هوای باغ


دور باغ گذشت

منصور اوجی شاعر

دور باغ گذشت !

 

تورج پارسی

 

هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت

 

کجاست بام بلندی؟

ونردبام بلندی؟

که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا

و بر شوی و بمانی بر آن و نعره بر آری:

هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت

منصور اوجی

 

امروز به سایت " دوستان فرهیخته " ی دوستم دکتر فروزانفر سری زدم ، در آنجا با تابلویی از خوش نویسی فرزانه احمد رضا دقایقی آشنا شدم که روی شعر زیبای منصور اوجی کار کرده بود . خوش نویسی جلوه ی نیکویی است از منظر زیباشناسی  از این منظر اوج موسیقیایی آرامش را می توان دید و شنید ! این هنر به حرف و سپس به واژه هویتی تازه می بخشد ، هویتی که هم از ابعاد هندسی و هم موسیقیایی و هم کاشت گام به گام زیبایی که برآیند هارمونی و هم آهنگی است بهره می گیرد  .به همین دلیل برخی خوش نویسان  نوازندگی هم می کنند و بویایی آنان باز به شعر نیز از همین منظرست. با شعر شاعران شیرازی نیک  آشنا هستم برخی را نیز از نزدیک می شناسم . با کارهای منصور اوجی هم آشنا بودم اما در این شعر کوتاه " اوجی ؛ خودرا به ثبت رسانید . در همین سوئد یخین همیشه در تنهایی همیشگی ام بارها و بارها این شعر را زمزمه کرده و با خود از این سو به آن سویش برده ام ........ یادم می آید  نخستین بار با بانو " ل " در یکی از شب های شعر گوته این شعر را شنیدم ، شعری که هم پای " چه باید کرد " علی باباچاهی ، همراهم شد که هم چنان همراهست حتا در این دورافتاده نقطه ی یخین . خود اوجی از این شب چنین یاد می کند :

منبع سایت سه‌راهِ جمهوری

http://3rahejomhoori.wordpress.com/art-literature/owji/…

مرا صدا زدند و پشت تریبون که قرار گرفتم اولین قطرات باران پاییزی شروع به باریدن کرد و من در زیر تنها چراغ بر تریبون شروع کردم به خواندن و در تاریکی روبه‌رو تا دوردست‌ها چه بر چمن و چه ایستاده فقط چشم می‌دیدم و برق چشم و سکوت و شنیدن صدای کف زدن‌ها را بعد از پایان هر شعر. چندین شعر خواندم اخوان گفت باز هم بخوان و سیمین نیز. پنج شعر نیمایی خواندم و یک غزل و آخرین شعری که خواندم شعر کوتاه پنج سطری «هوای باغ نکردیم» بود. هوا بارانی شده بود که آمدم بین خانم دانشور و اخوان نشتسم، به محض نشستن اخوان بلند شد و پیشانی مرا بوسید و گفت اوجی این شعرت را بنویس و به من بده که عجیب بیانگر روزهای تباه شده‌ی خود من است و بعدها و بعد‌ترها که بیانگر روزگار تباه‌شده‌ی مردم سرزمین مادریم و بعدها وقتی گلشیری برگزیده‌ای از شعرهای مرا بیرون آورد اسم این شعر را بر آن کتاب گذاشت. این شعر در سال هزار و سیصد و پنجاه سروده شده و الان چهل سال از عمر آن می‌گذرد و به چند زبان ترجمه شده، بدم نمی‌آید این شعر پنج سطری را در این‌جا بنویسم و می نویسم:

کجاست بام بلندی؟

ونردبام بلندی؟

که بر شود و بماند بلند بر سر دنیا

و بر شوی و بمانی بر آن و نعره بر آری:

هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت!

منبع: ماه‌نامه تجربه، مهرماه نود

 

 

احمد رضا دقیقی خوش نویس و سه تار نواز

مژده که جشن سده آمد کنون


مژده که جشن سده آمد کنون


مژده که جشن سده آمد کنون                  

 

دهم بهمن ماه برابر با  سی ام  ژانویه

 

تورج پارسى

 

مژده که جشن سده آمد کنون

گشت زمستان همه جا لاله گون _ آرش نورافروز _

دبستان آزاد و رازناک طبیعت با همه ى سختگیرى ها که در سرشت قانونمندش نهفته است اما مى آموزاند. کافى است که الفبایش را اموخت و با شناخت در رکابش حرکت کرد  و بشر چنین کرد ، آموخت ، بر گرفت ، دگر گون کرد و ساخت .

انسان آیرانى هم در این ره سختى ها کشید ، توشه ها فراهم آورد ،میراث ها بر زمین به جاى نهاد ، ارج گذاشت و مسیر ره را خردمندانه طی کرد . به پاس آنچه که از طبیعت گرفت ودر کار شکلى دیگر به آن بخشید به نیآیش طبیعت و کار ایستاد چرا که کار و آبادانى همسو وبه هم پیوسته هستند.

این چنین است که ایران زمین از دور دست تاریخ سرزمین جشن ها شد چرا که جشن ها زاییده ى کارند و کار زاینده شادى است . بر این اصل انبازبودن در آبادانى جهان از ویژگى هاىفلسفه ى کردارى ایرانى است:

"اى مزدا اهوره !

بى گمان این پاداش آرمانى را به تن و جان کسانى ارزانى مى دارى که با" منش نیک " کارمى کنند ودر پرتو "اشه " آموزش خرد نیک ترا بدرستى به پیش مى برندو خواست ترا بر مى آورند و براى پیشرفت جهان مى کوشند " یسنه هات ۳۴ کرده ۱۴

باید براى آبادانى جهان کوشید و آن را بدرستى نگهبانى کرد و به سوى روشنایى برد ۲ یسنه هات ۴۸ کرده ۵

آبادانى گیتى را باد . هوم یشت هات ۱۰ کرده ۲۰. *

با در نظر گرفتن اینکه لعاب اصلى همه ى جشن ها در شادى و شادمانى و پویایى قالب ریزى شده است و طبیعت تکیه گاه نخستین آنهاست ، نقش  شادى آنچنان تعیین کننده است که برابر شدن نام روز و ماه نیز انگیزه گردهمایی و انجمن می شود تا شادمانى را همگانى سازد .

در همه ى این گردهمایى هاى شادى آفرین ، آتش یا خورشید زمینى کانونى گرمابخش بوده که فروزشش  یاد آور تاثیر پیدایش آن در زندگى بشر می گردد.

جشن سده :

یکى از جشن هاى یادمانى  سده است که  چهلمین روز زمستان یا چهلمین روز  زایش میترا است که برابرست با آبان روز از ماه بهمن یا دهم بهمن . این چهل روز درفرهنگ مردم به چله ى بزرگ نامورست که  میدان تاخت و تاز سرماست  . با پایان یافتن چله بزرگ ، چله کوچک مى آغازد که عمرى بیست روزه دارد

شدت سرما درچهار روز پایانى چله بزرگ و چهار روز نخستین چله کوچک است که در فرهنگ توده به چارچار مشهورست پس از آن به گفته ى شیرازى ها  تک سرما مى شکند .گمان دارد که زبانزد ( ضرب المثل ) سیاهى به زغال مى ماند نیزاز برآمد هاى روزهاى چار چار باشد.

واژه سده : از منظر گوناگون مى توان دلیل طبیعى براى این واژه یافت

۱ - نیاکان ما سال رادو بخش مى دانستند : تابستان بزرگ که هفت ماه بود و از فروردین شروع مى شد و در آخر مهر پایان مى یافت . زمستان بزرگ که پنج ماه بود و از ماه آبان آغاز و در آخراسفند پایان مى یافت . ( درسرزمین یخ بسته ى سوئد نیز سال را دو بخش مى کردند )

 سده سدمین روز از زمستان بزرگ است - از آبان تا دهم بهمن -  که آنرا جشن مى گرفتند.

۲ -  فرهنگ توده یا شفاهى که سینه به سینه است آنرا سد روز مانده به برداشت محصول مى داند  در ترانه اى که در روستاهاى خراسان خوانده می شود آمد ه است  :

آىسده ، سده ، سده

سد به غله ، پنجه (پنجاه ) به نوروز

۳ - بیرونى درکتاب التفهیم جشن سده را پنجاه روز و پنجا ه شب تا نوروز مى داند

فرهنگ توده با کاربرد بسیار بالایش که مى باید مورد توجه پژوهشگران مردم شناسى و جامعه شناسى باشد با گفته ى بیرونى همخوانى دارد و بى گمان یکى از معتبرترین سرچشمه ى کار بیرونى در آین زمینه نیز فرهنگ توده بوده است .

۴ - ازمنظراستوره شناسى :

استوره  میدان گاه رویا ها  و آرزوهاى بشرى است  که پا به پاى باستان شناسى و تاریخ پیش مى رود ، آنگاه که تاریخ و باستانشناسى به تاریک گاه ها و بن بست ها مى رسند اسب رهوار استوره رویا ها را  بازسازى مى کند . آنگاه که تاریخ و باستاننشناسى هم از رخوت وبن بست وارهند  استوره همچنان خود را بر اوراق سینه ى  نسل ها مى نگارد واین چنین میان نسل ها جاودانه مى گردد . کشف و دسترس به آتش نیز از این منظر جالب توجه است ، از پرومته یونانى که آتش  را از خدایان مى دزد ودر رازیانه پنهان مى کند و به زمین مى آورد تا هوشنگ پیش دادی وقصه ى بر خورد سنگى به سنگى  .... در شاهنامه از هوشنگ به عنوان کاشف آتش نام برده شده است  :

یکی جشن کرد آنشب و باده خرد             سده نام آن جشن فرخنده کـــرد

زهوشنگ ماند این سده یادگار               بسی باد چون او دگر شهـــــریار

 اما برخى ازشاهنامه شناسان آنرااز افزوده ها مى دانند ، نکته اى که در اینجا مى توان مطرح کرد ، ان باغ همیشه تر و تازه ى رویاپرور آدمى است ، یعنى رویاى گمنامان همیشگى صحنه ى زندگى . در زیر همه ى تاروپود به گردآلود ە ى زمان ره باریکه ى پسینى از استوره به تاریخ هست که مى باید کنجکاوانه آنرا کاوید به ویژه در " ایران سرزمین تضادهاى بزرگ "۱

به هر روى  بزرگداشت این آخشیج (عنصر)  در چهارسوى جهان به نامى و نشانى برگزار مى گردد و در ایران زمین نیز در دهم بهمن یعنى آبان روز از ماه بهمن این آیین برگزار می شود از سده سوزى چوپانى و سده سوزى زرتشتیان گرفته تا چیلله قاچدى روستاهاى رضاییه تا...

همه نشانه ها از شناخت انسان است در راستاى کار و آبادانى .

روشنایی ، گرما و شادمانى همگانى باد

سرچشمه ها :

* آنچه از اوستا برگرفته شده است از اوستا کهن ترین سروده ها و متن هاى ایرانى گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه جلد یک چاپ یازدهم ، تهران است

۱ - شناخت اساطیر ایران ، رویه  ۹ ،جان هینلز، ترجمه ژاله آموزگار - احمد تفضلى ، کتابسراى بابل

 



جشن دوستی و پیمان ...." را به دوستداران و کوشندگان محیط زیست و م

جشن دوستی و پیمان ...." را به دوستداران و کوشندگان محیط زیست و میراث فرهنگی پیشکش می کنم1

حلقه انگشتر نشانواره پیمان آیین مهریان است ]

جشن دوستی وپیمان  یا پیروزى روشنایی

   Celebrate the victory of light

از: دکتر تورج پارسی

www.savepasargad.com

 

در آن روزگاران که انسان به طبیعت بیش از امروز نزدیک بودو کوه و دشت وبیابان را در مى نوردید، در پندار نخستین خود دوگانگى طبیعت را نیک دریافت .

شناخت این دوگانگى  - شب و روز - او را متوجه روشنایی ساخت -پرتو خورشید -  روز و روشنایى میدان کار آدمى شدو آدمى بى ترس و تلواسه با کار کردن خود را ساخته و فرهنگ را بنیان نهاد . گام هاى نخستین انسان در عرصه ى هستى پیوستى با نور و گرما داشت که  این پیوند همچنان خردمندانه  و پویا در روندى تعیین کننده ادامه دارد. کشف و دسترسى به آتش که انقلابى بود در زندگى بشر بر آیند شناخت دوگانگى در طبیعت بود. ایرانیان و هندیان این پرتو را مهر یا میترا نامیدند که از خدایان پیش از زرتشت است.

در سنسکریت

Mitra

میترااز ریشه می

Mi 

به چم یا معنای بستن وبه معنای کلی  آنچه که می پیوندد

در اوستایی Mithra

در پهلوی : mitr  

پارسی امروزی Mitra یا mehr

در سنسکریت و اوستایی به معنای پیمان و همبستگی و پیوستگی دو یا چندین نفر.

درزبان  پارسی نیز محبت است ودوستی ، آشتی و پیمان در یک کلام مهر دشمن دروغ و دروغگوست

. ایزد و نگهبان پیمان ، نگهبان خانواده ، شهر ، کشور :

شاید نگهبانى از پیمان و کاربرد آنرا  بتوان از بنیادى ترین ویژگى ها دانست که امرى است کهنه نشدنى در جامعه بشرى، در بعد دیگر که بنگریم  نظام کیهانى نیز بر مدار قانون اشا مى چرخد که نمودارى است ازاصل پیمان و نگهداشت آن. .   پیمان و ارج و نگهداشت آن در واقع در گروه راستی است . اگر آدمی در گزینش راستی یا دروج ، دروج را برگزیده باشد ، چگونه می توان از اوی کژ کردار و دروج گفتار انتظار آن داشت که پایبند به پیمان باشد . کسی می تواندبه این اصل وفادار باشد که گوهر راستین را برگزیده باشد .اعتبار و احترام به نفس پیمان ، امری است در قلمرو نیک پنداران . اینانند که حتا نباید" پیمانی را که با یک دروغ پرست بسته اند " بگسلند ، چراکه پیمان به نفس خود از اعتباری همه سو برخوردارست . همه سو نگری گامی است فراسوی کمال که در خور خردمندان نیکجوست .گزینش گوهر راستین ، جان و جسم را به پاکی وخرد آراستن است و در پی آن مسئولیتی بس بزرگ به گردن گرفتن ، که از آن گریزی نیست

 

مهر مترادف است با پیمان ، اگر مهر را عینی تر کرده و پوششی زمینی به آن بدهیم ، تداوم هستی و گسترش نیکی محض را در آن جلوه گر خواهیم یافت . مهرجلوه ای است از پیمان انسان با انسان ، پیمان انسان با محیط اجتماعی و طبیعی  ، دریک ژرف نگری انسان به مثابه مهر ، پرچمدار و نگهبان هستی خواهد بود . البته انسانی که گوهر راستین را برگزیده باشد .بنابر چه آمد " پای بندی به پیمان " آن چنان اصل مسلم و آشکاری است  که مترادف می شود با " آباد ی " و " پیمان شکنی " با " ویرانی  و ظلمت " مترادف می گردد .

این معنا و ارج  در راستای فرهنگ و ادب ایران زمین بسیار چشمگیرست . به همین سبب  روز شانزدهم هر ماه  و نام هفتم ماه در سال شمار ایرانى و یشت دهم اوستاى متاخر نام مهر را بر پیشانى دارد و به گزارش هردوت ایرانیان از دوره هخامنشى نام مهر را بر فرزندان خود مى گذاشتند البته امروز افزون بر نام مهر یا میترا که هم چنان برفرزندان خود مى گذارند واژه پیمان را نیز به عنوان نام کاربرد داده اند . مهریان حلقه ى انگشترى را به مانند پیمان دوستى به همدیگر هدیه مى کردند این پدیده ى نیک در جامعه ى بشرى به شکل حلقه ى انگشترى پیوند و پیمان زناشویی هم چنان به عمر خود ادامه مى دهد .

نام کهن مهر :

کهن ترین سندى که نام مهر یا میترا ایزد مورد باور ایرانیان و هندیان در آن آمده و بدست ما رسیده لوح هایی است که در سال 1907 در محلى به نام بغاز کوى واقع درکاپادوکیه کشف شده است . پیمانى است که میان هیتى ها میتانى ها بسته شده است این سند متعلق به ۱۴۰۰    سال  پیش از میلاد است.

آیین هاى مهرى :

ما دررابطه با مهر، دشمن دروغ و ایزد دوستى و آشتى و نگهدار همیشگى پیمان دو آیین برگزار مى کنیم :

۱ - روز شانزدهم هر ماه به نام مهرست که چون با نام ماه همانند شود آنرا به نام مهرگان جشمن مى گیریم

۲ - شب چله یا شب یلدا یا شب زایش مهر

سى ام آذر ماه برابر با 21 دسامبر کوتاه ترین روز و بلندترین شب سال است به این شب با این ویژگى شب چله یا شب یلدا گفته مى شود .  از اول دى ماه برابر با ۲۱ دسامبر تا  تا دهم بهمن برابرسی ام  ژانویه که در پندار ایرانى روز دسترسی به آتش توسط هوشنگ پیشدادى است چهل روز است ، این چهل روز را چله یا چله بزرگ گویند

یلدا واژه ایست سریانى  که به معناى زاده شدن است باور بر اینست که در شب چله یا یلدا که بلندترین و تاریک ترین و شوم ترین شب سال است  نبردى سخت میان روشنایى و تاریکى در مى گیرد که سر انجام به شکست تاریکى و زایش دوباره ى نور مى انجامد چنانچه درعرصه ى   شعر و زبانزد - ضرب المثل - هم میدان مى یابد : پایان شب سیه سپیدست

مردمان در این شب کنار آتش گرد آمده به ترانه خوانى و پایکوبى مى پرداختند . امروزه نیز در گوشه و کنار ایران زمین مردمان در چنین شبى به دور سفره اى   پر از خشک میوه ها و تر میوه هایى چون انار سیب ،خربزه ، هندوانه - انبارى -و انگور و در پرتو روشنایى - آتش یا شمع یا   نور چراغ -به پایکوبى وشادى مى پردازند که البته از حافظ محرم هر راز نیز تفالى گرفته مى شود . آیین امیدوارانه ى نشست شبانه ى سى آذرماه یا چله نویدى است از برآمدن روشنایى   که با زایش دوباره ى خود نحوست و بد اخترى را از میان بردارد .

میترایسم در غرب

  حمله ى اسکندر و ره یابى اندیشه ى هلینیستى  و رابطه اى که  با مردم آسیاى کوچک ودیگرسرزمین هاىواقع در قلمرو روم حاصل گشت زمینه انتشار میتراییسم را فراهم آورده بود . این زمینه آنچنان گسترده مى گردد که نرون در ۶۶ میلادى به این کیش مى گرود و در زمان دیوکسین و گالریوس مهر خداى اول امپراتورى مى گردد .مسحیت یا با آیین میترا مى باید در مى افتاد یا ازاصول آن مى گرفت و رنگى خودى به آن مى بخشید ، البته راه دوم را برگزید . پس از پیروزى کنستانتین مهرپرستى کاستى یافت و در سال ۳۹۲ میلادى بطورکلى رسمیت خود را از دست داد معابدش را ویران و پیروانش را بکشتند. اما پرسش اینجاست که چه اصولى را مسحیت از میتراییسم گرفت و چه اصولى در میان مردم البته شاید کم سو باقى ماند پاسخ آنست  که بیشمارى از اصول میترایی را مى توان باز شناخت که نمونه ى بسیار روشن آن روز ۲۵ دسامبر مى باشد که زادروز میتراست  . به هر روى  این باور روزى همه جا گیر شد و به مدت  پانسد سال چراغش رسما روشن ماند .گل نیلوفر و چلیپا از نشانواره هاى میتراست

www.savepasargad.com

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد

 

پیمان با محیط زیست

پیمان با حیوانات و ....

از یلدای ایرانی یا شب چله تا یول سوئدی


از یلدای ایرانی یا شب چله تا یول سوئدی

 

دانشگاه اپسالا سوئد

دانشکده ى  تاریخ ادیان

دسامبر ۱۹۹۹

از یلدای ایرانی  تا

jul

سوئدی

دکتر تورج پارسی

 

 دورست کاروان سحر ، زینجا            

 شمعى بباید این شب " یلدا ' را

 

زایش مهر یا شب چله یا شب یلدا

 

                       Celebrate the victory of light   

 

اگر به دوردست تاریخ تاریخ و فرهنگ ایران زمین بنگریم ، ریشه ى برپایى   این    جشن کهن سال شناخته مى شود . در آن روزگاران که انسان به طبیعت بیش از امروز نزدیک بودو کوه و دشت وبیابان را در مى نوردید، در پندار نخستین خود دوگانگى طبیعت را نیک دریافت .

شناخت این دوگانگى اورا به این اندیشه رهنمون ساخت که سرچشمه ى خوبى ، دوستى و روشنایى   که به او رسایى مى بخشد یکى است ، اینچینین بود که روز و روشنایى میدان کار آدمى شدو آدمى بى ترس و تلواسه با کار کردن خود را ساخته و فرهنگ را بنیان نهاد . چون انسان به یارى روز و روشنایى به شناخت طبیعت دسترسى یافت ، خود را وام دار نور انگاشته ، پس تر ها آنرا قلرو اهورمزدا دانست .

یکى از انقلاب هاى بنیانى و تعیین کننده که زندگى بشر را دگرگون ساخت کشف آتش بود که استوره هاى زیادى را پدید آورد- سده - .کشف آتش اجاق زندگى بشر را در راستاى تاریخ   جاودانگى بخشید . نیاکان ما نیز براى کاهش ناگوار یها به ویژه در شب ها آتش مى افروختندتا از    سرما ، حمله ى جانوران   درنده و ....   در امان بمانند . به مصداق آب آبادانى است پیشنیان نیز بر این باور بودند که بافروزان بودن آتش در هر خانه از قلمرو بدى و دد منشى ها کاسته مى شود .

شب چله یا شب یلدا

سى ام آذر ماه کوتاه ترین روز و بلندترین شب سال است به این شب با این ویژگى شب چله یا شب یلدا گفته مى شود .   از اول دى ماه یا خرم روز تا دهم بهمن که در پندار ایرانى روز کشف آتش توسط هوشنگ پیشدادى است چهل روز است ، این چهل روز را چله یا چله بزرگ گویندسپس   چله کوچک آغآز مى شود که شامل بیست روز آخر بهمن و بیست روز از ماه اسفندست .

یلدا واژه ایست سریانى (۱) که به معناى زاده شدن است این قلم گمان بر آن داشت که واژه " یول "  زبان سوئدى هم از این بن و ریشه باشد .

باور بر اینست که در شب چله یا یلدا که بلندترین و تاریک ترین و شوم ترین شب سال است (۲) نبردى سخت میان روشنایى و تاریکى در مى گیرد که سر انجام به شکست تاریکى و زایش دوباره ى نور مى انجامد چنانچه درعرصه ى   شعر و زبانزد - ضرب المثل - هم میدان مى یابد : پایان شب سیه سپیدست

مردمان در این شب کنار آتش گرد آمده به ترانه خوانى و پایکوبى مى پرداختند . امروزه نیز در گوشه و کنار ایران زمین مردمان در چنین شبى به دور سفره اى   پر از خشک میوه ها و تر میوه هایى چون انار سیب ،خربزه ، هندوانه - انبارى -و انگور و در پرتو روشنایى - آتش یا شمع یا   نور چراغ -به پایکوبى وشادى مى پردازند که البته از حافظ محرم هر راز نیز تفالى گرفته مى شود . آیین امیدوارانه ى نشست شبانه ى سى آذرماه یا چله نویدى است از برآمدن روشنایى   که با زایش دوباره ى خود نحوست و بد اخترى را از میان بردارد . در اینجا به نقل از کتاب جشن ها و آداب رسوم زمستان -(۳)   کوتاه شده اى از مراسمى که در این شب در دره میانه ملایر انجام مى گرددآورده مى شود :

در این روستا دو   سه روز پیش از شب چله به خانه تکانى و شستشوى   ظرف ووسائل خانه مى پردازند تاشب چله که آنرا شب چله ى پاییزیا شب چله زرى مى نامند فرا رسد . در این روز مردمان رخت هاى نو یا شسته خود را مى پوشند،   نزدیک هاى   غروب آفتاب کدبانوى هر خانه جامى از آب چشمه پرکرده و در تاقچه ى اتاق مى نهد . پس از صرف شام همه ى اهل خانه به دورکرسى   که روى آن یک سینى با دوبشقاب پر از نقل هاى رنگارنگ گذاشته شده ، گرد مى آیند . ، سپس هر یک از اهل خانه به این باور که تا سال دیگر هم چون شمع روشن بماند شمعى روشن کرده درون سینى جاى مى دهد . بخش بسیار زیباى این مراسم گزینش دخترى است از میان دختران شوى نکرده روستا که پس از گزینش ، زنان با کل زدن و هلهله به همراه   نوازندگان محلى   این ترانه را مى خوانند :

چله زرى ، چله زرى                      امسال وسال دگرى

اروس کیه ، اروس کیه                 چله زرى مى باشد

چو ماه تابان رخش                       چهره پرى مى باشد

چشمش چو چشم آهو                  چه میگه تاق ابرو                     

دختر به نام زرى                               ابروى او یک ورى

چله زرى ، چله زرى جان              عزیزم ماه تابان

مبارک ، مبارک                               شب چله مبارک

شوربختانه نت این ترانه توسط گزارش دهنده ضبط نشده است

سپس چله زرى را همچون اروس رخت سپید پوشانیده بر تختى که روى پشت بام نهاده شده مى نشانند هر خانواده به سهم خود شمعى در کنار تختى که اروس روى آن نشسته است روشن مى کند .   مردان و زنان با گرماى شمع دستان خود را گرم کرده به صورت مى کشند و مى خوانند :

زردى من از تو                             سرخى تو از من        ۴   

جشن با نقل پاشون بر سر چله زرى ادامه مى یابد ، چله زرى نقل هایى که روى سرو   دور برش ریخته ش شده جمع مى کند و یک دانه نقل به زن و یک دانه به مرد مى دهد ، زن نقلش را به مردش مى دهد و مرد نیز نقل را به زنش سپس دو زن   چله زرى را از روى تخت بلند مى کنند، پدر چله زرى در جلو و برادرش در پشت سر و مادرش در سمت چپ رو به سوى خانه اش مى برندنوازندگان مى نوازند ومردم   پایکوبان   مى روندتا به خانه چله زرى برسند . در خانه ، پدر   انارى به دست چله زرى مى دهد ۵) چله زرى انار دون مى کند نخست خود چند دانه مى خورد، باور چنین دارند که دخترشوى نکرده اگر یک دانه از این اناربه نیت شوهر کردن بخورد حتما سال آینده به خانه ى بخت خواهد رفت ..

    این مراسم در واقع یک جشن نورست که با رقص و پایکوبى   و خواندن ترانه ى

چله زرى نشونه                    اروس کهکشونه                 میون گلرخونه

تاوسون   او   دخووه                زمستون او وتووه                زمستون او وروده

تا ایسیه اوخو کرده             چله زرى دکاره                  پشت سرش بهاره

ادامه پیدا مى کند . شایان یادآورى که در برخى از مناطق ایران زمین همچون باستان مراسم آتش افروزى بر بلندى ها همچون   پشت بام و ........ بر گزار مى گردد .    .

آیین هاى پیش از مسحیت در سوئد

پیش از مسحیت مردمان اسکاندیناوى جشن ها و آیین هاى ویژه اى داشتند که کلیه این جشن ها " یول " امیده مى شد . واژه

jul

در زبان هاى اسکاندیناوى   به مفهوم جشن یا جشن هاى فصلى است اما در زبان هاى ژرمنى صرفا به چم جشن فصلى زمستانى است . بنابر آنچه در سال شمارى به نام

Runstav

آمده است ، در کشور سوئد هم چون سال شمار باستانى خودمان ، سال را دو بخش مى کردند :

۱- زمستان شش ماهه یا

 clixtus-dagen

 که از چهاردهم اکتب آغاز و روز سیزدهم آ پریل ب پایان مى رسید .

۲- تابستان شش ماهه  یا

Tiburtius-dagen

که ازچهاردهم  آپریل آغاز مى شد و در سیزدهم اکتبر ادامه داشت     

در این سال شمار نیز ازسه جشن فصلى نام برده شده است .

نخستین جشن

Höst blot

 یا جشن قربانى پاییزى نام دارد که در آغاز زمستان برگزار مى شد .

دومین جشن

Midvinter blot

یا جشن  قربانى میانه زمستان که سیزدهم  تا چهاردهم  ژانویه

برگزار مى گشت . در تغییر تقویم ، برگزارى این جشن به ششم ژانویه افتاد . هر دو جشن به نیت پربارى فراورده هاى کشاورزى سالى که در پیش است برگزار مى شده است .

سومین جشن

 vår blot      

است که یک جشن قربانى بهارى است و به نیت پیروزى وایکینگ ها در آغاز تابستان برگزار مى شده است .

 درهر سه جشن از حیوان ها و انسان به عنوان قربانى در پیش خدایانى چون :

Oden و   Tor و Freja

 استفاده مى شده است .

 به نوشته ى

 Snorre Sturtason    

نویسنده ایسلندى : برگزارى مراسم جشن میانه زمستان به نیت پربارى و حاصلخیزى انجام مى شده است ۶   . مردمان دربرگزارى این سه آیین فصلى به سلامتى خدایان و دلیران آبجو مى نوشیدند و واژه ى

.skål

در زبان سوئدى که معناى نوش یا به سلامتى است یادمان چنان مراسم و آیینى است ۷ .

در هزاره ى دوم میلادى آییین مسحیت در سوئد رواج مى یابد و از همان گاه مبارزه میان مسحیت و آیین هاى ریشه دار مردم آغاز مى گردد . دراین نبرد مسحیت به تدریج پیروزمى گردد، ولى نمى تواند بر آیین هاى ملى تاثیر زیادى بگذارد در نتیجه همان شیوه اى را که با میتراییسم بکار گرفته بود بکارمى برد یعنى بخش عمده اى از آیین هاى ملى سوید را در خود جا مى دهد . بدین ترتیب مراسمى که امروز به عنوان آغاز سال مسیحى برگزار مى شود در واقع یادمان آیین هاى گذشته ۸ و سخت کوشى هاى انسان این سامان است که به زبانى سپاس از پربارى سالى که گذشت و سالى که در پیش است ، سپاس به پربارى کشت ، شکار ، ماهى گیرى ، خوراک و نوشیدنى هاست .پروفسور G.Nikander   

با شگفتى از جان سختى آیین هاى پیش از مسحیت سوید یاد مى کند که چگونه همچنان در متن مسحیت به عمر خود ادامه مى دهند ۹                      

شایان یاد آورى است که پیش از آیین زرتشت هم در همه ى جشن ها پس از فروزان ساختن آتش مراسم قربانى انجام مى شد و چهار پایان اسب ، گاو ، گوسفند و .... را با فریاد شادى   به پاى خدایان پندارى   قربانى مى کردند که بهره اى به آتش و مانده ها را به نیازمندان مى دادند . اما زرتشت از انجام قربانى به دلیلى چندجلوگیرى کرد :

۱-    شناخت و مهرى که در آیین مزدیسنا به هستى هست ، همان مهرى که ستوران پرورده ، جانوران زمینى ، جانوران آبزى ، خزندگان ، پرندگان چرندگان را به عنوان بخشى از هستى زیر پوشش خود قرارمى دهد .

گواه بر این گفته ستایش و اعتبارى است که در فروردین یشت کرده ۲۲ بند ۴۷ آمده است :

روان هاى ستوران پرورده را مى ستاییم

روان هاى جانوران زمینى را مى ستاییم

روان جانوران آبزى را مى ستاییم

روان هاى خزندگان را مى ستاییم

روان هاى پرندگان را مى ستاییم

روان هاى پرندگان را مى ستاییم

فروشى همه ى این جانوران را مى ستاییم

دراهنودگات هات ۳۲ بند ۱۲    مى گوید نفرین تو اى مزدا به کسانى   باد که گاو را بافریاد شادمانى قربانى مى کنند .

۲- آیین قربانى با اقتصاد نو پاى کشاورزى همسانى نداشت بلکه زیانى بود کلى به این معنا که قربانى کردن هر اسب ، گاو ، گوسپندو ... در واقع نابود کردن نیرو و ابزار کار بود که پى آمدش قحط سالى هاى جبران ناپذیر و ایجاد تنگناها در روند اقتصادى مى شد .  

ماه دسامبر

واژه دسامبر در زبان لاتین به چم دهمین است به همین دلیل در سال شمار پیشین مارس آغاز سال بود و دسامبر دهمین ماه سال به شمار مى رفت . ماه دسامبر به سبب سه ویژگى   بهترین ماه سال به شمار مى آمده :

١- ماه برداشت فراورده هاى کشاورزى بوده

۲   - ماه نزدیک شذن به آیین   بزرگداشت و قربانى براى خداى خورشید

۳ - ریزش برف در ماه دسامبر نشانه اى است از پربالى سالى که در پیش داشتند

در تغییر سال شمار دسامبر بر خلاف معنایش دوازدهمین ماه سال شد و ویژه گى تازه اى یافت بدین معنا که : بلندترین و تاریکترین شب سال یعنى زایش مهررادربرگرفت

. نزد رومى ها که پیرو آیین میترا بودند وحتا بخشى از میترایسم   را   در اروپا و شمال افریکا انتشار دادند ۲۱ دسامبر به عنوان زاد روز میتراى شکست ناپذیر

Natalis - invictus   یا Solen  födelsedag

یا روز فزایندگى نور

 Ljuset tilltager ....

جشن گرفته مى شد در سده چهارم میلادى در اثر اشتباهى که در شمارش کبیسه پیش آمد زاد روز مهر به بیست و پنجم دسامبرانتقال یافت . مسحیت براى   خنثى کردن   نفوذمیترایسم زادروز مسیح را پس از سى سد سال که در ششم ژانویه برگزار مى شد به روز بیست و پنجم دسامبر پس کشاند . در اینجا نیاز به یادآورى است که بر خلاف گفته ی شاعر ی که گفته است :

به صاحب دولتی پیوند، اگر نامی همی جویی  

که از پیوند با عیسی چنان معروف شد یلدا

یلدا یا شب چله پیش از مسیح آوازه ی جهانى داشته و این مسحیت بود که از آوازه یلدا بهره ها بهرد .

شب اول زمستان در آیین روستایى  سوئد

‌ Bonde sed

در سوئد تا سال ۱۷۵۳ میلادى به مناسبت شب اول زمستان - ۲۱ دسامبربرابر با ۳۰ آذرماه - که بلندترین شب سال بشمار مى آید ، مراسمى برگزار مى گردید پس از تغییر تقویم ژولیانى به گریگورى این مراسم به سیزدهم دسامبر انتقال یافت و این شب را درازترین شب سال برشمردند . بنا بر باور مردمان در چنین شبى حتا حیوانات خانگى زبان باز کرده و از درازى شب شکایت مى کنند مثلا در

Värmland..

 گاو از درازى شب مى نالید و قوچ پاسخ مى داد : چه بلند شبى گویى دو شب را به هم دوخته اند ۱۰.

بدانگونه که در پندار ایرانیان این بلندترین و تاریک ترین شب سال به غایت شوم و نحس و نامبارک مى باشد ۱۱ ،   سوئدى ها هم نخستین شب زمستان را بداختر و شوم دانسته اند ، در پندار سوئدیها در این شب شوم که درازترین و تاریک ترین شب سال است روح هاى شیطانى آزادند تا بتوانند گناهکاران را گول بزنند . به همین دلیل براى در امان ماندن از هر گونه آسیبى همه ى درها و پنجره ها و حتا راه لوله بخارى را مى بستند ۱۲. از سوى دیگر از خانه بیرون نمى آمدند ، با هیچ گارى یا اسبى به جایى نمى رفتند تا شومى این شب دامن گیرشان نشود ، اگر هم کسى چنین بى احتیاطى مى کرد بابا نویل شومى چنین شبى را هشدار مى داد که :

امشب شب لوسیاست آهسته بران !!

Lussenaten var fylld av oro och man fick vara försktig.

Ingen hjul gå kring . Akta man häst och vagen kom tomten

  ibland och   var

  ' Dä ä lussenatt i natt, far sakta١٣

  از لوسى Lussi

تا  لوچیا

lucia

 یالوسیا

آنچه امروز به نام جشن لوسیا در کشورهاى کاتولیک مذهب برگزار مى شود یادگارى است از دوشیزه سیراکوس اهل سیسیل که در ۲۰۴ میلادى به شهادت رسید . اما لوسى پیش از مسحیت پرنده اى دزد و جادوگر بود که پیکرى نیم خدایى و نیم انسانى داشت . مردمان از او با بیم و احترام سخن مى گفتند چرا که مى خواستند همانند روح شرور آب

näken

 از آزارش در امان بمانند . لوسى شب ، تاریکترین و دلهره آورترین شب سال بود . با همه ى دلهره اى که مردمان از جادوى لوسى داشتند او ازیاران   Freja

  ایزد حاصلخیزى بشمار مى آمد و از دید کردارى همانند وى . ارابه لوسى راگربه اى که به  

 Lussekatten  

  شهرت دارد ، مى کشید که در مراسم لوسیا امروزه به شکل نان شیرینى جلوه گرى مى کند . بدین ترتیب در مى یابیم که لوسیاى جدید ریشه در آیین هاى پیشین اسکاندیناى دارد .۱۴

مهاجران آلمانى ساکن

  Västergötland

 نخستین بار در سال ۱۸۰۰ میلادى جشن لوسیا را در سوئد برپا کردند ، پس از ۱۹۰۰ میلادى   این جشن در سراسر سوئد رواج پیدا کرد و از آیین روستایى یا

bondesed

 فاصله گرفت . از ۱۹۲۷ در روزنامه هاى استکهلم مسابقه گزینش لوسیاى زیباى سال آغاز شد که به گفته ى

christer toplius

هر سال در سیزده دسامبر تماشگر جشن نور و زیبایى آن هستیم ۱۵. در روز لوسیا و شب آن دخترى زیبا رو در پوشش اروس با پیراهن سپید و کمر بند سرخ و تاجى با پنج شمع روشن با همراهان اروس   وار خود به دیدار همگان مى رود تا آنان را در جشن نور و شادى شریک سازد یا به گفته ى    فروغ   به آفتاب سلامى دوباره داده شود .   از دیگر مراسم شب لوسیا انجام یک گونه بخت بینى است   در این زمینه نمونه اى هست که در آن دخترى نیت کرده و شعرى مى خواند تا در خواب از سرنوشت زناشویى آینده خود با خبر شود ۱۷;

Lucia den blida

Ska låta mej veta

Vems säng jag ska breda

Vems barn jag ska bära

Vems käraste jag ska vara

och vems famn jag ska sova uti

لوسیاى نجیب مى خواهم بدانم

رختخواب چه کسى را خواهم گسترد ؟

فرزند چه کسى را حمل خواهم کرد؟

دلبند چه کسى خواهم شد؟

و در آغوش چه کسى خواهم خفت ؟

 Lucia tåget یا قطار لوسیا

 

در ۱۳ دسامبر   مراسم ویژه ى لوسیا در سرتاسر سوئدبرگزار مى شود   . در مدرسه ها، بیمارستان ها ، کلیسا ها و ... دخترى که به این مناسبت برگزیده مى شود با رختى همچون رخت سپید اروسان و نوار سرخى به دور کمر   در حالى که تاجى مزین به چهار شمع روشن بر سر دارد آرام آرام حرکت مى کند و همراهان او که پسر و دختر هستند و

 Stjärngossar

 نامیده مى شوند با شمع هایى

روشن در حالى که آهنگ

 santa lucia   

را مى خوانند پشت سر او حرکت مى کنند . از لوسیا خواسته مى شود که زمستان تاریک و سرد سوئد را با نور زنده و جارى خود روشن کند . معمولامراسم میان ساعت دو تا سه بعداز ظهرکه   هوا همچون شب تاریک است سامان بخشیده مى شود .

نوشیدنى و شیرینى   روز لوسیا

Lussekatten

Glögg

شیرینى ویژه ى چنین روزى

 Lussekatten

است که با آرد ، کره ، شکر ، مایه خمیر زعفران ، زنجبیل ، کمى نمک و کشمش درست مى شود .   پس از اماده شدن با برس زرده تخم مرغ روى ان مى کشند رنگ زعفرانى یا طلایى این شیرینى در واقع نشانواره ى خورشید و روشنایى است که باید تاریکى را بترساند تا از اینجا رخت بربندد . شایان نگرش است که از قرن   هیژده زعفران   به سوئد وارد مى شود و به واسطه ى گرانى ان فقط اشراف مى توانستند ‌ به آن دسترسى بیابند . نخست فقط براى شیرینى لوسیا به کار برده مى شد وگرنه جنبه دارویى داشت .

۲۶ سال پیش که به سوئد آمدیم مهمان سویدى ما براى خوردن پلو زعفران مردد بود وقتى که گفته شد از زعفران در آن استفاد شده است و دلیل ایشان   هم این بود که زعفران جنبه ى   دارویى دارد ..

اما نوشیدنى

نوشیدنى این روز

 Glögg

 است که از آب سیب ، شکر ، وانیل ، زنجبیل ، میخک و پوست رنده شده لیمو، شراب سفید ، درست مى شودوکشمش و بادام با آن صرف میگردد .

. Glögg

 یا Glögetvin

 که در قرن نوزدهم به نام

 Gluhwein

 نامدار بود در ورزش هاى زمستانى اتریش و سویس   مصرف مى شد . البته امروزه در سوئد هم کمى به میزان الکل آن افزده شده است .

هدیه ى سال نو  

 یا Julklapp

واژه

Klapp هم به معناى نوازش و هم به   چم ضربه   به در زدن   آمده است . پیش از مسحیت در سوئد رسم بر این بود که پسران و دختران جوان به در خانه ها رفته ضربه اى به در نواخته و پس از باز شدن در هدیه اى به درون   خانه پرتاب کرده و مى گریختند . البته برخى اوقات شیطنتى کرده و به جاى هدیه چوب یا سنگى به درون خانه پرتاب مى کردند . تحت تاثیر آیین مهرى که از طریق روم در اروپا رواج پیدا کرد ه و به سوئد هم آمد معمولا در روز زایش خورشید شکست ناپذیر ، مردمان به همدیگر میوه ، گل ، خوراکى پیشکش مى کردند . رومى ها دوست داشتند در این روز بزرگ به همدیگر سکه هدیه بدهند ۱۷

دکتر بهرام فروشى در کتاب جهان فرورى رویه ۱۱۸ چاپ دانشگاه تهران گزارش مى کند که :

در روستاهاى خراسان معمولا در این شب   خانواده پسرى که با دختر نامزد شده است براى دختر هدیه مى فرستد و رسم هدیه فرستادن براى دختر در آذربایجان نیز معمول است و رابطه ى این جشن را با زایش و تولد به خوبى آشکار مى سازد . در آذربایجان در شب چله خانواده دخترى که به شوى رفته است براى دختر هدیه مى فرستد و در شهر خوى بازار پشمک رواج دارد و این گویا به مناسبت شباهت آن به برف است . در بهار همدان   هر کس نامزد داشته باشد باید شب چله اى بفرستد . شب چله اى باید یک قواره پارچه یا یک قواره پیراهنى یا چادرى باشد که با شب چله اى مى فرستند .۱۸

در مقایسه ى مراسم شب چله ى ایرانى و آیین روستایى سوید همگونى هایى چند به چشم مى خورد از جمله :

    هر دو مراسم در شب اول زمستان برگزار مى شوند

    در هر دو مورد شب اول زمستان درازترین شب اول سال به حساب   آورده شده است

در هر دو مورد شب اول زمستان شوم دانسته شده است

در هر دو مورد در چنین شبى فال گرفته شده است

    در هر دو مورد هدیه دادن دادن وجود داشته است

در یک جمع بندى چنین مى توان نتیجه گرفت که جشن نور و روشنایى در هر کجا و به هرگونه که برگزار گردد از ریشه ى مشترک و کهن آن حکایت مى کند

مهر ایزدى که به اندازه ملیت ما کهن است ه

شب چله شب زاد روز مهر ایزد مشترک هندیان و ایرانیان است . این ایزد      روز    شانزدهم هرماه وماه هفتم سال به نام اوست . از ویژگى هاى مهر نگهبانى از پیمان است . پیمان و ارج و نگهداشت آن در واقع در گرو راستى است . اگر آدمى در گزینش راستى یا دروج ، دروج را برگزیده باشد چگونه مى توان از اوى کژ کردار و دروج گفتار انتظار داشت که پایبند به پیمان باشد . کسى مى تواند به این اصل وفادار باشد که گوهر راستین را برگزیده باشد . اعتبار و احترام به نفس پیمان ، امرى است در قلمرو نیک پنداران . اینانند که حتا نباید پیمانى را که با یک دروغ پرست بسته اند ، بگسلند . چرا که پیمان به نفس خود از اعتبارى همه سو برخوردارست . همه سو نگرى گامى است فراسوى کمال که در خور خردوران نیکجوست . گزینش گوهر راستین ، جان و جسم را به پاکى وخرد آراستن است و در پى آن مسئولیتى بس بزرگ به گردن گرفتن که از آن گریزى نیست . براى دریافت این همه سو نگرى و بزرگ اندیشى بار دیگر بند دوم مهر یشت را مرور مى کنیم . آنجا که اهورا مزدا مى گوید :

اى سپیتمان ،

مبادا پیمان بشکنى   

نه پیمانى را که با یک دروغ پرست بسته اى

نه پیمانى را که با یک راستى پرست بسته اى

چه هر دو پیمان است ، خواه با دروج پرست ، خواه با راستى پرست ۱۹.

مهر مترادف است با پیمان ، اگر مهر را عینى تر کرده و پوششى زمینى به ان بدهیم تدوام هستى و گسترش نیکى محض را در آن جلوه گر خواهیم یافت .

مهر جلوه اى است از پیمان انسان با انسان ، پیمان انسان با محیط اجتماعى و طبیعى در یک ژرف نگرى انسان به مثابه مهر ، پرچمدار و نگهبان هستى خواهد بود . البته انسانى که گوهر راستین را برگزیده باشد .

بنا برآنچه   آمد پایبندى به پیمان آن چنان اصل مسلم و آشکارى است که مترادف مى شودبا آبادى و پیمان شکنى با ویرانى و ظلمت هم کفه مى گردد ;

اى سپیتمان

پیمان شکن نابکار سراسر کشور را ویران مى سازد ۲۰

پیمان شکنى   ویرانى است ، خدشه در تداوم هستى است ، ضدیت بنیادین با گوهر راستین ، آب را آلوده ساختن و گندم سبز بریدن است ، پیمان شکنى در معناى عام گناه است . این معنا را در راستاى فرهنگ و ادب ایران زمین پیگیر مى شویم :

خداوند شاهنامه گوید

چو پیمان شکن باشى و تیز مغز                  نیاید ز دست تو یک کار نغز

سعدى شیراز گوید

در ازل بود که پیمان محبت بستند           نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را

حافظ همیشه معاصر نه تنها پیمان شکنى نمى کند بلکه بنابه سپارش پیر پیمانه کشش حتا از مصاحبت با پیمان شکنان نیز ‍ پرهیز مى کند

پیر پیمان شکن من که روانش خوش باد      

گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

شاعر دلسوخته ى دشتستان فایز گوید

رخ تو دلبرا مانند ماهه                        رخ من از غمت چون برگ کاهه

به فایز عهد یارى بسته بودى            مگر نه عهد بشکستن گناهه ۲۱

در میتراییسم حلقه نشان پیمان و اتحاد و وابستگى است . چون پیمانى بسته مى شود حلقه اى رد و بدل مى شد . نشان حلقه از ایران به اروپا رفت و کم کم نشنواره ى پیمان زناشویى شد .۲۲

سرچشمه ها :

۱- برهان قاطع واژه یلدا

۲- همان

۳ - انجوى شیرازى جشن و آداب زمستان جلد ۲ ، رویه ۱۵۳ ، انتشارات امیرکبیر ۱۳۵۴

۴- همانندى دارد با آیین چهارشنبه سورى

۵- انار در سفر نوروز نشانه ى برکت و اناهیتا است بنابر آبان یشت کرده ى یکم بند ۲

زهدان همه    را براى زایش آماده کند . ..... : ازتو باید دوشیزگان کوشا و شایسته ى شوهرسرو و خانه خدایى دلیر خواهند . از تو باید دوشیزگان جوان به هنگام زایمان زایش خوب یابند . کرده بیست و یکم بند ۸۷  

٦- ‌Bert Olls , Så firades julen, p١٠ ,Bokförlag١٩٨٤

٧- så firade,p ١٣

٨- Så firade p ١٦

٩- så firade p ١١

١٠- Ebb Shön julen förr i tiden p ٣٢

١١- برهان قاطع واژه یلدا

١٢- så firade p ٣٦

١٣- Julenförr p ٢٩

١٤- Så firade p ٣٦

١٥- En års runda , ٧٥ helger, högtider och gamla bemärkesedagar

١٦- julen p ٣٢

١٧ - så firade p ٥١

١٨ - جشن ها و .... ۱۵۶

۱۹- اوستا مهر یشت ۳۵۳ کرده یکم بند ۲ ، جلیل دوستخواه جلد یک انتشارات مرارید ۱۳۷۰

۲۰ - همان

۲۱ - ترانه هاى فایز به کوشش عبدالمجید زنگویى چاپ سوم انتشارات ققنوس ۱۳۶۷

۲۲- هاشم رضى ، آیین مهر رویه ۳۹۲ ، انتشارات بهجت ۱۳۷۱

*Västergötland منطقه غربى سوئد است که شامل استان هاى   Göteborgslän , bohus, Skaraborglän, älvsborglän مى شود

پیروزى نور بر تاریکى برهمه ى انسان ها

شاد و پیروز باد    ایدون بادا

 

 

برای اولین بار در تاریخ یک سنت چند سد ساله یک دختر ایرانی "لوسیا"ی ملی سوئد شد برای اولین بار در تاریخ یک سنت چند سدساله, یک دختر خانم ایرانی "لوسیا"ی ملی سوئد شد. آیدا نورمحمدی لیندکویست دختر خانم 21 ساله ایرانی که دانشجوی رشته حقوق دانشگاه اپسالا است روز سوم دسامبر موفق شد بدنبال رای گیری تلفنی در سطح ملی در سوئد عنوان پر افتخار "لوسیا"ی ملی این کشور را به خود اختصاص دهد. برگرفته از سایت استکهلمیان

· ·

از منشور کوروش بزرگ در سال ۵۳۹ پیش از میلاد تا دهم دسامبر۱۹۴۸

این نوشته را به مناسبت روز جهانی حقوق بشر باز نشر می دهم

از منشور کوروش بزرگ در سال ۵۳۹ پیش از میلاد تا

دهم دسامبر۱۹۴۸ سالگرد اعلامیه ی حقوق بشر

تورج پارسى

 

دهم دسامبر برابر با نوزدهم آذر یعنی یازده روز مانده به جشن یلدا, زاد روز میترا یا مهر که ایزد پیمان و دوستی ،جشن نور و شادی ، پیروزی نور بر تیرگی است .  .دهم دسامبر سالروز اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است . اعلامیه ای که نشانواره ی خرد پویا و وجدان آگاه بشریت است ، رخت بلند بالای قامت انسانی بدون در نظر گرفتن رنگ ، دین ، عقیده ى سیاسی ، جنسیت و .. که از ویژگی بسیار چشمگیرش محتوای غیر دینى آنست . اعلامیه ای که انسان خود را در آن معنا کرده است .

 مجمع عمومی سازمان ملل متحد پس از خاموش شدن آتش بی امان جنگ دوم (۴۵-۱۹۳۹م ) که ۲۷ ملیون زخمی، ۵۵ ملیون کشته، ، نابودی  کشورها و شهرها و ۵/۱ تریلیون دلارخسارت،مالی به بار آورد ،  در روز دهم دسامبر ۱۹۴۸برابر با ۱۹آذر۱۳۲۷خورشیدی اعلامیه ی حقوق بشر را تصویب کرد . شایان توجه است که بر پایه ی اطلاعاتی که از حدود سال ۱۹۴۱ میلادی  یعنی یک سال پس از آغاز جنگ ، در مورد قلمرو جنایات نازی ها به خارج  درز کرد، فکر بنیان و کارایى سازمان ها و تعهدات بین المللی برای حفظ صلح جهانی جان گرفت ( منشور اتلانتیک  در آگوست ۱۹۴۱، اعلامیه ملل متحد در ژانویه ۱۹۴۲ و پیشنهادات دامبارتون اوکس برای تاسیس سازمان ملل متحد در سپتامبر و اکتبر۱۹۴۴) و منجر به تصویب اعلامیه ی حقوق بشر گردید .

این اعلامیه که از یک مقدمه و سی ماده شکل گرفته  است . درمقدمه اش تکیه " بر شناسایی حیثیت و کرامت ذاتی تمام اعضای خانواده بشری "  دارد و تاکید می کند که " حقوق برابر و سلب ناپذیر آنان اساس آزادى ، عدالت و صلح در جهان است " در این اعلامیه انگشت بر عللی که " اقدامات وحشیانه اش " می نامد می گذارد که باعث "آشفتگی وجدان بشری " می شوند . مجمع عمومی  این اعلامیه را " ارمان مشترک تمام مردمان وملت ها " اعلام می کند .

در نخستین ماده که در واقع  کلید ، شالوده و ساقه ی اصلی اعلامیه است " تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند " در نتیجه " از لحاظ حیثیت و حقوق برابرند " این ویژگی ها بر آیند این است که همگی افراد بشر " دارای خرد و وجدان " هستند .

با این حساب " هر فردی حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد " ماده ۳ ، پس هر گز " نباید هیچ کس را در بردگی یا بندگی نگاه داشت " ماده ۴

و در ماده ۲ : هر کس می‌تواند بی هیچ گونه تمایزی، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده ء سیاسی یا هر عقیده ء دیگر، و همچنین منشا ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همهء آزادی‌های ذکرشده در این اعلامیه بهره مند گردد.

وظیفه فرد را نیز  در ماده ی ۲۹ اصل یک مشخص ساخته است" هر فردی فقط در برابر آن جامعه ای وظایفی بر عهده دارد که رشد آزادانه  همه  جانبه ى او را ممکن می سازد "

ماده سی یا ماده پایانی برای جلوگیری از هرگونه تفسیر ی که آزادی های مندرج در اعلامیه را از میان ببرد آورده شده است  

"هیچیک از مقررات اعلامیه‌ء حاضر نباید چنان تفسیر شود که برای هیچ دولت، جمعیت یا فردی متضمن حقی باشد که به موجب آن برای از بین بردن حقوق و آزادی‌های مندرج در این اعلامیه فعالیتی انجام دهد یا به عملی دست بزند."

در اینجا نیاز می بیند که از منشور حقوق شهروندی یا منشور کبیر( ۱۶۸۹م ) انگلیس اعلامیه استقلال امریکا(۴جولای ۱۷۷۶م  ) اعلامیه حقوق بشر فرانسه (۲۶اگوست ۱۷۸۹  که تدریجاً حقوقى که در اعلامیه پیش بینى شده بود وارد حقوق موضوعه شدند ) به عنوان پیش در آمدهای اعلامیه ى حقوق بشر یادی بشود .

اما اگر با بینایى و دانایى به وجدان تاریخ گوش فرا دهیم از دور دست تاریخ صدایی به گوش می رسد  که به واسطه ى ویژگیش ماندگار گشته است آیا این نخستین اعلامیه ی حقوق بشر در راستای تاریخ زیست بشرنیست  که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد در بابل صادر شده است:

منم کوروش، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه ی جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... نوه ی کورش، شاه بزرگ ... نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ... .

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه ی مردم گام  های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک خدای بزرگ دل های پاک مردم بابل را متوجه من کرد... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم. من برده داری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.

فرمان دادم که همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

مردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد... او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم...

من همه ی شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه  ی  مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم.

همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگراندم، باشد که دل ها شاد گردد.

بشود که خدایانی که آنان را به جایگاه های مقدس نخستین شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند...

من برای همه ی مردم ، جامعه ی آرام آماده  ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم هدیه کردم."

در این فرمان ( ۵۳۹ پیش از میلاد )  انسان و اعتبارش معنا شده و از همین دیدگاه ، فرمان  قدرت اجرایى یافته است ، در اعلامیه  استقلال امریکا ( ۱۷۷۶م ) آمده است که " ما این حقایق را از بدیهیات می دانیم که همگی مردم مساوی آفریده شده اند " پرسش این است که در عصر باستان هم تساوی انسان ها از بدیهیات بود ؟ آن زمان که بخت النصر و آشوربانیپال از آینکه هستی را به نیستی بکشانند  سرمست می شدند . کافی است گوش تیز کنیم تا فریاد زنان ، کودکان ، پیران ،  جوانان ، درختان ، حیوانات و حتا خاک و آب  شوش و... به گوش برسد ، واما کوروش وارد بابل می شود : ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.، من برای صلح کوشیدم. من برده داری را برانداختم، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.

 

 Lord Acton

تا ریخ شناس انگلیسی ( ۱۹۰۲_ ۱۸۳۴)   درباره ی اعلامیه ی حقوق بشر و حقوق شهروندی مصوب انقلاب فرانسه گفته بود: «این دو برگ کاغذ، از تمام کتابخانه ها و کل ارتش ناپلئون سنگین تر است».  آیا واژگان کوروش ، آیا سرود نو آیىن شهریار روشنایی را، کسی که " عزت و آزادی را به خواب و خانه ی مرمان آورد                                    " با کدام معیار باید سنجید ؟

 "این کتیبه را به نوترین خط خداوند نوشته ام ،                  

نوشته ام تا قانون بر قبیله ی آدمى فرمان براند "

/ علی صالحی کتاب شعر منم کوروش شهریار روشنایی ها/

آیا آرامگاه این بیدار خفته در خاک پاسارگاد"که درژرفای نیک اندیشی  

بر بام بلند آبروی انسان ایستاد

                                               و بردگی و خفت را بر انداخت"

   /از شعر  کوروش صدای جاری زمان ، تورج پارسی /

 نباید زیارتگاه قبیله ى آدمی باشد که  هرساله به دیدارش بیایند ،  دریغا دریغا ، که ما قبیله ی آدمی که او  " عزت و آزادی را به خواب و خانه  مان آورد "                                     

اینک گرفتار این دغدغه ایم ، دغدغه ی آب و سد،  آب که آبادانی است و در فرهنگ مان معتبرست  قد به تخریب آرامگاه شهریار روشنایى علم کرده است . آنان که آب را به تخریب وادارند باید بدانند که :

                                          راستی بر دروغ چیره خواهد شد .

از راه دور در برابرپاسار گاد آرامگاه کوروش هخامنشى فرزند ماندانا و کمبوجیه ، آنکه خواست  قانون بر قبیله ی آدمى فرمان براند ، کلا از سر برداشته و به فروهرش درود می فرستیم . و درود می فرستىم به همه ی آنانى که با وجدان بیدار در روز دهم دسامبر۱۹۴۸ پای اعلامیه حقوق بشر را امضا کردند .

 

Cyrus the Great Cylinder Babylon ,539 BC

 

The Frst declaration of Human Right