برخی هنگام !
تورج پارسی
آدینه هفدهم جون دوهزار شانزده
برخی هنگام اگر بپرسند ناشتا چه خوردی ؟ نخست گشتی می زنم که آیا اصلن ناشتا خوردم !! چه خوردنش به کنار !!
برخی هنگام هم از دورهای دور چیزی به خاطرم می آید ، معمولن خاطرات دور ریشه دارند ! می مانند کاری به خوب یا بدش نداریم مهم این است که با خط خوب ثبت شده است !
آن سال نزد دوستی با مهندسی از قاره هند آشنا شدم که دوست داشت فارسی یاد بگیرد !پرسید در دانشگاه چنین کلاسی وجود دارد ؟ پاسخ دادم نه ! نه گفتن ما هنوز از بیخ گلو به روی اسفالت لب نرسیده بود که خواهان آن شد که به او فارسی درس بدهم ! صاحبخانه هم که اورا در این هنگام صاحب عزا لقب می دهم شروع کرد در باب دانش ما که ارتفاعش لابد به قله دماوند می خورد ! صدای مبارک است فضا را پر کرد !! گفتمش لابد شیرینیش را هم باید بدهم !!
خلاصه جلسه نخست آمد در اتاق کارم در دانشکده و پیشنهاد کرد که غزلیات حافظ را به او بیاموزانم ! حوصله مان که هیچ کفرمان هم تنگ شده بود خلاصه با بیان هزاران حدیث و روایت شرعی و غیر شرحی کمی پیادش کردیم با" بابا آب داد " مشهور شروع کردیم اما خیلی بل کوم بود ! نا گفته نماناد که در هر جلسه یک بیت یا یک غزل از حافظ می خواندم با شرحی که فقط گوش بکند ! از جمله بیتی بود که لاله داغدار یا خونی را داشت :
چون لاله مى مبین و قدح در میان کار"
"این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم
زنی هم به نام لاله مستخدم خانه اش بود خوراکی می پخت و به خانه می رسید ..این لاله در شعر حافظ هم کار دست مان داد !
به حرف " خ و ک " مشکل شرعی داشت ! خ و ش را " ک " می خواند! هر چی قسم پیر پیغمبرش دادیم که بابا خ مانند خر مانند خار !! ش مانند شیر،،،، فایده ای نبخشید !
فردایش زنگ زد و دعوتم کرد به ناهار که اصلا با وقتم نمی خواند ! خشنودیش را با جمله ای که ساخته بود بیان کرد یعنی در واقع برنامه ناها رخوران برای بیان همین جمله بود !
لاله کونی بیمارست به او کیر گاو دادم !!
گفتم تا حرف خ یاد نگیری خبری ازت نشه !!!!
برخی هنگام یادهایی مثل دمل سر باز می کنند !!!