باده مریز ساقیا !


باده مریز ساقیا !


 

نگاه

تورج پارسی

باز دوباره پر شده

چشم من از نگاه او

مست شدم من از نگاه

باده مریز ساقیا

سی و یکم ماه مه دوهزار دوازده

 

 

 

آفتاب گردان در گردونه ی پارانویای رنگ ها یا سورالیسیم رنگ ها

آفتاب گردان در گردونه ی پارانویای رنگ ها یا سورالیسیم رنگ ها

ماجرای مهمانی امروزم ·


ماجرای مهمانی امروزم

·

ماجرای مهمانی امروزم

تورج پارسی

امروز دکتربهرام مهمانم بود ، از گرانی و بی داد و فقر و در رنج بودن زندگی در دیار آخونده زده مان گفت و گفت و گفت تازه از نزد مادر بیمارش و مخارج سنگین بیمارستان های ایران برگشته است . سرانجام آماده شدیم به پختن خوراک اماچراغ گاز دست  ازکار کشید و نفسش بند آمد ، زنگ بزن که بیایند تا درستش بکنند نشان به همون نشانی که نیامدند و ما ماندییم و مهمانداری !!!! سرانجام بهرام برخاست و رفت خانه اش با شکم گرسنه ،ده کرون هم گذاشت روی میز ناهار خوری جهت انعام ناهار ناخورده

 

!!!

آمدم نششتم پشت میز کارم ازبامداد تاکنون دارم فریدون فرخ را فریاد می کنم :

 

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و زعنبر سرشته نبود

به " داد " و "دهش " کرد آن نیکویی

تو " داد " و " دهش " کن فریدون تویی

پس آدم ها بد یا خوب متولد نمی شوند بلکه در راستای زندگی است که یا این می شوند یا آن می شوند یا هم این می شوند و هم آن !

اما یک چیز همیشه می توان گفت که همه چیز آموختنی است و منظور پیر توس هم همین مضمون روانشناختی است اما اگر کسی نخواست بیاموزد آنهم در یک شکل تدریجی حسابش در واقع با خویشتن است که ناباب است ، چموش است ، قد است می باید جایی سرش بگیرد به سنگ ، بگیرد به راه در نرو تا بیاموزد که می توان یاد گرفت ، آموخت تا  غده چرکین خودخواهی ها و ...... خشک بشود برخی اوقات هم به عمر آدمی طول می کشد .!

یادم افتاد به معلمی که در دبستان داشتم که همه چیز درس می داد و شگفتا که با چه دقتی قلم نی راتراش می داد  ،خط خوشی داشت و خط من ناخوش ماند که ماند ! همیشه اگر شاگردی درس بلد نبود سر را از بالا به پایین می آورد می گفت بله گفته اند ' نرود میخ آهنین در سنگ ! شاید آون روز این حرف معنای  خود را داشت و این سنگ که میخ آهنین را پس می زند همانا مغز برخی از آدمیان است

این آدم حتا می تواند آدم به جایی باشد ، هنرمند و حتا از اهالی ذوق  باشد اما مغزش آنجایی سنگ می شود که منیتش اجازه ندهد بر پلتفرم خرد حرکت بکند و نلغزد توی دامن غذ بودن و یک دندگی نشان دادن حتا روی کارهای ساده !

البته این پیوست و پیوندی با جنسیت ندارد چرا که دانش امروزین نشان داده که "بیشترین بخش مغز و قدرت مغزی زنان و مردان با یکدیگر یکسان اند. مطالعه ای که بر روی نیم میلیون دختر و پسر از ۶۹ کشور جهان انجام گرفت نشان داد هیچ اختلافی در توانایی محاسبه و ریاضیات میان این دو جنسیت وجود ندارد"

باز فریدون فرخ را زمزمه می کنم ، هر واژه ی این چهار بیت یک جهان شناختی ویژه ای است !

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و زعنبر سرشته نبود

به " داد " و "دهش " کرد آن نیکویی

تو " داد " و " دهش " کن فریدون تویی

سر انجام کارگری آمد و در پنج دقیقه چراغ نفس تازه کرد و اشتباه از من بود که نفمیدم درد چراغ از کجا ست  فوری به بهرام زنگ زدم پاسخ نداد دارم میروم  توی آشپزخانه تا ناهاری راه بیندازم ! و باز هم بیندیشم به آدمی این جزیره ی نا مکشوف !

هنر خوش نویسی احمد رضا دقایقی


هنر خوش نویسی احمد رضا دقایقی

·

احمد رضا دقایقی

هنر خوش نویسی احمد رضا دقایقی

پیش از گشایش نمایشگاه خوش نویسی  این مقاله را جهت احمد رضا فرستادم

تورج پارسی

در قرن هشتم میرعلی تبریزی (۸۵۰ هجری قمری) از توامان سازی دو خط نسخ و تعلیق خطی ساخت به نام  نسختعلیق که در میان مردم جا بازکرد ، او هنر زیبانگاری را  رختی دیگر پوشانید و همین امر سبب فرگشت یا تحول گردید این خط در درازای زمان به نام " نستعلیق " نامور گردید .

بی گمان میر علی نگرشی به نقاشی و شایدم به موسیقی  داشته است که مجال پرداختن به آن  نیست  اما به عنوان یک فرض در اینجا مطرح دانسته می شود.

اگر میر علی را همچون نیما ، سنت شکن بدانیم و باور بکنیم که سنت پیشین را بندی بر پای خوش نویسی می دانسته ، می توان نتیجه گرفت که شاگردان پسین و پسین تر نیز از کار میر علی فاصله گرفته و راه تکاملی خود را ادامه داده باشند تا به امروز .

***

خوش نویسانی را به نام می شناسم اما امروز بسنده می کنم به آشنای تازه ام احمد رضا دقایقی . جوانی است نوازنده و خوش نویس ، جمع دو هنر نوازندگی و خوش نویسی بی گمان پدیده ای را سبب می شود که جان تازه ای به جهان خوش نویسی می دهد ، شایدم بشود زمزه ی احمد رضا را در گاه خوش نویسی شنید و اثر آنرا در حرکت قلم نی و دست  دید . آیا همانطور که شوپن به شاگردانش در هنگام آموزش پیانو می گفت " با انگشتانتان آواز بخوانید " خوش نویس ،با انگشتانش آواز نمی خواند ؟ این حکم را با دیدن تابلوهای احمد رضا آکه در سایتش گذآشته شده آشکار دیدم .!

 همانطور که در موسیقی ، هم آهنگی و وزن و لطافت ، پایه است در هنر خوش نویسی هم ،این حکم جاری است ،از سویی برد زیبا شناسی آن و آنسو تر حیرت افزایی رازها و رمز ها . به یاد گفته ی فرانسیس بیکن افتادم که گفت : کار هنرمند همواره ژرفتر ساختن راز و رمزست "

زیباشناسی و زیبا نگاری هراس را از زندگی می زداید ، از دیدن تابلوهای خوش نویسی موسقیایی احمد رضا دقایقی خشنود برگشته ام .

***

دکتر باور

چندروز پیش نمایشگاه خوش نویسی هنرمند تارنواز احمد رضا دقایقی در بهبهان برگزار شده بود ، بنا بر گزارش تصویری و پیام هایی  که از احمد رضا و دکتر فروزانفر و ساقی ارجانی داشتم بازدید کنندگان بسیار زیاد بودند و از سوی زنان و مردان استقبال خوبی شده است . یکی از بازدید کنندگان هم دکتر باور بوده که در جلوی این تابلو می بیند که دکتر در تابلو غرق گشته است و شایدم هزاران پرسش را در خود مرور کرده است از آنگاه که در اتاق زایمان بیمارستان هزاران را زایاینده و امروز همان کودکانند که با دستانشان می آفرینند و هستی را جلوه ای تازه می بخشند

درست به این عکس که عکاس / حشمت دینی /را هزاران آفرین باد بنگرید ، که خود تابلوی دیگری است که متولد شده است .عکاس از زاویه ی بسیار بسیار دقیقی شکار لحظه کرده است ،با این عکس در واقع به  تابلوهای احمد رضا یکی افزوده گردید ، افرینش بادا ،

* دکتر باور جراح متخصص زنان و استاد بازنشسته دانشگاه گندی شاپور اهوازست با مهر همیشگی

 

 

 

نمایشگاه

نمایشگاه

عکاس نمایشگاه حشمت دینی

نمایشگاه