از آرزو تا نفرین
تورج پارسی
سه شنبه سیزدهم دو هزار چهارده
سال هزار سی سدو پنجاه و سه بود دانشجوی دختری آمد در اتاق کآرم که کار پژ و هشی خود را تحویل بدهد ، گفت استاد نوروز نزدیک است یک آرزو برایم بکنید . نگاهش کردم اما چون دستی در شعر داشت گفتم آرزو می کنم عاشق بشوی !! باز گفت استادنفرین هم به جانم بکنید !!! گفتم الهی که عاشق بشوی !!!!! سرانجا مش را نمیدانم به کجا کشید اما امروز این یادمان را مرور می کردم دیدم بهترین دعاو نفرینی است که رو به شهر خیر دارد
به مناسبت روز سعدی ! نخستین روز اردی بهشت ماه
اگر تو روی نپوشی بدین لطافت حسن
دگر نبینی در" پارس " پارسایی را / سعدی
تورج پارسی
پنج شنبه هفدهم فوریه دوهزار شانزده / یک روز خاکستری اپسالا
در صفحه ی فیس بوک " چویل دنا " نگاهی کردم عکس این همه " مه رخ " را گروگان گرفتم چرا که سعدی سده ها پیش از آن یادی به نیک داشته است ! و پس از وی هزاران سروده و نالیده اند و ما نیز یک از آن هزارانیم !
من دراین بیت سعدی " شیطنت ها " می بینم ! یک جوری پارسایی را نواخته است ! پارسا و پارسایی در برابر زیبایی !! نیک آشکارست که سعدی زیبا شناس است و زیبایی را در اوج شعر می پروراند از سویی هم یک رای نهایی است که به واسطه ی وجود " لطافت حسن " یا " دولت زیبایی" پارسا یی که زهدست و تقوا و.... در پارس معنا نمی یابد ! و حرف آخر سعدی که : جونوم خوب گوشات واز بوکون :
سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن !
ببینید که چه رندانه عشق و زیبایی را در ترازوی خرد و بینایی هم وزن می داند !حال به قول رضا ستار دشتی خودمان که قلم بر فراز دارد " البت " که کوی عشق هم همانا : شیرازست ! نه سپاهان !!! !! / نوازش دوست سپاهانی یم / و سخن فرجامین به این تابلو بنگرید که سعدی ساخته است ' بهار در بهار و مهتاب در مهتاب درهم می آمیزد !
خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم
و آن همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت
که چه گویم ؟ نتوان گفت که چون زیبا بود
من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملک است ؟
یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود
دل سعدی و جهانی به دمی غارت کرد
همچو نوروز که بر خوان ملک یغما بود
اگر آزادی از هنر گرفته بشود درماندگی میدان می یابد !
تورج پارسی - بیست و سوم اپریل دوهزار هیژده
هنر بر خلاف طبیعت خودرا تکرار نمی کند ! هنر یعنی نو آوری و نگاه تازه ! با وجودی که دل در گرو طبیعت دارد ولی راه خودرا می رود ! یکی از موضوعاتی که در هنر مورد توجه قرار می گیرد زیبایی است چرا که به گفته ی John keats زیبایی حقیقت است و حقیقت هم زیبایی است ! یعنی آشکارست ! ملموس است و عینی !
از همین منظر از جهان دیرین اندام زن آنی دارد به ویژه که نظرگاه اهل هنر می شود! حتا در هنر انسان ابتدایی ! اوج این نگاه در مجسمه ونوس خودرا می نمایاند !
مجسمه ای که نامورست به Venus beautiful Sarin" !! Venus of the Beautiful Buttock
باسن یا سرین زیبای ونوس ! برآیند چنین نگاهی است ! به اکلیدس هندسه دان یونانی که در سده سوم پیش از میلاد می زیست نسبت می دهند که گفته بود : "زیباترین خط هندسی خط سرین زن است " سپس اگر اشتباه نکنم شاهنامه پژوه استاد خالقی مطلق گفته ی اکلیدس را چنین به دست شعر داده است !
نقاش ازل بسی خط راست کشید /
کج نیز کشید و هر چه می خواست کشید
لیکن چو خط " سرین " زن آغازید /
این " خط شگفت "بی کم و کاست کشید!
در فرهنگ ما زیبایی زن پر ارج است البته با یک جور پوشیدگی ! همین زیبایی نهفته فقط در شعر نفس می کشد ! حاصل جمع آب و تن تو ضربدر وقت "تن شستن " تو / هر سه منهای "پیراهن "تو، برکه را کرده حالی به حالی / حسین منزوی !
حتا در آبان یشت شرح شاعرانه و زیبایی از اردویسور اناهیتا می دهد : آ به راستی ارویسور اناهیتای بزرگوار ! همانگونه که شیوه اوست ، برسم بردست گرفته ، گوشواره هاى زرین چهارگوشه اى از گوش ها آویخته و گردن بندى بر گردن نازنین خویش بسته نمایان مى شود .
او کمر بر میان بسته تا پستان هایش زیباتر بنماید و دل نشین تر شود. .... کرده سی ام ۱۲۷
اما اندام همه سویه آشکارزن در هنر نقاشی ما سخت پوشیده است آشکارنیست !
عریانی او تابو است و این چنین چادری نا نوشته بر آن کشیده یا به عبارتی در پستو گذاشته می شود ! به تازگی تابلویی از بانو زهره خالقی پژوهشگر ، شاعر و نقاش دیدم ! زهره در این تابلو راه خودرا رفته و هنر را که اصولا می باید تن به مرز بندی ندهد ! فضای پاک و آزاد داده است تا یک جور به معنای زیبایی برسد !
البته می باید میان زیبا شاختی اندام آشکار زن با نگاه صرفا جنسی مردانه فرق گذاشت ! هنر مند نمی تواند و نباید با زدودن طبیعت آدمی یعنی بود حقیقی او به دام بیفتد ! اگر آزادی از هنر گرفته بشود درماندگی میدان می یابد !