ها مامنی نماند
کشتی کجا برم به امید کناره ای
دیدار دل فروز تو عمر دوباره بود
اینکه شب جدایی و مرگ دوباره ای
از چین ابروی تو دلم شور می زند
کاین تیغ کج به خون که دارد اشاره ای
گر نیست تاب سوختنت ، گرد ما مگرد
کاتش زند به خرمن هستی شراره ای
در بحر ما هر آینه جز بیم غرق نیست
آن به کزین میانه بگیری کناره ای
ای ابر غم ببار و دل از گریه باز کن
ماییم و سرگذشت شب بی ستاره ای
تهران اردی بهشت ۱۳۶۶ تهران

چرا پزشکان شرافتمند سکوت می کنند !

از حکومت آخوندی هیچ گونه انتظاری نیست چرا پزشکان شرافتمند سکوت می کنند !
تورج پارسی
دوشنبه هفتم دسامبر دوهزار پانزده

خبر ی را خواندم با عکسی که سخت بر خود لرزیدم ! اما در آن ملک که نظام ارزش ها در هم ریخته شده است چنین حکایتی نمی تواند دور از انتظار باشد :
بخیه های تازه صورت کودکی را به خاطر بی پولی کشیدند !!
به گذشته برگشتم ، که با بچه های پزشکی ، فوق لیسانس پرستاری و پرستاری درس داشتم ! قیافه ی دانشجویان را مرور کردم هر چند کدر بواسطه ی گذشت سالیان ! همیشه تکیه بر وجدان کار ، مسئولیت پذیری داشتم ، در روز فارغ التحصیلی همین جمله را گفتم بچه ها جامعه در انتظار کاربرد وجدان شماست !  حتا اگر هوا بس ناجوانمردانه سرد باشد !!
بی گمان پزشکان کاسب !! در راستای زیست آدمی بوده و هست اما همیشه می باید زمینه ی کاسب شدن پزشک وجود داشته باشد  !  امروزه  این جامعه ی بی سرانجام  مردابی است برای پدید آمدن همه ی بیماری ها ! برای درست شدن انواع کاسبی !!  از بالای  تا پایین جامعه !
اما با وجود حال همیشه دید جامعه نسبت به پزشک و پرستار هم احترام آمیز و هم پر انتظار است !  جان آدمی است و دستان شفا بخش اینان !
اما دریغا دریغ که چندین و چند کاسب سبب آلوده ساختن جامعه ی پزشکی می شوند، آن هم به گونه ای درد آور و بی شرمانه :
 بخیه های تازه صورت کودکی را به خاطر بی پولی کشیدند !!
از حکومت آخوندی هیچ گونه انتظاری نیست اما چرا پزشکان شرافتمند سکوت می کنند !
چرا شرافت پزشکی مبدل شده است به یک گونه  روسپی گری بی نام نشان !!
باز تکرار می کنم  :
از حکومت آخوندی هیچ گونه انتظاری نیست چرا پزشکان شرافتمند سکوت می کنند !
دریغ است که ایران ویران شود !

دوست ارجمندمان آقای پروانه شکارچی خوبی هستند


دوست ارجمندمان آقای پروانه شکارچی خوبی هستند ! ببینید که چه ماهرانه دوربین را فکوس کرده است !