به مناسبت رونمایی از کتاب مع شفی تولهی میراث زنده یاد تقی آصفی شاعر
تورج پارسی
سوم مارس دوهزار هیژده
در سرزمین ما رشد فارسى درى به عنوان زبان رسمى و ادبى از میدان کاربردى گویشها در یک شکل تدریجى کاسته است. اما از آنجایی که گویشها در سینهى مردمان جاى داشته و دارند– (ترانهها، متلها چستانها و …- ) همچنان به عمر خود ادامه دادهاند، بى آنکه بتوانند رهى به سوى ادبیات رسمى بیابند. در واقع این خویشکارى اهل قلم بود که از این گنجینه سود بجوید هم ادبیات رسمى را ببالاند و هم از واژگان بیگانه بپالایاند و هم گویشها را بال و پرى ببخشد.شوربختانه مکتب دیدهها زبان یا لفظ خود را داشتند (لفظ قلم) و مردم هم زبان خود را این چنین ما در حوزهى جغرافیاى زبان هم دچار آشفتگى گشتیم. تا آنجا که به یاد میآورد، کتابهاى جمالزاده و هدایت، کوچه و فرهنگ آن را رسمیت داد و از اشرافیت ادبیات کاست تا مردم همانطور که بودند با همهى خلقیات روحى و روانى به صحنهى ادبیات ره یافتند. در همین رهگذر چوبِک و رسول پرویزى در صحنههاى بومى داستانهاى خود، واژگان بوشهرى را میدان داده و بکار گرفتند که دنبالهى آنرا در داستانهاى منیرو روانىپور و مرتضا محمودى مىتوان آشکار دید. در شعر نیز مىتوان ازجمله نقش روزنامهی چلنگر به ویژه شعرهاى محلى افراشته یاد کرد.
امروز با رشد رسانههاى همگانى و سوادآموزى کوتاه شدن راه ده به شهر و شهر به شهر و … نیاز به زبان رسمى را فراگیرتر کرده و به همان نسبت از میدان کار گویشها کاسته است .علىمحمد حقشناس از منظرى دیگر، مرگومیر زبانها را مىنگرد “سال و مرگ زبانها را اگر نشود تعیین کرد بارى راز مرگ و راز زایش آنها را شاید بشود. و من راز زبانها را در رکود و سترونى شعر مىبینم. هر زبانى آنگاه مىمیرد که آخرین شاعرش مرده باشد. مرگ شعر و شاعر به نوبهى خود، آنگاه در زبانى اتفاق مىافتد که این هر دو به هر دلیل که باشد از حیات و زمانهى خود قطع رابطه کرده باشند و ازمردم و عیش و عزاى آنان بریده باشند یا به چیزى سرگرم شده باشند که از آن مردم نباشد.”
می توان چنین نتیجه گرفت که گویش هم در رخت چیستانها، قصهها و … شعر و ترانهها عمر دراز مىیابد به ویژه شعر به سبب آهنگین بودن کاربرد عمومى مىگیرد بر زبانها جارى مىشود و مىماند … از سوى دیگر شعر محلى در پیوند با موسیقى محلى فضایی فزاینده مىسازد چرا که به گفتهى ایگور استراوینسکى (۱۹۷۱- ۱۸۸۲) ” از نیرویی برخوردارست که همه چیز را می تواند توجیه بکند”. بىگمان شعر و موسیقىِ محلى، پا به پاى هم، همچنان در دامن آب و خاک، و افسانهى همیشه جارى عشق خود را یله مىکنند تا بمانند چرا که نمایهى پر تحرک کار و زندگى و شناخت مبتنى بر زیبایی طبیعت است. چنانچه اریک نیوتن میگوید:زیبایی در طبیعت محصول کردار ریاضى طبیعت است که به نوبهی خود محصول خاصیت وجودى هر موجودى است و حال آنکه زیبایی در هنر، نتیجهى عشق آدمى، عشقى مبتنى بر ادراک مستقیم وى بر اصول ریاضى طبیعت است ."
***
در گویش بهبهانی هم شوقی ، مرتب ، تقی آصفی ، سید ، سلطانی و .... شاعرانی هستند که شعرشان گنجینه ی پری است از واژگان ! واژگانی که از زبان های پیشین با تغیراتی مانده اند ! این واژگان چون به شعر شاعران ره بیابند ، آهنگین بودن شعر می تواند بیمه ی عمری بشود ، البته باید توجه داشت که عامل های اقتصادی / اجتماعی می تواند بیمه ی عمر واژه گان را پس بزند ! چنانچه واژه ی طنبی ، گلمبتی و ... چون از دایره ی ساختمان سازی بیرون افتاده اند دیگر کاربردی ندارند و شایدم نسل تازه آنهارا نشناسد. !
طنبی . [ طَ ن َ / طِ ن َ ] (اِ) طنابی . ایوانی که توی ایوان کلان باشد / فرهنگ دهخدا
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبی ست / حافظ
به کارگزاران این نشست سلام می کنم ! سپاس می گویم و یاد همیشگی شاعران را ارج می نهم ! بی گمان شاعران در شعرشان زنده اند ! به همین معناست که هم چنین بر صدر می نشینند !
از دوست گرامی آقای عبدالرحیمی که مرا در جریان این مهم قرار دادند سپاس گزارم / با مهر همیشگی