یاداشت روزانه
دیروز سه شنبه ششم ماه جون بود ، هوای اپسالا هم بد نبود ، خوبم نبود اما دوست مان آقای دانش سارویی عکاس و داور بین المللی و هم شهری گرامی تلفن کرد که میخوام بیام یک چای باهم بخوریم گفتمش اینجا قهوه خانه نیست بیا اما چای همراه خودت بیاور !آ با وجود چنین اخطاری آمد زردآلو و انگور خورد و باقی را هم در جیب مبارکش گذاشت رفتیم از خونه بیرون ! او گفت و من شنونده بودم ! کفشی خرید که دوشماره بزرگتر از پایش بود نپرسیدم چرا گفتم شاید حکمتی دارد ، شاید فکر می کند پایش بزرگتر بشود ! قهوه ای خوردیم و کلی خندیدیم و هر کس راه خودش رفت ! فکر کنم یک هفته ای انگور و زرد آلو داشته باشد ! نوش جانش ! آمده بود نوروز را شادباش بگوید ! با مهر همیشگی