بخشی از سخنرانیم به مناسبت روز خیام در مکتب عشق / استکهلم
تورج پارسی
هیژدهم مه دوهزار هیژده / بخش نخستین
از فردی امروز گپ می زنیم که شاعر ، فیلسوف ، ریاضی دان و منجم است ! او در هیژدهم ماه مه ۱۰۴۸ در شهر نیشابور متولد شد و در چهارم دسامبر ۱۱۲۲ در می گذره هفتاد و چهارسال عمر می کند !فرخی ، منوچهری ، ناصر خسرو، مسعود سعد سلمان ، ازرقی ، خیام ، سنایی ، بابا طاهرهم در این قرن میزیند
آنچه که خیام را نامدارساخته رباعیات اوست ! اگر خیام آنرا به شکل نثر می نوشت چنین کاربردی را نمی یافت که از کوچه تا دانشگاه بتواند ره بپماید ! قدیمی ترین نسخه خطی رباعیات خیام در شهر شیراز نوشته شده و اینک در بدلین Bodleian دانشگاه آکسفورد نگه داری می شود !
در سال ۱۸۵۹ یعنی سد پنجاه نه سال پیش ادوارد فیتزجنرالد آنرا به انگلیسی ترجمه کرد
Edward FitzGeralds .
سد وشش سال پیش هم رباعیتات خیام به سوئدی ترجمه شد یعنی سال ۱۹۱۲
Arvid Gerhard Damm
خیام پرسشگر :
علم یعنی پرسشگری یعنی شک کردن و به دنبال پاسخ گشتن به همین معنا خیام پرسشگر است یعنی اهل علم است ! یعنی عالم ااست ! دانش پژوست !
در دین شک نیست یقین است در یقین همه چیز ثابت و ایستا هستند !جزم در معنا یقین به هر چیز است ، یقین بر باور و نظرات ! یقین انتقاد ناپذیرست !یقین مانع حرکت جهت تغیرست ! و دین یقین است همه چیز را با ترازوی خود وزن می کند ! و در این ترازو همه چیز وزن ثابت دارد !ما دراین اینجا با یک کوچه در نرو روبه رو می شویم ! یک جور ماندگی !
جزم اندیشی یا دگماتیسم یک بیماری اجتماعی است که آسیب های سخت بر پیکر جامعه وارد می سازد ! اگر اندیشه های سیاسی هم رخت یقین بپوشند تبدیل به دین می شوند ! به دوره ی سلجوقی می رسیم ! دوره ای که دگر اندیشی کفرست ! یعنی حرکت کفرست ! یعنی تغیر کفرست ! چرا که یقین حاکم است ! دوره ی خواری فلسفه و دانش ! دوره ی نگاه به پیرامون از دریچه قران و سنت است !
نا گفته نماناد که اندیشه در هر زمان ساکت نمی نشیند حتا اگر هوا بس ناجوانمردانه یخین باشد ! و خیام در زیر این همه " یقین های زهر آگین " همه چیز را زیر سوال برد وجهان را خارج از قلمرو دین نگریست و نقد کرد این شیوه ی اهالی دانش است ! و این چنین بر مدار شک که پلتفرم خردست جهان پسین دست ساخت دین را در یک رباعی رومبانید :
بخشی از سخنرانیم به مناسبت روز خیام در مکتب عشق / استکهلم
تورج پارسی
هیژدهم مه دوهزار هیژده / بخش دوم
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی مونس و بی رفیق و بی همدم و جفت
زنهار به کس مگو تو این راز نهفت
هر لاله که پژمرد ، نخواهد بشکفت
به همهن جهت اهل دین رباعیات خیام را مارهای گزنده می نامیدند ! خواه ناخوه زندگی خیام در چنین جامعه ای راحت نمی بوده است !
خیام در شک فلسفی اش بدانجا می رسد که می گوید " معمای کاینات نه به وسیله علم و نه به دستیاری دین هرگز حل نخواهد شد و به هیچ حقیقتی نرسیده ایم ! گذشته و آینده دو عدم یا نیستی است پس بهتر است دمی در آن در یابییم " هدایت ترانه های خیام
خیام دهری است یعنی باورمند به ماتریالیسم است جز ماده چیزی را نمی شناسد در نتجه از همین جا آبش با دین و خدا و کاینات در یک جوب نمی رود راهش جداست !
فردای پسین که دین از آن داستان ها می سراید / جهنم و بهشت / را زیر سوال می برد و با دلیری خاص خود می گوید :
تا چند زنم به روی دریا خشت
بیزار شدم ز بت پرستان و کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت
بدبین به همه چیزست و همین بدبینی هویت علمی اورا رقم می زند ! به همین دلیل خیام شاعری عاصی است و شهامت گفتن دارد ! حافظ را می توان با همه ی زیر آبی رفتن های رندانه اش شاگرد فکری خیام دانست !
ازآمدنم نبود گردون را سود /
و ز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دوگوشم نشنود /
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
نیکی و بدی که نهاد بشرست
شادی و غمی که قضا و قدرست
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره ترست
آنانکه ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور حقیقت از من بشنو
بادست هر آنچه گفته اند ای ساقی
پیری دیدم به خانه ی خماری /
گفتم : نکنی ز رفتگان اخباری گفتا : می خور که همچو ما بسیاری
رفتند و کسی باز نیامد باری
من به می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
* هدایت ترانه های خیام